• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

# جامعه شناسانه

  • شروع کننده موضوع fteh
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
سلام
این جا جایی است برای پویش در جامعه.
آن دسته از سوال هایتان را که فکر میکنید نیاز به تاپیک جداگانه ندارند، اینجا بپرسید.
فیلم و عکس مرتبطی اگر دارید قرار دهید.

+مدیر گرامی تاپیک مشابه پیدا نکردم،اگر لازم دیدید انتقال و ارجاع دهید.

برای شروع

چرا آن عقلانیتی که با نظر به شرایط تاریخی مختلف و بر اساس عقاید و ارزش های فرهنگی به نظام سازی، سازماندهی و مدیریت اجتماعی میپردازد (همان عقلانیت سطح دوم) عقل ابزاری است؟
مگر عقلانیت ابزاری یکی از اقسام عقل در معنای عام
نیست که نام عقل تجربی و حسی را هم برای آن برگزیده اند؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
این مطلب رو در کانال جامعه‌شناسی علامه دیدم و خوشم اومد

چرا در ایران، نیت شیطانی این قدر زود به تجاوز منجر می‌شود؟


از دختر دبستانی روستایی، فقط کفش‌هایش پیدا شده بود. چندی بعد جنازه ی خفه شده ی او، پس از تعرض یافت شد. متجاوز و قاتل که بود؟ مردی متأهل! او گفت: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، آن را عملی کردم!
چگونه است که در ایران، این نیت های پلید شیطانی، زود به مرحله عمل می‌رسند؟
اگر قرار باشد نیت شیطانی این قدر سریع ایجاد شده و به مرحله ی عمل برسد، در کشورهای غربی، که استخر‌ها مختلط، مشروب فروشی‌ها در دسترس، تابلوهای نیمه عریان در مقابل و فیلم های شهوت انگیز تلویزیون در دید همگان است، باید روزانه ده ها هزار نفر مورد تعرض قرار گیرند.
پاسخ سؤال در این نکته است که این جمله ی سه قسمتی (دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، نیت خود را عملی کردم)، در حقیقت جمله‌ای چهار قسمتی است: "دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، "دیدم انگار در این مملکت، کسی به کسی نیست"، نیت خود را عملی کردم!"
کشورهای غربی با درست در اختیار گرفتن قدرت رسانه‌ای، به هر نافهمی فهمانده‌اند که در این شهر، نسبت به جرم های خشن، به ویژه نسبت به کودکان و دختران، حساسیت زیادی وجود دارد و "کسی به کسی هست!" وقتی دختر ده ساله‌ای به نام "هولی جونز" در کانادا ناپدید شد، به مدت دو روز، "خبر اول" تمام شبکه‌های مهم خبری آن کشور بود!
ما چه می‌کنیم؟ فورا این گونه اخبار را پنهان می‌کنیم تا زمان دستگیری احتمالی مجرم!
آیا از کم شعوری غربی هاست که برنامه‌های مهم تلویزیونی را قطع کرده و تعقیب و گریز یک مجرم را به طور زنده پخش می‌کنند؟
اتفاقا غربی‌ها در این موارد، بسیار عاقلانه عمل می‌کنند چون می‌دانند مسئله ی اصلی، دستگیری مجرم نیست، بلکه فهماندن این امر، به مجرمان بعدی است که این جا، شهر است نه جنگل؛ و ربودن یک کودک و یا تعرض به او، یعنی مواجهه با کل حکومت و مردم.
در ایران ما، وقتی یک جانی به یک دختر تعرض می‌کند حداکثر خود را با یک خانواده، طرف می‌بیند که به راحتی با تهدیدهایی مانند پخش فیلم تعرض و یا تجاوز به عضو دیگر خانواده، آنان را از شکایت منصرف می‌کند. ولی در غرب، کودک، از جامعه ربوده می‌شود نه از خانواده؛ و جانی می‌داند از فردا، جنایت او مورد توجه همه ی رسانه هاست و انصراف شاکی خصوصی تأثیری ندارد.
من نمی‌دانم تعداد "جنگل بانان" در این کشور چند نفر است ولی هر چه هست، تعداد "جنگل بینان"، یعنی کسانی که جامعه ی ایران را مثل "جنگل" تلقی می‌کنند و از قمه کشی و ربایش و تهدید و تجاوز و جرم های دیگر ابایی ندارند، کم شمار نیست.
به سبب جمعیت رو به رشد "جنگل بینان" است که اگر آینه ی دو خودرو، کمی با شدت به هم برخورد کند، پیاده شدن از خودرو با قمه، منظره ی نادری در تهران نیست!
مردم عادی به کنار، در کدام کشور جهان، شروران در مواجهه با پلیس، به جای فرار، مکررا با قمه به مأموران مسلح حمله می‌کنند؟ آیا این پدیده‌ها دلیلی بر گسترش تعداد "جنگل بینان" نیست؟
و همچنین است داستان اختلاس، رشوه، غارت بیت المال و...
نماز صبح، رادیو را باز می‌کنید، پیام اخلاق می‌دهد، از خانه خارج می‌شوید، بر دیوار روبرو، پیام اخلاقی نوشته است. در و دیوار شهر، پر است از تابلوها و بیلبوردهای اخلاقی.
تلفن های همراه پی در پی پیام های اخلاقی از دوستانمان، گروه های وایبری، فیس بوکی و تلگرامی‌مان برایمان باز می‌کند.
بالای سربرگ نامه های اداری مان، پیام اخلاقی نوشته است، آخوند اداره مان، ظهر، کلی برای ما اخلاق می‌بافد. عصر به مراسم ختم می‌رویم، کلی اخلاق می‌آموزیم.
از ده شبکه ی سیما، دست کم در هر زمان، شش تا مستقیم، سخنرانی فلان آقا را پخش می‌کند که پیام اخلاق می‌دهد. آن هایی هم که فیلم پخش می‌کنند، همان حرف ها را از زبان هنرپیشگانشان، دوباره به خوردمان می‌دهند!
راستی اگر بنا بود این پیام ها کاری بکند، ما الان باید در بهشت اخلاق زندگی می‌کردیم! نیاز به چک و سفته و ضامن، برای پول دادن و گرفتن و کاسبی نداشتیم. کلانتری ها و دادگاه های ما، مانند سوئیس بیکار بودند!
چند روز پیش، فرمودند: "ما پانزده میلیون پرونده در نوبت دادرسی داریم!"
اگر بپذیریم که هر پرونده حداقل دو شاکی و متشاکی دارد و هرکدام، حداقل یک خانواده ی سه نفره و نه بیشتر باشند، تعداد افراد درگیر دادگستری ایران، رقم سرسام آور ۶۰ میلیون نفر است و فاجعه یعنی این!
ای قربان درس اخلاق دادنتان!
می‌بینید همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید:
بیشترین متخصصان پزشکی؛ و بیشترین آمار بیماری!
بیشترین روحانی و معلم اخلاق؛ و بیشترین پرونده ی دادگستری و کلانتری!
بیشترین بانک و سیستم حسابرسی؛ و بیشترین دزدی و اختلاس!
ما خنده دارترین مردم جهانیم!
هیچ جاوهیچ کس را هم در دنیا آدم حساب نمی کنیم!
 
آخرین ویرایش:

میـنا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,223
امتیاز
4,980
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
bnb
سال فارغ التحصیلی
1394
رشته دانشگاه
پزشکی سمنان
فکر کنم یکی از تاپیکهای مفیدی که قابلیت مهم شدن ومرجع شدن رو داره تو انجمن همینه:)
ممنون از دختر باهوشم:)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
وا مصيبتا بر جامعه اي كه "عصب سوخته" شود!
( رخشان بنی اعتماد)

سالها پيش به عيادت زن جواني كه خودسوزي كرده بود رفتم . شدت جراحت اش بسيار بالابود. شوكه شدم از صورت خندان و بي نشان از هيچ دردش كه تنها بخش پانسمان نشده همه بدن سوخته او بود . به راحتي حرف مي زد و انگار مي خواست به زبان بي زباني به من بفهماند كه خوشحال است از اين كه تلاش اش براي خودكشي بي اثر مانده و زنده است . خوش باورانه به دكتر معالج اش گفتم كه چه معجزه اي ! حالش كه خوب است و درد ندارد . جواب دقيق تخصصي دكتر به يادم نيست ولي واژه " عصب سوخته " از لابلاي حرف هاش هرگز از يادم نرفت چون دو روز بعد زن جوان مُرد ...
جامعه ما " عصب سوخته" شده ، زخمي و زخم خورده از دردهايي كه تا عمق استخوان و رگ و پِي هاي مان را به آتش كشيده ، اما انگار نبايد همچنان واقعيت را باور كنيم .
باور كنيم كه جامعه نياز جدي و عاجل به آسيب شناسي اجتماعي دارد.
باور كنيم كه زير نقاب دروغين اخلاق بر ظاهر جامعه ، چه تعفني از اميال سركوب شده و جواب نگرفته غليان مي كند .
باور كنيم كه ناديده گرفتن نيازها و نبود امكان براي تخليه فشار غرايز طبيعي مي تواند هر انسان كم ظرفيتي را به هيولاي دريده و افسار گسيخته اي مبدل كند .
باور كنيم آموزش هاي هشدار دهنده از سنين كودكي يك ضرورت است و تا حد بسيار زيادي مي تواند اين طفل معصومان را از خطر آزار نه فقط منحرفان جنسي ، حتا محارم خود محافظت كند .
باور كنيم سيستم آموزشي مطيع پرور و فرمانبردار استقلال شخصيتي و " نه " گفتن را از كودكان ما گرفته است .
باور كنيم كه سرپوش گذاشتن بر واقعيت هاي هولناك هر روزه و تكرار شونده در جامعه و ماله كشيدن بر حفره هاي عميق موجود، نياز به جراحي هاي جدي براي راهكارهاي عاجل دارد .
واقعيت است كه همه ما " عصب سوخته " شده ايم . از تكرار مصيبت هاي مكرر و مكرر ...
و نه بي قيدي و بي دردي .
جواب نگرفته از چرايي يك فاجعه ، مصيبتي ديگر بر سرمان هوار مي شود . بي دليل نيست كه اجازه تجمع براي عمومي كردن هيچ اعتراضي صادر نمي شود ، چون براي گرفتن جواب سوال هاي بي شمار سالها بايد به تحصن بنشينيم.
تا زماني كه به مصداق اسم هوشمندانه فيلم پوران درخشنده ، " هيس، دخترها فرياد نمي زنند " و اثبات اين واقعيت كه " هيس ، پسرها هم نبايد فرياد بزنند " و " هيس ، فرياد كه هيچ ، هيچكس حق طرح سوال ، حق اعتراض ، حق آموزش مراقبت هاي دفاعي لازم به بچه هاي در معرض آسيب ، باسونامي غرايز فرو خفته و سركوب شده كمين گرفته در هر كوچه ، پس كوچه اي را ندارد " . ( هيس ، موضوعات كو چكي مثل " آتنا " را بزرگ و سياه نمايي نكنيد ، كارهاي بزرگ تر فرهنگي مثل لغو مجوز كنسرت و توقيف فيلم هاي سينمايي و پايين آوردن ديش هاي ماهواره و رعايت حجاب ظاهري در الويت است.)

شما سمپادیا! آیا شما توانایی نه گفتن،اعتراض،نگه نداشتن رازهای خطرناک و...را یاد گرفته اید؟
آیا تا به حال در مورد گره های نا به همگون ذهن خود با کسی مثل پدر، مادر، مشاور و هر کسی که به نظرتان قابل اعتماد است صحبت کرده اید؟
مشتاقم واکنش های شما رو نسبت به این پست بدونم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
ابن خلدون مؤسس «علمی از تشکیلات اجتماعی» بوده که به آنچه امروزه جامعه‌شناسی خوانده می‌شود شباهت دارد؛[۲] چنانچه برخی از محققین ابن خلدون را پدر جامعه‌شناسی می‌شناسند.[۳][۴] بگفتهٔ دانشنامهٔ بریتانیکا جامعه‌شناسی در اواخر قرن ۱۹ میلادی بواسطهٔ کارهای امیل دورکیم در فرانسه، ماکس وبر و گئورگ زیمل در آلمان، رابرت پارک و آلبیون وودبری اسمال در آمریکا ظهور کرد.
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
شما سمپادیا! آیا شما توانایی نه گفتن،اعتراض،نگه نداشتن رازهای خطرناک و...را یاد گرفته اید؟
آیا تا به حال در مورد گره های نا به همگون ذهن خود با کسی مثل پدر، مادر، مشاور و هر کسی که به نظرتان قابل اعتماد است صحبت کرده اید؟
واقعا نه. و واقعا از این ناتوانی ضربه دیدم. نمیدونم چرا اینجوریه. هربار توی ذهن خودم مرور میکنم که توی این شرایط باید اینکار رو بکنم. هربار با خودم تمرین میکنم اما...
توی 20% موارد میتونم از این توانایی ها استفاده کنم. کم میارم. نمیدونم چقدرش مشکل از منه. شاید همه ش...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
واقعا نه. و واقعا از این ناتوانی ضربه دیدم. نمیدونم چرا اینجوریه. هربار توی ذهن خودم مرور میکنم که توی این شرایط باید اینکار رو بکنم. هربار با خودم تمرین میکنم اما...
توی 20% موارد میتونم از این توانایی ها استفاده کنم. کم میارم. نمیدونم چقدرش مشکل از منه. شاید همه ش...

باید خوشحال باشین که به ضعف خودتون آگاهی دارین.جای نگرانی هست اما نه آنقدر که فکر میکنین.هیچکدوم از ما، انسان های کاملی نیستیم.مشکلاتی داریم و از اونجا که اکثر افعالمون ارادی هست و همچنین ساختار رشدی و نقشه ی شناختی ذهنمون قابل انعطاف هست به راحتی میتونیم این مشکلمون رو رفع کنیم.
چرا فکر میکنین نمیتونین ؟ شاید راه اشتباهی رو برای حل مشکلتون انتخاب کردین.آیا وقتی میخواین اعتراض کنین جلوی خودتون رو میگیرید و میگین زشته؟آیا وقتی میخواین راز مهمی رو به کسی بگین منصرف میشین و توی خودتون میریزین؟
اگر اعتراض نمیکنید به این فکر کنید که چطور بقیه هر چی میخوان میگن؟اعتراض میکنن حقشونو میگیرن.من چرا نه ؟پس اگر اعتراض اونا وارده اعتراض من هم وارده.من هم انسانم.عضوی از این جامعه.من هم حق اعتراض دارم.
یا در مورد راز یا فکری که ذهن شما رو مشغول کرده...شاید موقع گفتن راز نزد آدم معتمد و بالغ نمیرید و تا میاید هم کلام بشید پشیمون میشید و رازتون رو نمیگید.یا به خاطر ترس از آبرو ،همان مشکلی که گریبانگیر جامعه ی ما هست ، غمی رو که سر دلتون مونده به کسی نمیگین.
پیشنهاد میکنم مشکلتون رو باز تر کنید تا به کمک اعضای سایت به شما همیاری برسونیم.تفکر جمعی هست و سود آور.
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
چرا فکر میکنین نمیتونین ؟ شاید راه اشتباهی رو برای حل مشکلتون انتخاب کردین.آیا وقتی میخواین اعتراض کنین جلوی خودتون رو میگیرید و میگین زشته؟آیا وقتی میخواین راز مهمی رو به کسی بگین منصرف میشین و توی خودتون میریزین؟
بعضی وقتها مثلا یکجایی راننده تاکسی یا فروشنده هزینه بیشتری میگیره و من به این فکر میکنم که پونصد تومن یا هزار تومن ارزش اینو نداره ک بحث کنم و بیخیالش میشم ولی آخر ماه میبینم شاید 20-30 تومن همینجوری رفته.یا مثلا باقیمونده غذای رستوران رو رها میکنم درحالیکه درستش اینه که ظرف کنم و ببرم چون یک براش پول دادم و دو اسراف میشه. تو کشورهای متمدن که انجام میدن این کار رو ولی تو کشور ما اسراف یه جور لارج بودن معرفی میشه.
خودم یه مدتیه ک حرف میزنم ولی اکثرا به بهونه ارزش بحث نداره یا از ترس بیجا حرفمو میخورم. اگه خودم نخورم هم توی بحث اگه یذره توهین بشنوم خیلی جوابای سنگینی میدم پس اطرافیانم خفه م میکنن.
رازهامو خیلی برای خودم نگه داشتم که سنگین شدم.به قول یکی از دوستام خط قرمزم صحبت درباره گذشته م هست. البته دلیل داره چون از گفتن راز به بقیه خیری ندیدم و خیلی اذیت شدم. ولی یه کسایی هستن که راحت سفره دلمو واسه شون باز میکنم.
اگر اعتراض نمیکنید به این فکر کنید که چطور بقیه هر چی میخوان میگن؟اعتراض میکنن حقشونو میگیرن.من چرا نه ؟پس اگر اعتراض اونا وارده اعتراض من هم وارده.من هم انسانم.عضوی از این جامعه.من هم حق اعتراض دارم.
به این فکر کردم اما همیشه نوبت به من که میرسه همه سفت پای موضعشونن. قانون یهو براشون مهم میشه و... دلیلم برای اعتراض همین فکرا هست.
به خاطر ترس از آبرو ،همان مشکلی که گریبانگیر جامعه ی ما هست ، غمی رو که سر دلتون مونده به کسی نمیگین.
اتفاقا یکی از ویژگیهام اینه که اصلادر قید آبرو نیستم. فقط نظر چند نفر محدود برام مهمه و نظر بقیه مردم هیچ اهمیتی نداره. بوده مجموعه کارهای احمقانه یا لاابالی نمایانه یا بی پرده ای که راحت انجام دادم چون درلحظه احساس کردم درسته و خودم راحتترم.
پیشنهاد میکنم مشکلتون رو باز تر کنید تا به کمک اعضای سایت به شما همیاری برسونیم.تفکر جمعی هست و سود آور.
خوشحال میشم...:)
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
راستی من هنوز تو تاپیک #جامعه شناسانه با شما کار دارم هنوز.
والا فکر میکنم تا اینجا مشکلمو یکم باز کرده م. نمیدونم دیگه چی بگم. ترجیح میدم سوال داشته باشم و بهش جواب بدم تا صرفا یه توضیح بدم. :)
 
  • لایک
امتیازات: fteh
  • شروع کننده موضوع
  • #10

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
بعضی وقتها مثلا یکجایی راننده تاکسی یا فروشنده هزینه بیشتری میگیره و من به این فکر میکنم که پونصد تومن یا هزار تومن ارزش اینو نداره ک بحث کنم و بیخیالش میشم ولی آخر ماه میبینم شاید 20-30 تومن همینجوری رفته.یا مثلا باقیمونده غذای رستوران رو رها میکنم درحالیکه درستش اینه که ظرف کنم و ببرم چون یک براش پول دادم و دو اسراف میشه. تو کشورهای متمدن که انجام میدن این کار رو ولی تو کشور ما اسراف یه جور لارج بودن معرفی میشه.
خودم یه مدتیه ک حرف میزنم ولی اکثرا به بهونه ارزش بحث نداره یا از ترس بیجا حرفمو میخورم. اگه خودم نخورم هم توی بحث اگه یذره توهین بشنوم خیلی جوابای سنگینی میدم پس اطرافیانم خفه م میکنن.
رازهامو خیلی برای خودم نگه داشتم که سنگین شدم.به قول یکی از دوستام خط قرمزم صحبت درباره گذشته م هست. البته دلیل داره چون از گفتن راز به بقیه خیری ندیدم و خیلی اذیت شدم. ولی یه کسایی هستن که راحت سفره دلمو واسه شون باز میکنم.

به این فکر کردم اما همیشه نوبت به من که میرسه همه سفت پای موضعشونن. قانون یهو براشون مهم میشه و... دلیلم برای اعتراض همین فکرا هست.

اتفاقا یکی از ویژگیهام اینه که اصلادر قید آبرو نیستم. فقط نظر چند نفر محدود برام مهمه و نظر بقیه مردم هیچ اهمیتی نداره. بوده مجموعه کارهای احمقانه یا لاابالی نمایانه یا بی پرده ای که راحت انجام دادم چون درلحظه احساس کردم درسته و خودم راحتترم.

خوشحال میشم...:)
ببینید نگه داشتن راز کار درستی هست اما راز خطرناک نه.خیلی از آسیب های اجتماعی مثل اعتیاد به مواد مخدر و...در نتیجه ی این هست که ما رنج ها و درد ها و راز های آزار دهنده ی خودمون رو آزاد نمیکنیم و درون خودمون روی هم انباشته میکنیم تا اونجایی که مثل یه غده ی سرطان زندگی ما رو تحت الشعاع قرار میده.
حالا منظور شما از راز کدوم نوع راز هست؟

با گفتن این حرف که آبرو برام مهم نیست منو به شک وادار کردین.میشه دقیقتر برام توضیح بدین؟
اینکه آیا انجام کار های نا به هنجار شما رو در مقابل دیگران شرم زده نمیکنه یا اینکه انجام بدعت های فرهنگی و مناسب در مقابل دیگران شما رو معذور نمیکنه؟(به عنوان یک مثال خوب، علنی شدن ازدواج سفید خانم حقیقت جو توسط خودشون)
 
آخرین ویرایش:

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
ببینید نگه داشتن راز کار درستی هست اما راز خطرناک نه.خیلی از آسیب های اجتماعی مثل اعتیاد به مواد مخدر و...در نتیجه ی این هست که ما رنج ها و درد ها و راز های آزار دهنده ی خودمون رو آزاد نمیکنیم و درون خودمون روی هم انباشته میکنیم تا اونجایی که مثل یه غده ی سرطان زندگی ما رو تحت الشعاع قرار میده.
حالا منظور شما از راز کدوم نوع راز هست؟
نوع مخرب سرطان مانند که تمام زندگی رو تحت الشعاع قرار میده. بیشتر این رازها درباره گذشته ای هست که تمام تلاشم رو کردم فراموشش کنم. بحدی که بخاطرشون تمام سبک زندگی و شخصیتم رو عوض کردم تا ازشون فرار کنم و تا حد زیادی موفق بودم. الآن از گذشته م فقط یه تصویر مبهم دارم و در لحظه زندگی میکنم.
با گفتن این حرف که آبرو برام مهم نیست منو به شک وادار کردین.میشه دقیقتر برام توضیح بدین؟
اینکه آیا انجام کار های نا به هنجار شما رو در مقابل دیگران شرم زده نمیکنه یا اینکه انجام بدعت های فرهنگی و مناسب در مقابل دیگران شما رو معذور نمیکنه؟(به عنوان یک مثال خوب، علنی شدن ازدواج سفید خانم حقیقت جو توسط خودشون)
من با عقاید انسانهای قدیمی شدیدا مخالفم. به نظر من اونها زندگی خودشون رو کردند و تصمیمات خودشون رو گرفتند. حالا حق ندارند توی تصمیمهای من دخالت کنند. درنتیجه اصلا نصیحت پذیر نیستم و نصیحت هم سعی میکنم نکنم. قدیمی ها رفتارهایی رو در جامعه باب کردند و به عنوان هنجار به خورد ما دادند و با لولوخورخوره هایی به اسم آبرو و حرف مردم و... ما رو وادار به رعایت اونها هرچند غلط کردند.
من با بدعت موافقم. بنظر من آینده خیلی بهتر از گذشته هست. من بهتر از نسل قبلم هستم و نسل بعد هم بهتر از من هست. انسان تا مرزی از تباهی پیشرفت میکنه و فکر کنم یکم تا اون موقع وقت مونده.
من ابایی ندارم از اینکه کاری که بنظرم درست هست رو حتی با وجود هنجارشکنانه بودن انجام بدم. درباره ازدواج سفید هم اطلاعی ندارم و نظری هم.
اما مشکل اساسی من گاهی کمبود شجاعت یا اعتماد بنفس برای انجام کاریه که به درستیش ایمان دارم. این بعدا باعث حس سرزنش خود یا حتی حسرت میشه که خیلی سخته.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
نوع مخرب سرطان مانند که تمام زندگی رو تحت الشعاع قرار میده. بیشتر این رازها درباره گذشته ای هست که تمام تلاشم رو کردم فراموشش کنم. بحدی که بخاطرشون تمام سبک زندگی و شخصیتم رو عوض کردم تا ازشون فرار کنم و تا حد زیادی موفق بودم. الآن از گذشته م فقط یه تصویر مبهم دارم و در لحظه زندگی میکنم.

من با عقاید انسانهای قدیمی شدیدا مخالفم. به نظر من اونها زندگی خودشون رو کردند و تصمیمات خودشون رو گرفتند. حالا حق ندارند توی تصمیمهای من دخالت کنند. درنتیجه اصلا نصیحت پذیر نیستم و نصیحت هم سعی میکنم نکنم. قدیمی ها رفتارهایی رو در جامعه باب کردند و به عنوان هنجار به خورد ما دادند و با لولوخورخوره هایی به اسم آبرو و حرف مردم و... ما رو وادار به رعایت اونها هرچند غلط کردند.
من با بدعت موافقم. بنظر من آینده خیلی بهتر از گذشته هست. من بهتر از نسل قبلم هستم و نسل بعد هم بهتر از من هست. انسان تا مرزی از تباهی پیشرفت میکنه و فکر کنم یکم تا اون موقع وقت مونده.
من ابایی ندارم از اینکه کاری که بنظرم درست هست رو حتی با وجود هنجارشکنانه بودن انجام بدم. درباره ازدواج سفید هم اطلاعی ندارم و نظری هم.
اما مشکل اساسی من گاهی کمبود شجاعت یا اعتماد بنفس برای انجام کاریه که به درستیش ایمان دارم. این بعدا باعث حس سرزنش خود یا حتی حسرت میشه که خیلی سخته.
اعتماد به نفس یه ویژگی اکتسابی هست یعنی نباید نگران باشید که دست نیافتنی هست.با تلاش و تمرین باید سعی کنید همین ویژگی ای رو که کمبودش رو در خودتون احساس میکنین تقویت کنین.به عنوان مثال یه دانش آموز که از رفتن به پای تخته و دادن جوابای غلط و عتاب و خطاب های معلم و دوستان میترسه، وقتی که معلم اونو مجبور میکنه که یا صفر میگیری یا بیا پای تخته،اگر دانش آموز در پی حل مشکل و اضافه نکردن یه مشکل به مشکلاتش باشه پای تخته میره ولی در حالت دیگر ممکنه بگه صفر بدید.یعنی رکود و ایستایی. مطمئنا اگر به سمت جلو گام بر نداریم در جای خودمون ثابت نمیمونیم و عواملی ما رو به سمت عقب هل میدن.باید برای به دست آوردن اعتماد به نفس راهکار های مختلف رو به کار ببندید و مطمئن باشین فقط زمانی که بخواین کسبش میکنید.
البته عاملی هم هست و اونم اینه که ممکنه شما اعتماد به نفس داشته باشید اما چون اطرافیان سعی در کاهش اون دارن شما احساس کمبود اعتماد به نفس کنید و این یعنی از چنین افرادی دوری کنید.
همه چیز به خودتون بستگی داره.موفق باشین.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
یه موضوعی هست که ذهن من رو مدت هاست مشغول کرده.
اینکه چرا نخبه های مملکت رشته ی علوم انسانی رو انتخاب نمیکنن و تمرکز و تکاثر توجه بچه ها به رشته های ریاضی فیزیک و تجربی هست؟؟!
نمیدونم که این باور در شهر یا منطقه ی محل زندگی شما هم وجود داره یانه که اونایی که میرن علوم انسانی ضریب هوشی بسیار پایینی دارن و از فرط ناچاری و عدم توانایی در تحصیل در رشته های تجربی و ریاضی این رشته رو انتخاب کردن!!!!
ببینید همه ی ما میدونیم که جامعه به همه حرفه و مهارتی نیاز داره...اما ایا ما به نیازهاش در جای خود و متعادل پاسخ دادیم؟
باید این رویه ی همیشگی کنار گذاشته بشه و توجه ما به سمت رشته های علوم انسانی کشیده بشه و حتی کسانی هم که در این رشته تحصیل نمیکنن اگاهی خودشون رو در رابطه با مباحثی که در این رشته تدریس میشه زیاد کنن.
همی ما واقف هستیم که دانستن مباحث اقتصادی از مباحث زیست شناسی در زندگی اجتماعی مهم تر هست.روانشناسی .تاریخ . جامعه شناسی.فلسفه....
درواقع میخوام بگم این رشته با فطرت ما ادم ها سازگارتره...
واقعا چرا نخبه های کشور به خاطر حرف بقیه و مسائل اینچنینی رشته ی علوم انسانی رو که بی شک اکثر افراد باهاش راحتن رو انتخاب نکنن و مسیر زندگی شون رو به دست دید جامعه بسپارن؟؟
یکی از بچه ها تو ح.ب پست گذاشته بود با این مضمون که : ازم مشاوره خواسته که برم علوم انسانی یا نه؟منم بهش گفتم نه...مگه وضع جامعه رو نمیبینی؟

اتفاقا چون ما وضع جامعه رو میبینیم باید به کمکش بشتابیم.آیا بهتر نیست اکثریت خاموش به خودشون بیان و این جامعه ی پرتلاطم و پر از آسیب های اجتماعی رو از گرداب سیاهی نجات بدن؟
آیا هنوز زمان اون نرسیده که به قرون وسطای فرهنگی خودمون پایان ببخشیم و چشمامون رو باز کنیم و اینبار "نفع جمعی " رو در نظر بگیریم؟

در ادامه نظر شما رو به این پست آقای مطهری جلب میکنم:


نخبگان در ايران

در اين سرمقاله سعي خواهيم داشت تا نگاهي کلي به وضعيت نخبگان در کشور داشته باشيم.متن اين مقاله برداشتي آزاد از نظرات جناب آقاي دکتر شهرام يزداني-مدير مرکز مطالعات و توسعه آموزش پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي و طراح برنامه رسالت مدار استعدادهاي درخشان- است.

"اگر ژن ها به صورت تصادفي تو را در موقعيتي قرار دادند که بتواني يک الگو باشي، سعي کن که باشي." لورن هاتن

نخبه فردي با مجموعه اي از توانايي ها و استعدادهاي استثنايي ذاتي است. اين استعداد ها و توانايي ها وي را در موقعيتي قرار مي دهد که بتواند تاثيرات بيشتري از ديگر افراد بر محيط افراد خود بگذارد. با اين حال استعدادهاي ذاتي و بالقوه فرد بايد جنبه عملي و بالفعل به خود بگيرد. در حقيقت فردي نخبه بايد بتواند مجموعه استعدادهاي خام خود را به مهارت ها و توانايي عملي و مفيد تبديل کند. چنين تبديلي نيازمند مداخله بيروني با کمک ابزارهايي چون آموزش، فرهنگ سازي و انگيزه بخشي و همچنين مشارکت فردي است.

بحث استعدادهاي درخشان در ايران از سال 1355 با تأسيس اولين مدرسه سمپاد(سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان) در شهر تهران آغاز شد. ايده اصلي پشت تشکيل اين مدارس جذب و آموزش نيروهاي نخبه در زمينه هاي مورد نياز کشور بود. در هنگام تاسيس قرار بود تا فارغ التحصيلان مدارس سمپاد به دانشگاه برکلي آمريکا بروند و پس از طي کردن دوره هاي آکادميک به کشور برگردند و براي ساختن مدينه اي فاضله سکان توسعه کشور را در دست بگيرند. بحث اعزام فارغ التحصيلان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي منتفي شد و سمپاد به شکل و شمايل سازماني کنوني اش در آمد. بحث نخبگي همچون بحث استعدادهاي درخشان سال ها در کشور راکد ماند تا اين که بار ديگر در اواخر دهه هفتاد هجري شمسي، نخبگي و نخبگان در کانون توجه قرار گرفتند و براي اولين بار، برنامه ريزي براي استعدادهاي درخشان در سطح دانشگاه ها که براي سال ها ناديده گرفته شده بود اهميت پيدا کرد.
همزمان با تغييرات سمپاد، فارغ التحصيلان سمپاد نيز دستخوش تغييراتي در نگرش خود شدند، در ابتدا افراد با تفکر رشد و ارتقا فردي وارد برنامه استعدادهاي درخشان شدند و هدف خود را صاحب نظر شدن در زمينه هاي مختلف علم قرار دادند و به همين خاطر اکنون عده اي از فارغ التحصيلان سمپاد، در رديف دانشمندان بزرگ دنيا محسوب مي شوند.اما براي عده اي ديگر رشد و ارتقا فردي به تنهايي ارضا کننده نبود. اين دسته متوجه شده بودند که نخبگي يک مزيت و يا شانس نيست، بلکه بيشتر از هر چيز تکليف با خود به همراه دارد. افراد نخبه به خاطر برخوردار بودن از مزيت نسبي که در اختيار دارند، وظيفه دارند تا در جهت رشد و تعالي جامعه خود بکوشند. اين معادل همان ماليات بر درآمد فزاينده است، شايد تنها وسيله پرداخت آن متفاوت باشد. نخبگاني که با اين تفکر از مدارس سمپاد بيرون آمدند، در هر دوره براي برآورده کردن اين تکليف، پاسخ هاي متفاوتي را يافتند. در ابتدا اين افراد راه حل را در ايدئولوگ بودن مي دانستند و سرانجام چاره را در مصلح بودن و اصلاح و بهبود ساختارها و پروسه ها يافتند. اما حقيقت تلخ در اين بين سوق يافتن اکثريت قريب به اتفاق نخبگان کشور در سال ها و دهه هاي اخير به سمت پزشک يا مهندس شدن است. اين در حالي است که در بالاترين سطح (جايگاه واقعي نخبگان)، نياز به پزشک يا مهندس بسيار کمتر از نياز به يک مدير کلان است. هم جهت نبودن نظام آموزشي و به خاصه نظام استعدادهاي درخشان کشور با نيازهاي توسعه اي کشور است. به منظور اين که نخبگان بتوانند نقش موثرتري در کشور ايفا کنند نياز است که آن ها بتوانند در جايگاه خدمت سالاري (Stewardship) قرار بگيرند و متاسفانه مجموعه مهارت ها، دانش ها و توانايي هاي لازم براي قرار گرفتن در اين جايگاه در نظام آموزشي آکادميک ما به خاصه در رشته هايي هم چون پزشکي يا مهندسي ناديده گرفته شده اند.

به قولي سمپاد از برکلي به حسن آباد ختم شده است، فرد نخبه اي که قرار بوده است مهندسي توسعه مملکت را انجام بدهد، اکنون به ساختن ساختماني چند طبقه بسنده مي کند و آن ديگر فرد نخبه اي که قرار بوده است نسخه رشد و پيشرفت جامعه را بپيچد، اکنون در مطب نشسته است، آبسلانگ به دهان تک و توک بيمارانش مي گذارد و براي آن ها استامينوفن و آموکسي سيلين نسخه مي کند. فرد نخبه که قرار بود خدمت سالار باشد، متولي تغيير و توسعه باشد تبديل به فردي با بسته خدمتي بسيار محدود و اغلب بي اهميت شده است. سمپاد رسالت اش را گم کرده است، مدينه فاضله ندارد و در نتيجه راهبرد طولاني مدت، ميان مدت و کوتاه مدت هم براي رسيدن به آن مدينه فاضله ندارد و اين فقط در مورد سمپاد صدق نمي کند، کل نظام آموزشي کشور، در کليه سطوح از دبستان تا دانشگاه اين رسالت را گم کرده است. نه فقط نخبگي که حتي علم نيز بايد ابزاري در راه توسعه جامعه باشد و اين نگرشي است که بايد در جامعه حاکم شود؛ تنها در اين صورت است که مثلا مي توان توقع داشت که فردي نخبه در رشته هاي علوم انساني تحصيل کند و خود و استعدادش را وقف توسعه کشور نمايد.
افراد نخبه به خاطر توان و استعداد فراتر از معمولشان مسلما در هر جايگاهي که باشند باعث تغييراتي (معمولا مثبت) در محيط اطراف خود مي شوند، اما تغيير در ريزمحيط (Micro environment) نه مطابق با ظرفيت و توانايي فرد نخبه است و نه دردي از دردهاي جامعه را دوا مي کند. بنابراين فرد نخبه بايد رسالت و وظيفه خود را در تغيير در محيط کلان (Macro environment) بداند و از طرف ديگر جامعه نيز بايد امکان چنين مداخله اي را براي فرد نخبه به وجود آورد. اين امکان داراي دو بخش اساسي است يکي توانمندسازي، آموزش و هدايت نيروهاي نخبه است و بخش دوم ايجاد فرصت و جايگاه و حمايت از نيروهاي نخبه است. در حقيقت با کمک گرفتن از مهره هاي صفحه شطرنج بهتر مي توان وضعيت نخبگان را توصيف کرد. نخبه بايد بتواند بيشترين تاثير را در صفحه شطرنج بگذارد، بايد بتواند بيشترين حرکت را در صفحه داشته باشد و سرانجام کمترين محدوديت را در جهت گيري داشته باشد. موقعيتي که در صفحه شطرنج از آن وزير است (Queen Position). وزير شايد کليدي ترين مهره صفحه شطرنج باشد، مهره اي که با وجود اين که بازي را از ميانه صفحه آغاز مي کند، مي تواند به چهارگوشه صفحه سر بزند و باعث تغيير در روند بازي شود. اهميت مهره وزير به اندازه اي است که به اين راحتي نمي توان از آن گذشت؛ بردن در بازي شطرنج بدون وزير امري بسيار مشکل است، در جامعه نيز به همين منوال نمي توان نيروي نخبه را ناديده گرفت، اگر قرار باشد بازي شطرنج توسعه و پيشرفت را برنده شويم، نياز به حضور نخبگان در موقعيت وزير داريم. اين در حالي است که در جامعه کنوني نخبگان ما در بهترين حالت رخ و فيل و اسب و در بسياري از موارد حتي سربازان پياده صفحه شطرنج هستند و اين تنها تقصير فراهم نبودن زيرساخت ها و فرصت ها نيست و تا حدي به قصور نخبگان از پذيرفتن رسالت خود نيز باز مي گردد، به نحوي که اگر اکنون موقعيت وزير صفحه شطرنج را به نخبگان مملکت پيشنهاد دهيم، اکثريت آن ها توانايي و ظرفيت قرار گرفتن در چنين موقعيتي را ندارند. بنابراين همگام با حرکت جامعه در جهت نخبه گرايي و نخبه پروري، نخبگان نيز وظيفه دارند خود را براي قرار گرفتن در جايگاه اصلي خود آماده کنند. امري که با ايجاد نگرش آغاز مي شود، با ظرفيت سازي و توامندسازي تداوم مي يابد و سرانجام با مداخله فعال به ثمر مي نشينند.
بار ديگر تاکيد مي کنم؛ براي اصلاح امور و حرکت معني دار و پايدار به سمت توسعه نياز به توده افراد نخبه و آماده است. نظام آموزشي به عنوان نهاد مسئول پرورش و ارتقا نخبگان بايد براي ايجاد توانايي ها و مهارت هاي مرتبط با وظيفه خطير ايشان، برنامه داشته باشد. نمي توان توقع داشت که فردي که جز دروس طبابت ياد نگرفته است، طبيب حال جامعه شود. بايد برنامه هايي هدفمند و رسالت مدار براي اصلاح رويه آکادميک کشور و دستيابي به توده حداقلي (Critical Mass) از نخبه هاي آموزش ديده طراحي شوند. مثال چنين حرکتي شايد برنامه رسالت مدار استعدادهاي درخشان بود که با هدف ايجاد توانايي ها و مهارت ها و دانش مديريت و راهبري نظام سلامت شکل گرفته بود. اين برنامه توانست تا تعريفي جديد از نخبه را در جامعه آکادميک و به خاصه در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي نهادينه کند، تعريفي که مبتني بر نمره يا موفقيت تحصيلي نبود و بلکه بر اساس ميزان عملکرد موثر فرد در راستاي تعالي نظام سلامت قرار داشت. اين برنامه هم چنين مجموعه دانشي مرتبط و گسترده اي را در اختيار نخبگان قرار مي داد که بتوانند مداخلاتي موثر در نظام سلامت داشته باشند. اين برنامه عيوبي نيز داشت، مانند جايگزين شدن نظام ارزشي با نظام مبتني بر پاداش، عدم تاکيد کافي بر مهارت هاي کلي، نبودن حمايت هاي کافي و ... اما حقيقت اين است که با تمامي معايب کوچک و بزرگ، برنامه توانست به عنوان تجربه اي موفق توده قابل توجهي از افراد نخبه را با ايده هاي توسعه محور و سياست گزاري و مديريت کلان نظام سلامت آشنا کند. تجربه اين برنامه مي تواند زمينه سازي براي طراحي برنامه ها و يا حتي نظام آموزشي براي نخبگان باشد. نمي توان اين نکته را ناديده گرفت که بدون برنامه هايي براي توانمندسازي و حمايت موثر از نخبگان، نمي توان از ايشان در جهت اداره و اصلاح امور کشور استفاده کرد.

منبع :
ghaaf.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=220
 
آخرین ویرایش:
ارسال‌ها
3,327
امتیاز
64,686
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
همه رو نخوندم ولی دلیلش میتونه این باشه که رشته ی انسانی دبیرستان منابع درسی درستی نداره (تک و توک داره) نه روش علمی رایج علوم انسانی آموزش داده میشه ، نه چیزی که واقعا بشه اسم علم رو روش گذاشت. منابع درسی انسانی کاملا مزخرفن (اما گاها جالب . شاید درباره ی یه سری موضوع جانبی فرعی اطلاعات جالبی داده باشن) . خلاصه اون نخبه ی عزیزی که میره انسانی سه سال هیچ چیز درست درمونی یاد نمیگیره . چرا بره ؟ نفع جمعی؟ به نظرم هر کس خودش رو در وهله ی اول اهمیت میبینه و واسه تغییر جمعی باید نفع فردی رو به جمع پیوند زد .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
همه رو نخوندم ولی دلیلش میتونه این باشه که رشته ی انسانی دبیرستان منابع درسی درستی نداره (تک و توک داره) نه روش علمی رایج علوم انسانی آموزش داده میشه ، نه چیزی که واقعا بشه اسم علم رو روش گذاشت. منابع درسی انسانی کاملا مزخرفن (اما گاها جالب . شاید درباره ی یه سری موضوع جانبی فرعی اطلاعات جالبی داده باشن) . خلاصه اون نخبه ی عزیزی که میره انسانی سه سال هیچ چیز درست درمونی یاد نمیگیره . چرا بره ؟ نفع جمعی؟ به نظرم هر کس خودش رو در وهله ی اول اهمیت میبینه و واسه تغییر جمعی باید نفع فردی رو به جمع پیوند زد .

رشته ی انسانی بستگی زیادی به معلم نداره.بیشتر به مطالعات خود فرد بستگی داره.
قبول دارم آخر بیشتر کتابا به انقلاب اسلامی و دستاورد هاش ختم میشه.
اما این مهم هست که مطالعه در این رشته باعث پیوند بیشتر ما به جامعه میشه. حداقل برای من که اینطور بوده.
ولی فکر نمیکنم کار درستی باشه که بگیم بی محتوا.
 
ارسال‌ها
3,327
امتیاز
64,686
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
محتوای اطلاعات عمومی طور داره نه علم . اگر اینطوره علاقه مندا توی رشته های دیگه هم همونقدر میتونن مطالعه ی آزاد در این زمینه داشته باشن که کسی توی رشته ی انسانی . کلن فکر میکنم خوندن رشته ی غیرانسانی توی دبیرستان و انتخاب رشته های مشترک با انسانی و یا کنکور انسانی دادن و وارد رشته های موردنظر شدن واقعا بهتره .
حالا بهرحال :D
چه باید کرد ؟ :-" چطور میشه افراد توانا رو به سمت نفع جمعی سوق داد ؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
محتوای اطلاعات عمومی طور داره نه علم . اگر اینطوره علاقه مندا توی رشته های دیگه هم همونقدر میتونن مطالعه ی آزاد در این زمینه داشته باشن که کسی توی رشته ی انسانی . کلن فکر میکنم خوندن رشته ی غیرانسانی توی دبیرستان و انتخاب رشته های مشترک با انسانی و یا کنکور انسانی دادن و وارد رشته های موردنظر شدن واقعا بهتره .
حالا بهرحال :D
چه باید کرد ؟ :-" چطور میشه افراد توانا رو به سمت نفع جمعی سوق داد ؟

براي اينكه نخبگان به این رشته بیان باید جذابیت ایجاد کرد تا اونا جذب بشن.
اما یه نکته! این امکانپذیر نیست.و اگر هست خیلی احتمالش کمه.چون عوامل بازدارنده ی زیادی هستن که انجام این فرایند رو دچار مشکل میکنن.
مثلا استعمار از نوع فرهنگی، که از آموزش علومی که نقش راهبردی برای مستعمره ها داشته باشه جلوگیری میکنه.چون همونطور که میدونین علوم انسانی زیربنای توسعه هستند و این چیزی نبود و نخواهد بود که استعمارگران اون رو برای بقیه جوامع مناسب بدونن.
غرب و صنعتش بیشتر در ذهن ما مردمی که دچار از خود باختگی فرهنگی شدیم جلوه میکنه تا اقتصاددانان،روانشناسان،حقوقدانان.... متبحر.

عامل دیگه که برمیگرده به وضعیت اقتصادی کشور،بله میریم یه رشته ای بخونیم پول توش باشه.

باید این تفکر ما باشه که نخستین راه پیشرفت ما داشتن انسان ها ی فکور و سالم از نظر روانی باشه.
تلاش هایی که در حال حاضر در حال انجام هست در جهت تقویت فرهنگ کتابخوانی میتونه امیدوارکننده باشه که میوه ی خودش رو سالها بعد خواهد داد.
البته مشکله.


وقتی میخواستم انتخاب رشته کنم با خیلیا مشورت کردم.چند تا استاد دانشگاه تهران،10 12 تا از سال بالایی ها،بچه های سایت...اما همشون گفتن برو حقوق...خیلی دلم جامعه شناسی میخواست.خیلی.البته اونا هم میگفتن حقوق برو چون خیلی کابردیه توی علوم انسانی و مثلا رئیس جمهورای آمریکا بیشترشون حقوق خوندن و...یعنی حتی وقتی انسانی هم میری ....

‌پیش از انقلاب روسیه در تمام دنیا صدنفر هم کمونیست نبود. فشار شدید روسیه تزاری موجب آن شد که کمونیسم به وجود آمد. آنقدر فشار آمد که یک مرتبه همه مردم آگاه شدند و یک مرتبه روسیه‌ی به آن بزرگی کمونیست شد. حالا هشتصد میلیون از جمعیت روی زمین کمونیست هستند. حکومتشان کمونیستی است.
اگر برای ملت راهی نباشد که بتواند به هدف‌هایش برسد چاره‌ای ندارد به‌غیر از اینکه به طرف کمونیستی برود.

تقریرات مصدق
یادداشت‌های سرهنگ جلیل بزرگمهر، وکیل دکتر مصدق در دادگاه‌های نظامی / 1359

پارسال تابستون تحت تاثیر جو ویرانگر کنکوری مدرسه یه آزمون گاج دادیم بعد دیگه گفتن خوب شدی بیا کلا مجانی امتحان بده.
همینجور امتحان میدادم دیگه آذر خیلی سخت شده بود هندل کردن قلمچی و گاج.دیگه گاج رو نرفتم.هی زنگ میزد هر هفته بیا بیا بیا...
یه روز مسوولش زنگ زد گفت حذف شدی بعد هم تق!گوشی رو گذاشت.رفتم به یکی از دوستام گفتم بالاخره خانوم محمودی (مسوول گاج) دست از سرم برداشت. دوستم گفت ببین تازه اولشه...و من واقعا نمیدونستم که تازه هنوز آغاز ماجراست. هر وقت تاکید میکنم هر وقت اومد جلوی محل آزمون قلمچی تبلیغ پخش کنه یقه ی منو میگرفت میگفت بیا ثبت نام کن امتحان بده...
بعد گذشت تموم شد.تا اینکه دیروز زنگ زده میخوایم یه پرینت از کارنامه ت داشته باشیم.پرسیدم چیکارش دارین امروز زنگ زده میگه از مرکز زنگ زدن گفتن 500 هزار تومن میدیم بگو گاج امتحان دادی...(در دفاع از خودم گفتم نه...شما سودتون رو میبرین اما بقیه که میدونن امتحان ندادم.پس بدنامیش برای من میمونه)
مناسبه که بگیم ریاکاری هم حدی داره اما متاسفانه حد و حدودش توی محیط ما عوض شده.
یعنی واقعاً چقدر این کارا براشون سود داره؟
چرا کنکور اینقدر مهم شده؟
چرا یه امتحان باید اینقدر مهم بشه که باند های مختلف برای سودجویی از اون شکل بگیره؟
این از چی نشات گرفته؟
من همینجا از کنکوری ها و سال پایینی ها میخوام که تحت تاثیر جو حرکت نکنن.نباید این مسئله ی به این کوچیکی رو بهش دامن زد و به قول خودشون ازش یه غول ساخت.چون کنکور همه چیز نیس.خیلی از ترسی که در بچه هاست به خاطر تبلیغات هست اونا کاری به روحیات شما ندارن اونا فقط پولشون رو میخوان صرفا یه امتحان هست که غیر استاندارد هست و همه ی جوهر نبوغی و استعدادی شما رو محک نمیزنه.
اگر مایل بودید به همکلاسی هاتون این مطالب رو بگین.
+ متوالی ممنوع
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,045
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
پروفسور هیلاری پاتنم : تضعیف علوم انسانی؛ تهدید « دموکراسی»

پروفسور هیلاری پاتنم، فیلسوف تحلیلی معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه هاروارد معتقد است که در دنیای کنونی «نقد» و «دموکراسی» مورد تهدید واقع شده و دلیل آن نیز ضعف علوم انسانی در جوامع بشری است.

پاتنم راه برون رفت از این معضل را تقویت علوم انسانی در جوامع می‌داند. آنچه در ادامه می‌آید گپ و گفت روزنامه ایران با این فیلسوف برجسته معاصر درباره مسائل و مشکلات دنیای کنونی و تأثیر علوم انسانی در حل و فصل این مسائل است. هیلاری وایتهال پاتنم، فیلسوف و ریاضیدان امریکایی است که بیشتر به خاطر فعالیت‌هایش در حوزه فلسفه تحلیلی بویژه فلسفه ذهن، فلسفه زبان و فلسفه علم مشهور است. وی در سال ۱۹۲۶ در شیکاگو ایلینویز چشم به جهان گشود و تا ۱۹۳۴ که با خانواده‌اش به امریکا بازگشت در فرانسه زندگی می‌کرد. پاتنم در سال ۱۹۴۸ موفق به اخذ مدرک کارشناسی در فلسفه و ریاضیات از دانشگاه پنسیلوانیا شد. سپس تحصیلات تکمیلی‌اش را ابتدا در دانشگاه هاروارد و سپس در دانشگاه یو سی ال ای گذراند و در سال ۱۹۵۱ فارغ‌التحصیل شد. استادان او هانس رایشنباخ و رودلف کارنپ هر دو از پوزیتیویست‌های منطقی بودند، یعنی همان مکتبی که رد دیدگاه‌های آن، از تلاش‌های اصلی پاتنم بود.

وی سال‌هایی را هم به آموزش فلسفه علم در مؤسسه فناوری ماساچوست گذراند و از آن پس تا هنگام بازنشستگی به تدریس در مقام استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد مشغول فعالیت بود.



پروفسور پاتنم، تعریف علوم انسانی در میان اندیشمندان و متفکران چندان دقیق و مشخص نیست. در ابتدا مایل هستم تعریف شما از علوم انسانی را داشته باشم؟

گاهی علوم انسانی را به معنای عام و گسترده در نظر می‌گیرند. در این بین هنر، فیلم و… در زمره علوم انسانی به شمار می‌رود. اما در بحث با شما، علوم انسانی را موضوعات دانشگاهی و نه فقط شامل نقاشی، مجسمه سازی، نوشتن رمان، فیلمسازی، موسیقی و هر چیزی که ممکن است باعث تفرج ما نیز شود در نظر می‌گیرم. به عبارت دیگر در این بحث وقتی صحبت از علوم انسانی می‌کنم منظورم همان رشته‌های شناخته شده دانشگاهی در این خصوص است. اما به هر حال باید توجه داشت که خود علوم انسانی دانشگاهی یعنی رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه نیز برای رشد و توسعه یک جامعه بسیار حائز اهمیت هستند. در جوامع مدرن و در عصر حاضر علوم انسانی یکی از مجراهایی است که می‌توانیم در آن فکر کنیم به اینکه ما کیستیم و به کجا می‌رویم. به عبارت دیگر از رهگذر علوم انسانی از کیستی و مقصد و هدف خود می‌توانیم بپرسیم و این پرسش ما را به تفکر وا دارد.



چرا علوم انسانی برای جوامع حائز اهمیت است؟

در واقع علوم انسانی برای این است که در دام جریان‌های رسانه‌ای و سیاسی که در صدد شست‌و‌شوی مغزی ما هستند و سعی دارند اذهان ما را با اطلاعات مورد نظر خود پر کنند نیفتیم و بتوانیم به نگاه انتقادی به این جریان‌هایی که برای شست‌و‌شوی مغزی انسان تلاش می‌کنند، مقابله کنیم.

البته درست است که هم «هنر» و هم «دین» در خصوص «کیستی» و «هدف» حرف و سخن دارند و در این خصوص ارشاداتی دارند. اما به هر حال هر کدام از آن‌ها دستور کار مشخص خود را دارند. به عبارت دیگر هنر و دین دستور کار مشخص خود را برای پاسخ به این پرسش که «ما کیستیم» و «به کجا می‌رویم» دارند. اما نگاه دیگری هم هست که «نگاه انتقادی» است. در واقع انتقاد برای انتقاد است و انتقاد خود را نیز نقد می‌کند و خود نیز از خود در امان نخواهد بود.



آیا دنیای کنونی دنیایی است که جوامع آن «نقد» و «انتقاد» را پاس می‌دارند؟

در دنیای کنونی «نقد» با تهدید مواجه شده است. حتی «دموکراسی» در معنای واقعی کلمه نیز مورد تهدید واقع شده است. از دلایل این تهدیدات به «نقد» و «دموکراسی» ضعف علوم انسانی است. جایی که علوم انسانی تضعیف شود «نقد» و «دموکراسی» مورد تهدید قرار می‌گیرد و برای اینکه «نقد» و «دموکراسی» مجالی داشته باشند باید علوم انسانی را تقویت کرد.
https://www.cgie.org.ir/fa/news/24460


شاید به همین دلیله که حکومتای دیکتاتور مثل ایران،اینقد علوم انسانی رو تحریف میکنن!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
شاید به همین دلیله که حکومتای دیکتاتور مثل ایران،اینقد علوم انسانی رو تحریف میکن
کاملا درست میگی.
این علوم برای تدبیر جوامع و اخلاق و منزل ساخته شدن.به فطرت انسان و روحیاتش نزدیکن و ارتباط با این علوم برای انسان راحت تره.در نظر بگیر علم روانشناسی رو...وقتی با یک سندروم اشنا میشی ،تطابق اون سندروم رو با محیط اطراف و اطرافیان شروع میکنی
بنابراین توانایی تاثیر گذاری این علوم زیاده...
موضوع دیگه اینکه علوم انسانی زیربنای توسعه هست.یعنی اگر افراد اهل تفکر و عدم پایبند به تفکرات مرسوم، وارد حیطه ی این علوم بشن میتونن نوید دهنده ی تغییرات بزرگی که به دست اونا یا تربیت شدگان اونا ایجاد شده باشن.
موضوع دیگه استعمار هست که از قرن 15 شروع شد و در قرن 19 به اوج رسید و در قرن 20 به بار نشست.در سه سطح استعمار اتفاق افتاد.و خب البته یکی از اون سطوح استعمار فرهنگی بود.
استعمار چیکار میکرد؟
با تضعیف پایه های نظامی و سیاسی مناطق دیگه اونا رو مرعوب قدرت نظامی غرب از سمتی و مجذوب فرهنگ و عناصر فرهنگی غرب از سمت دیگه میکرد.(که نمودش در جامعه ی ما روز به روز در حال افزایشه و من هم از این قاعده مستثنی نیستم.)
دولتمردان ما که تحصیلکرده نبودن اکثرا...اما اونایی که در حوزه ی علوم انسانی تحصیل کرده بودن به تدریج هویت جامعه ی ما رو در حاشیه ی فرهنگ غرب تعریف کردن.نتیجه شد:تقلید مردم از به اصطلاح روشنفکران که منجر به ازخودباختگی فرهنگی شد.
اما ژاپن چیکار کرد؟
انقلاب میجی...یکی از اصولی که درش مطرح شد مبنی بر اتکا بر فرهنگ ملی بود.خب با مدیریت کارآمدشون جلوی غرب زدگیشون رو گرفتن!

بنابراین عدم توجه به علوم انسانی در زمانهای قبل، استعمار و اهدافش بود که به طور هدفدار تقسیم علوم رو در جهان به طور نامتوازنی انجام داد.اما اینکه در حال حاضر جوامع در حال توسعه چرا در حوزه ی علوم انسانی ضعیف تر از کشور های توسعه یافته عمل میکنند به نظرم مربوط به دلایل اقتصادی هست.سردمداران پستی که برای رسیدن به اهداف اقتصادی شوم خودشون، توجه عمومی رو به سمت صنایع سوق میدن.
نظر شما؟
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #20

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,885
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
ارنولد تویین بی در کتاب جنگ و تمدن میگوید:"فضیلت های نظامی در جوامعی بارور گردیده و مورد تکریم و ستایش قرار گرفته اند که در ان ها نیروهای اجتماعی و طبیعی ،خارج از توان ادمی به صراحت و روشنی از یکدیگر قابل تفکیک و تمییز نبوده اند یا انکه چنین پذیرفته اند که ادمی را سلطه ای بر نیروهای طبیعی نیست."

دوستان این عبارت رو تحلیل میکنید؟
 
بالا