• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ابوالفضل سپهر

  • شروع کننده موضوع
  • #1

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
بوالفضل سپهر متولد 15 خرداد 52 بود. در نوجواني و در اثر سانحه اي پدر خود را از دست داد و در كنار تحصيل مشغول كار شد. او در اين مدت در چند فيلم و سريال هم، بازي كرد. در سال 77 در اثر همنشيني با ايثارگران و خانواده هاي شهدا و جانبازان و با مشاهده غفلت ها و كاستي هاي بي شمار در حفظ دست آوردهاي شهدا، دست به قلم برد و اولين شعرش را نوشت اما هنوز تصميم به چاپ شعرهايش نگرفته بود تا اينكه در ملاقاتي با همسر شهيد همت، بنابه اصرار دوستانش شعري را خواند كه درباره ازدواج شهيد همت بود. بعد از خواندن اين شعر و اصرار همسر شهيد همت، سپهر تصميم به چاپ اشعارش گرفت. اما شرط چاپ اشعارش اين بود كه مقدمه اي بنويسند، حداقل 30 صفحه اي، در آن همه حرف هاي دلش را بزند. او ابتدا اشعارش را در ماهنامه فكه چاپ كرد و در بسياري از مجالس بزرگداشت شهدا نيز شركت مي كرد و اشعارش را مي خواند و براي اينكه بيشتر دردل شنونده اثر كند زبان محاوره اي را برگزيد. هنوز مدتي نگذشته بود كه سراينده شعرهاي «اتل متل»، كليه هايش را از دست داد و روانه بيمارستان شد ابوالفضل سپهر سرانجام در روز سه شنبه 28 شهريور 83 درگذشت.
مجموعه شعرهايش در كتابي به نام «دفتر آبي» چاپ شده است و همان طوري كه خودش مي خواست.
مقدمه اين كتاب مطلبي است با عنوان «فرشته پلاك طلايي مي خواهد» .شعرهاي اين شاعر بسيجي در هر محفلي قرائت مي شد. او در قطعات خود مظلوميت شهدا و خانواده هاي شهدا و جانبازان را به تصوير مي كشيد و اشك را ميهمان چشم ها مي كرد. سرانجام اين حماسه سرا در سال 1383 و شب ولادت حضرت اباعبدالله(ع) پس از يك دوره بيماري سخت دعوت حق را لبيك گفت.


معاونت هنری بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ، اقدام به نشر اشعار زنده‌ياد «ابوالفضل (بهزاد) سپهر» در قالب يك آلبوم نفیس با عنوان معبری به آسمان كرده است.
اين آلبوم صوتی منتخبی از سروده‌های "ابوالفضل سپهر" است که با صدای "وحيد جليلوند" و آهنگ سازی "سعيد شبانی" انتشار يافته‌‌است.
معبری به آسمان گلچينی از برترين سروده‌های ابوالفضل سپهر در قالب 10 قطعه صوتی به شرح زیر است:
1 – قصه ازدواج
2 – اتل متل یه مادر
3 – سنگ قبر شکسته
4 – چشم چشم دو تا چشم
5 – کجایید ای شهیدان خدایی
6 – اتل متل یه جعبه
7 – اتل متل یه بابا
8 – قلب زمین
9 – قصه بچه بسیجی

+روز تشییع جنازه فشار جمعیت تابوت رو به قطعه ی شهدای گمنام منحرف میکنه و ایشون رو بین شهدای گمنام دفن میکنن:)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
اتل متل های ابوالفضل سپهر

اتل متل راحله
اخموي بي حوصله
مامان چرا گفت بگير
از پدرت فاصله

دلش هزار تا راه رفت
بابا خسته ي کاره؟
مامان چرا اينو گفت؟
بابا دوستش نداره؟

بايد اينو بپرسه
اگه خسته ي کاره
پس چرا بعضي وقتا
تا نيمه شب بيداره؟

نشونه ي بيداريش
سرفه هاي بلنده
شش ماه پيش تا حالا
بغض مي کنه؛ مي خنده

شايد اونو نمي خواد
اگه دوستش نداره
پس چرا روي تختش
عکس اونو مي ذاره؟

با چشماي مريضش
عکسو نگا ميکنه
قربون قدش مي ره
بابا؛بابا مي کنه

با دست پر تاولش
البومي رو که داره
از کنار پنجره
ور مي داره مياره

با ديده ي پر از اشک
البمو وا ميکنه
رفقاي جبهه رو
همش صدا مي کنه

البوم عکس بابا
پر از عکس دوستاشه
عکسي هم از راحله ست
تو بغل باباشه

با ديدن اون عکسا
زنده مي شه مي ميره
با ياد اون قديما
بابا زبون مي گيره

قربون اون موقع ها
قربون اون صفاتون
دست منم بگيرين
دلم تنگه براتون

از اون وقتي که بابا
دچار اين مرض شد
مامان چقدر پير شده
بابا چقدر عوض شد

مامان گفته تو نماز
واسه بابات دعا کن
دستاتو بالا ببر
تقاضاي شفا کن

ديشب توي نمازش
واسه ي باباش دعا کرد
دستاشو بالا برد و
تقاضاي شفا کرد

نماز چون تموم شد
دعا به اخر رسيد
صداي گريه هاي
مامان تو خونه پيچيد!

دخترکم کجايي؟
عمر بابات سر اومد
وقت يتيم داري و
غربت مادر اومد

دخترکم کجايي؟
بابات شفا گرفته
رفيقاشو ديده و
ما رو گذاشته رفته

اي قصه؛ قصه؛ قصه
يه دستمال نشسته
خون سرفه ي بابا
رو اين پارچه نشسته

بعد شهادت اون
پارچه مال راحله ست
دختري که در پي
شکست يک فاصله ست


کنار اسم بابا
زائر کربلايي
يه چيز ديگم نوشتن
شهيد شيميايي
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
اتل متل های ابوالفضل سپهر

اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها
که اونها رو دوست دارن
اخه غیر اون دو تا
هیچ کسی رو ندارن

مامان بابا رو می خواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر
دست می ذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هر چی
جلوش باشه میشکنه
همون وقتی که هر کی
پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر
هیچ کسی رو نداره
اون وقتی که بابا جون
موجی می شه دوباره

دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه
افتاده بود رو زمین
مامان هوار می زد که
شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد
می زد توی صورتش
قسم می داد بابا رو
به فاطمه(س)، به جدش

تو رو خدا مرتضی
زشته میون کوچه
بچه داره می بینه
تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن
بچه های محله
بابا یهو دوید و
زد تو دیوار با کله

هی تند تند سرش رو
بابا می زد تو دیوار
قسم میداد حاجی رو
حاجی گوشی رو بردار

نعره های بابا جون
پیچید یهو تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گریه می گفت
کشتند بچه ها رو

بعد مامانو هلش داد
خودش خوابید رو زمین
گفت که مواظب باشید
خمپاره، زد، بخوابین

الو الو کربلا
پس نخودا چی شدن؟
کمک می خوایم حاجی جون
بچه ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد
هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا
چشماشو بست و جون داد!

بعضی تماشا کردن
بعضی فقط خندیدن
اونهایی که از بابام
فقط امروزو دیدن

سوی بابام دویدم
بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون
هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا
غنیمت از نبرده
شرافت و خون دل
نشونه های مرده

ای اونایی که امروز
دارین بهش می خندین
برای خنده هاتون
دردشو میپسندین

امروزشو نبینین
بابام یه قهرمونه
یه روز به هم می رسیم
بازی داره زمونه

موج بابام کلید
قفل در بهشته
درو کنه هر کسی
هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون می شین
که دیگه خیلی دیره
گریه های مادرم
یقه تونو می گیره
 
بالا