حامد ابراهیم پور

  • شروع کننده موضوع
  • #21

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : حامد ابراهیم پور

بهار رفته ،گل ارغوان پرپر من
عروس ماهي ِ در خاک و خون شناور من

مرا ببخش اگر بازهم ندانستم
که چاله کنده سر راهمان برادر من

هميشه پچ پچمان را شنيده سايه ي تو
هميشه دسته ي خود را بريده خنجر من

تو رفته اي و هنوز آسمان نمي بيند
که گربه مي پرد از بام بي کبوتر من

تو را به گريه نوشتم که باز گم نشوي
ولي تمام نشد بازهم "کليدر" من !

به التماس من اين درب کهنه کنده نشد
هميشه شرم شکست است پشت خيبر من

تو را تنوره کشان سمت آسمان بردند
حريف ديو نشد دستهاي لاغر من

تمامي کلمات جهان کم اند هنوز
براي شرح غزل هاي گريه آور من...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #22

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
اگر چه قاصدک اصرار دارد خوش‌خبر باشد!

مواظب باش! شاید اژدهای هفت‌سر باشد!

خطر باشد! نه شاید از خطر هم بیشتر باشد!

صدایی آشنا می‌آید،‌ اما بوی مادر نیست

مواظب باش... شاید گرگ زخمی پشت در باشد

.

نباید پچ‌پچت را در صدای شهر بشناسد

مبادا خانه‌ات را هر کجای شهر بشناسد

همیشه در مسیرش اتفاقاتی بد افتاده‌ست

اگر چه قاصدک اصرار دارد خوش‌خبر باشد!

.

صدایت می‌زند... در خانه می‌ریزد صدایش را

شنیدی؟ باز می‌کوبد به شیشه بال‌هایش را

ولی راهش نده‌، چنگال‌های قرمزی دارد

اگر حتی شبیه یک کبوتر، نامه‌بر باشد

.

شبیه قصه‌ای ناگفته‌، جاری باش در گوشم

شبیه کودکی ترسیده‌، پنهان شو در آغوشم

بخند و فکر کن این قصه پایان خوشی دارد

مبادا شانه‌ پیراهنم از اشک تر باشد

.

به جز تو از تمام مردم این شهر می‌ترسم

غم دیرینه با غم‌های دیگر آشنایم کن

صدایم کن‌، صدایم کن‌، صدایم کن‌، صدایم کن

اگر حتی برای یک وداع مختصر باشد...
 
  • لایک
امتیازات: reza7
  • شروع کننده موضوع
  • #23

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
دو قرن است از خانه بیرون نرفتی!
نگفتی چه ها با تو این شهر کرده
صدا می زنی: هیچ کس نیست اینجا؟
صدا بر نمی گردد و قهر کرده!
.
سه قرن است از غار بیرون نرفتی!
زمان تخم کرده ست در ردّپایت
دلت خو گرفته ست با عنکبوتی
که پیچیده در تارهای صدایت!
.
همان خون...همان استخوان شکسته
ولی زخم های تنت فرق دارد
بنا نیست در خانه راحت بمیری
نهنگی و جان کندنت فرق دارد!
.
غمی نیست! با غصه هایت رفیقی!
اگر دوست هایی صمیمی نداری!
اگر باز در خانه گشتی و چیزی
به جز چند درد قدیمی نداری
.
سفر کن...فدای سرت غاز وحشی!
اگر زیر باران سرت را بریدند...
لجوجانه ماهی خونی شنا کن
اگر باله ی دیگرت را بریدند!
.
مبادا که از جنگ آخر بترسی
چموشی نکن اسب شمشیر خورده!
مبادا کسی گریه ات را ببیند
مبادا بیفتی سگ تیرخورده!
.
سی و هشت تا موی دیگر سپید است
سی و هشت داغ قدیمی...غمی نیست
سرت را به سردی دیوار بسپار
اگر دور و بر ، شانه ی محکمی نیست
.
بزن قلب بیمار صاحب نمرده!
خودت را رفو کن لباس مچاله!
رها شو...نیازی به مرهم نداری
خودت باش زخم سی و هشت ساله!
 
آخرین ویرایش:
بالا