امیر دانش زاده

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
معلم زبان من بوده ایشون. کار اصلیش ترجمه و همینطور کتابهای روانشناسی هست و در شبکه سلامت هم زیاد در مورد روانشناسی ارتباطات و همینطور کنترل احساسات و اضطراب و ... صحبت میکنه و در شبکه های استانی هم در مورد کنکور و زبان انگلیسی برنامه اجرا میکنه فیلم هایی هم قبلا تولید کرده بود برای آموزش زبان کنکور.

دوتا دیوان شعر داره. "روز تولدهای تو" و "یک فرشته یک بنفشه یک نگاه"

در این تاپیک سعی میکنم شعرهاش رو قرار بدم تا همه بیشتر با ایشون آشنا بشن.

شعر مورد علاقم رو اینجا مینویسم به نظرم خیلی زیباست


دعاهایم چه درگیرند فردا
همه غمها به زنجیرند فردا
برای لحظه ای خورشید بودن
مهان تصمیم می گیرند
خدایا عاشقی را ماندنی کن
عزیزان تحت تاثیرند فردا
تمام خوابهای خوب دیشب
خبر دارم که تعبیرند فردا
پرستوها گر عاشق باشند
نهان بوسه می گیرند فردا
زمانی شعرهایم خواندنی شد
ولی خوانندگان پیرند فردا
و آن آغاز های تلخ و تنها
لطافت های تقدیرند فردا​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

امیر دانش زاده

چند روزی است که با یاد تو عادت کر ده ام

خواستم مطرح کنم اما رعایت کرده ام

این اواخر شاپرک جان بد نگاهم کرده ای

کی گناهی کر ده ام من کی جنایت کر ده ام

فکر کردم شاید این مهر فروزان واقعیست

با تو گفتم راز خود گویا شجاعت کر ده ام

خیلی از حال خود احساس تنفر می کنم

با ر ها دل بر د گان را من شفاعت کر ده ام

ها له ای از نور آرام از کنارم می گذشت

از حضور گرمش احساس طراوت کرده ام

هیچ می دانی زمستانها به هنگام غروب

از لبانش بوسه های پر حرارت کر ده ام

صبر کن امشب هوای قلب من طو فانی است

شعر های شیشه ای را من کتابت کر ده ام​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

این بهترین شعرش هست از نظر من. از کتاب روز تولدهای تو. توی تلوزیون هم چندبار خوندتش . واقعا محشره.

امیر دانش زاده

دل خوناب شده شور تپیدن دارد
ماجرای تو پریزاده شنیدن دارد

قفسی بود و دلی بود و نشانی ز وفا
صاحب دل ز قفس پای رهیدن دارد

حلقه ای بود و دری بود وسیاهی در پیش
آخر این پای فلج قصد دویدن دارد


شعله ی یخ زده در گوشه دل می فرسود
قطره ی داغ نگاه روی چکیدن دارد

مدتی در دل شب سایه مهتاب نبود
ماه چشمک زد و اندیشه دیدن دارد

شوره زار کهنی بود و گلی بود و نمک
ابر بارید و لب خیس بوسیدن دارد

دل آزاده من سوخته و ساخته بود
بار سنگین غمش جای خمیدن دارد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

امیر دانش زاده

این که با من نیستی اثبات می خواهد مگر

شا کیش قصه ها هم مات می خواهد مگر

بعد از آن آغوش طولانی که با هم داشتیم

صحنه بوسیدنت هم کات می خواهد مگر

صورت زیبای گال در لحظه بیداریش

من نپرسیدم ولی مرآت می خواهد مگر

دور او من بیشتر از هر کسی گردیده ام

زاعر چشمان او سوغات می خواهد مگر

هر که حوری را برای شام دعوت می کند

در دعای نیمه شب جنات می خواهد مگر

روز روشن در شلوغی قلب ما را برده اند

دلبری هر جا که شد" هیهات می خواهد مگر

من دلم می خواست تنها" با تو باشم تا ابد

لحظه های عاشقی "هم ذات می خواهد مگر
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

این شعرش هم فوق العاده عالیه با احساس آدم ارتباط برقرار میکنه.



امیر دانش زاده

گذری به دل نشینان به خدا ضرر ندارد

تو چرا نمی نشینی دل ما خطر ندارد

من اگر نمی نویسم پس از این خیال خود را

چه کنم دگر کلامم به شما اثر ندارد

قطرات پاک باران به سر گناهکاران

بچکد به صد هزارنچه کند ثمر ندارد

غم وسوز این پرنده نگران ترین نوا شد

به جز آشیان و قو تش نکند که پر ندارد

تو اگر دلت حزین شد و کمی زماجرا گفت

دل من همیشه خون است و کس دگر ندارد

غلط است هر که گوید که ره است دل به دل را

دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

امیر دانش زاده

تا لحظه قیامت این سینه آه دارد

بنشین به خاطر من این دل گناه دارد

شاید نمی توانی درد مرا بفهمی

تنهاست آسمانم با آنکه ماه دارد

دیگر چرا بگریم از دست بی وفایان

یعقوب هم نفهمید یوسف به چاه دارد

از بس شکستی شد دیواره های قلبم

دیگر نمی پذیرم این دل پناه دارد

حتما صدای باران در گوش نازنینی

پیچیده و نهانی عشقی به راه دارد

شاید اگر خیابان با سنگ بسته باشد

رویای آسمانی از کوچه راه دارد

این قطره های زیبا حیف است اگر نبارد

احساس نازنینی گل با پگاه دارد​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

باز چشمی دلستانی می کند
قلب من یاد جوانی می کند
باز ابروی سیاه ابلقی
تیره روزی را جهانی می کند
باز ابرویی و شمسی در کمین
با دل من همزبانی می کند

باز دستان نوازش بخش عشق

پر سرور این زندگانی می کند
باز خواهشهای دل را گلرخی
ناشنیده لن ترانی می کند
گفتم او را بس کن این آواز گفت
گاه گاهی دل جوانی می کند​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده


امیر دانش زاده

کوچه را حالا چراغانی کنید
چشمها را باز بارانی کنید
یک مه زیبا به آرامی رسید
قلب ما را پاک قربانی کنید
غول غم را با همه افسانه اش
دست بندید و بیابانی کنید
بعد از این افسوس پنهانی بس است
خانه را با یار نورانی کنید
یا برای سالها موسی شدن
لااقل یک روز چوپانی کنید
قلب من در بستر ناز شماست
پس نیایشهای طولانی کنید
واقعا سخت است دوری شما
گریه را از ماه پنهانی کنید​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

امیر دانش زاده

اینجا کجای آسمان از غصه بارانی شده
حس میکنم در گوشه ای یک ماه زندانی شده
من در میان فصلها یک ماه را گم کر ده ام
شاید زمین و آسمان با هم زمستانی شده
نزدیک دریا یک نفر مجرم به قتل سینه ها
یک بی گناه بی گناه بی آب قربانی شده
انگار در این ماجرا دست زلیخایی نبود
یوسف به دستور خدا دعوت به مهمانی شده
با یک ظرافت پر نگاه با گفتن افسانه ها
دزدیده ای قلبی که یک دوران نگهبانی شده
فریاد من را بشنود یک مهربان منتظر
آن روزگار عاشقی حالا پریشانی شده
تقصیر آن پروانه و رقص سراسر ناز بود
شمع بزرگ آسمان شبه خیابانی شده​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

Mohsen S

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گیلان
پاسخ : امیر دانش زاده

امیر دانش زاده


می بریدم تا خدا آرم تر
تا دیار ناکجا آرام تر

من کجا و مفصد بی انتها
کاروان سالار ما آرم تر

در شکار آیا تحمل شرظ نیست؟
می پرد صید شما آرام تر

چون بلا در راه ما افتادن است
ای بلاگردان ما آرام تر

همدم شب بوده اند این چشمها
آفتا با رخ نما آرام تر

خلق شد آرامش زین غمه ها
ای سکوت پر صدا آرام تر
 
بالا