• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

من و جک و جونورا یهوییی!

  • شروع کننده موضوع
  • #1

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,769
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
سلام علیکم! :D
فک کنم از اسم تاپیک معلومه که قرار اینجا خاطراتمونو با سوسکا و کرما و حشرات موذی بنویسیم!
حتما همه ما ی عالمه خاطره باحال با این جک و جونورا داریم، پس لطفا خاطراتتونو اینجا بنویسید!
chakerim.gif


خب اول خودم !
کلاس اول بودم صبح ساعت 6 اولین روزی که ورزش داشتیم، من شلوار ورزش مدرسه رو برداشتم از ی ور پامو کردم تو از اون ور یه سوسکه دو برابر هیکلم اومد بیرون :))
ینی به معنای واقعی کلمه سکته کردم :)) بعدم حاضر نشدم شلوارو بپوشم بردیم مدرسه گفتیم تنگه (شلواری ک یکم گشاد بود برا سال بعدم بشه!) خلاصه ی شلوار بی سوسکی گرفتیم ک مامانم کلی کوتاش کرد با این حال تا سال سوم می پوشیدمش!


ی مدتم علاقمند ب زندگی مورچگان شده بودم 10 تا مورچه گرفته بودم، نگهشون میداشم، بشون شیرینی میدادم و اینا :-"
گزینش شده هم بودن ینی تو مدرسه ام ی برنج میذاشتم ببینم کی اول میره سراغش، شکارش می کردم!
البته بعدش سیزده بدر ولشون کردم تو پارک سر کوچه :-" [nb]خل خودتی :-"[/nb]
 

shatoonak

Tulip
ارسال‌ها
681
امتیاز
5,579
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ن.ج.ب.ا.د
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : من و جک و جونورا یوهوییی!

من که تو بچگیم مورچه بازو عنکبوت باز بودم :)) ینی قشنگ یه ساعت مینشستم به یه عنکبوت نگاه میکردم تا خونشو با تارش درست کنه :-" بعد خرابش میکردم یا مثلن طعمه پیدا میکردم مینداختم تو خونش که بیاد تار بپیچه دورش من ذوق کنم :))
مورچه و محل زندگیشونو پیدا میکردم.نمک و شکر قاطی میریختم نزدیک خونشون تا بیان شکرا رو جدا کنن :-"
تابسون مگس میدیدم لیوان،سطل و...برمیداشتم به اپسیلون ثانیه میذاشتم روش گیر بیفته.خیلی تمرین کردم تا این تکنیکو یاد بگیرم :-"
هروقت بقیه شاهکارام یادم بود میام میگم :D
 

shekoofeh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
4,354
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : من و جک و جونورا یوهوییی!

این اتاق من خیلی مورچه داره، چند دفه سعی کردیم بکشیمشون،بعد صحنه ی "همه جا پر جسد" که شبیه قتل عام بود،خیلی تاثربرانگیز بود.واسه همین دیگه نمی کُشیم. :-"
بعد حالا دیگه دوستیم با هم، من براشون غذا میذارم دم خونه که را نیفتن بیان بیرون،اونا هم هرروز بر میدارن غذارو! اصلا هم را نمی افتن. فقط یه سری بچه مورچه (کرّه مورچه؟ مورچه توله؟) میرن لای کتابام فسیل میشن از شدت فشار صفحات. :(
حالا حیف که کنکور دارم، وگرنه برنامه دارم براشون تور سیاحتی بذارم دور اتاقم! :-"
 

ayda tak

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
1,348
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی دریا-کشتی سازی
پاسخ : من و جک و جونورا یوهوییی!

یکی از تفریحات سالمم بود تو دستشویی دور مورچه ها آب میرختم بعد میومدم بدون اینکه دست بزنم بهش نجاتش بدم یا میمرد یا آب میبردتش !ولی بعضی وقتام دیگه خیلی دلم میسوخت قشنگ با دست برش میداشتم میذاشتمش یجای دیگه :D
 

melika15

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
407
امتیاز
3,312
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۲
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1395
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : من و جک و جونورا یوهوییی!

من فقط وقتایی که دارم واسه امتحان میخونم به شدت به هر نوع جک و جونور از مورچه و پشه و مگس گرفته تا جونورای دیگه توجه میکنم
نمیدونم چرا ولی وقتایی که امتحان دارم خیلی فاز میده همینطور بی هدف مورچه ها رو نگاه کنی :-" :D



+بعد یه بار رفته بودم لباس بخرم.یه لباسه از دور به نظرم قشنگ اومد.بلوزه ساده بود با یه سوسک روش..منو نگو فک کردم سوسکه طرح رو لباسه رفتم که به تاپه دست بزنم که ببینم جنسش چ جوره تازه فهمیدم که ایشون طرح رو لباس نبودن سوسک واقعی بودن ;))
وای وای چقدر چندشم بود...خیلی هم بزرگ X_X
 

arvin.a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
956
امتیاز
10,943
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : من و جک و جونورا یوهوییی!

حیاط خونه مامان بزرگم پر مورچس یعنی یه چیز میگم یه چیز میشنوید هیچی دیگه یکی از تفریحات ما این بود که با شلنگ رو اینا آب میریختیم و از دست و پا زدن این موجودات لذت میبردیم
 

Mehrsun

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
15
امتیاز
40
نام مرکز سمپاد
راهنمایی فرزانگان ۲
شهر
تهران
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی مدرسه
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

سلام
من خاطرات زیادی از موجود زشت(سوسک)دارم و انواع موجودات دیگه
اول اینکه داشتیم تو اتوبان میرفتیم منم یک لباس خوشگل گل دار پوشیده بودم :)
ناگهان یک موجود سیاه رنگ در ابعاد تقریبا بزرگ روی لباسم پیاده روی کرد
چنان جیغی زدم که بابای بدبختم ترسید نزدیک بود ماشین منحرف بشه چپ کنه بترکیم(البته این جمله راست بود مدیونین فکر کنین مبالغه کردم :D)
هیچی دیگه فهمیدم مگسه اونم یک مگس بسی مغرور که تکون نمی خورد :(( :-\
هیچی دیگه با کتاب آنشرلی پرتش کردم رو زمین :|
دومی اینکه من بچه بودم برای مورچه ها خونه میساختم(خونه مامانبزرگم قدیمی سازه)بنابراین هر وقت میرفتیم اونحا تفریحم این بود :-"
بعدی این که رفتم دستشویی دستم رو بشورم و اومدم بیرون بعد مامانم رقت دستشو بشوره یه سوسک سیاه بزرگ دید :-sاصن دقتم تو حلقم :D
 

milad.a

milad.a
ارسال‌ها
241
امتیاز
987
نام مرکز سمپاد
علامه طباطبایی
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی پلیمر
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

خب یه بار تو حیاط یه مگس گنده اومد اونقدر سنگین بود به زور پرواز میکرد زدمش رفت رو زمین ترکید تخماش ریخت بیرون منم رفتم با قطره چکان یه قطره گازوعیل ریختم روش بعد آتیشش زدم داشت تخماش مثل اشپل (تخم ماهی) می پوخت ومن افتخار می کردم که 100 تا مگس رو یه جا کشتم :D

یه بارم یه دوستی داشتیم یه مگسو با دست گرفت نخو به پاش بست بعد ولش کرد بیچاره رو باد داشت همین طوری می برد ما هم باهاش بای با ی می کردیم :-"
 

l.brisc

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
2,018
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

با فرض این که مار هم جز جک و جونورها حساب بشه ،
شمال بودیم یه بار ، توی ویلا. بعدش من داشتم مسواک میزدم که از پشت سر صدای خواهرم رو شنیدم که داشت به پسر داییم می‌گفت " امید نگاه کن چه مار قشنگی اونجاست ^_^ " بعد من شک نداشتم که میخواد سرش رو گرم کنه ، یا بترسونتش. بعد که کارم تموم شد و برگشتم ، یه مار سیاه بلند -_- درست کنار پام دیدم که تکون هم نمیخورد. بعدش هم که کلا نفهمیدم چی شد. ولی مار آبی بود. خطر نداشت. عکس هم دارم باهاش :-"
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,981
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

واقعاً اون برخورد های مودبانه و دوستانه تون رو تحسین می کنم بچه ها :/
من فقط از بز و گوسفندِ بسته نمی ترسم به گمونم .


یکی دوبار هم سوسک حمام رو ـ به دلیل بینایی مثال زدنی م ـ با شکلات اشتباه گرفتم که اگر در جاهای مناسبی دیده بودم شکی نبود که
عزم خوردن می کردم :/
 

ayda

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
87
امتیاز
1,430
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز.زنجان.تهران.ارومیه.ازمیر.آنکارا :))
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

یه بار از مدرسه مون یه همبرگر گرفتم لامصب خیلی هم خوش مزه بود اخراش بودم که حس کردم یه چیزه شیرین تو دهنمه همبرگر رو نگاه کردم دیدم نصف سوسکه اونجاس ~X( و صد البته نصف دیگش تو دهنم بود :| همبرگر رو از پنجره پرت کردم پایین و کلی گریه کردم :-<خیلی حس بدی بود :(
 

ریحان خاتون

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
198
امتیاز
906
نام مرکز سمپاد
استعدادهای درخشان فرزانگان
دانشگاه
بیرجند
رشته دانشگاه
علوم ازمایشگاهی
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

یه بار داشتم زیر میزمو مرتب میکردم دیدم یه اشغالی افتاده زیر میز برش داشتم بندازم سطل اشغال دیدم مارمولکه !!!!!
از دستم فرا کرد
اااااااااای الان دستام یه جوری میشه دربارش حرف میزنم
تا چن روز بعدش همش یادش میافتادم دستامو به هم قلاب میکردم و محکم میگرفتمشون
 

big_bang

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,105
امتیاز
5,516
نام مرکز سمپاد
فرزانگـا(&#39;) امیــ(&#39;)
شهر
نجف آباد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

رفتیم یه چشمه‎ای اطراف فریدونشهر استان اصفهان بعد این چشمه فوق‎العاده خوشگل و اینا بود ؛ وایسادیم خانوادگی عکس بگیریم ؛ یهو صدای جیغ داداشم بلند شد ((: [یه دختر به تمام معناست :د] ما همه نگران برگشتیم ببینیم چی شده ( من که فکر کردم مار نیشش زده ؛ وحشتناک جیغ زد آخه ((: ) دیدیم وایساده هی پایین بالا میپره ! رو شلوارک و دستشم پره تار عنکبوته! بعد من دویدم سمتش تار عنکبوتا رو جدا کردم. فکر میکرد عنکبوت هم روی تارا هست ((: میگفت آجی الان نیشت میزنن و گریه ((:
حقم داشت :-" شما این عنکبوتو ببینی خوف نمیکنی ؟ :-"

DSC01520.JPG


البته بماند بعد باهاشون رابطه‎ی دوستی برقرار کرده بود ((:
و میگرفتشون تو دستش !
و حتی میخواست یادگاری برداره بیاره خونه که خب مامانم نذاشت :د
 

Persian Knight

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
238
امتیاز
1,891
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اسفراین
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر/سخت افزار
پاسخ : من و جک و جونورا یهوییی!

همین اول بگم حیوون آذار خودتونین :|
من یادمه بچه بودم تو کوچمون دوتا لونه مورچه بود ب فاصله حدود ده متر و قشنگ معلوم بود این مورچه ها از دو نژاد مختلف بودن و خیلی پدرکشتگی با هم داشتن :-" (مورچه های یک لونه سیاه بودن و اون یکی قرمزطور)
بعد ما(من به اتفاق بچه های کوچه) یه مورچه از یکی از لونه ها برمیداشتیم و میبردیم مینداختیم دم اون یکی لونه واحتمالا میتونین حدس بزنین چ صحنه حماسی اتفاق میفتاد :-"
ی مورچه تک و تنها در محاصره دشمن :-" خلاصه نبرد خونینی میشد :))



+البته اینم بگم که گاهی با هم درگیر نمیشدن ینی بستگی ب روابط بین دو کشور داشت احتمالا :D
 
بالا