پاسخ : برایم شعر میخواند.
پلان اول:
زن روی کاناپه خوابش برده است و کترل تلویزیون در دستش در حال افتادن است. صفحه ی تلویزیون دیده نمیشود و فقط صدای خش خش می شنویم. مرد وارد کادر میشود، خواب آلوده . تلویزیون را خاموش میکند ، رو اندازی روی زن می اندازد و... نه! کار دیگری هم لازم نیست بکند.
پلان دوم:
زن با کیسه های خرید که به نظر سنگین می رسند از مغازه خارج می شود و کنار خیابان منتظر می ایستد. ماشین های زیادی ترمز می زنند... مرد وارد کادر می شود... کیسه ها را از دست زن می گیرد... دیگر ماشینی ترمز نمی زند .
پلان سوم:
زن از پشت پوشش شفافی زیر دوش دیده می شود. مرد وارد کادر می شود ... زن برمی گردد ... و بوسه ای با حایل پوشش شفاف پلاستیکی رد و بدل می شود.
پلان چهارم:
... برمی گردی به جزوه ات . پلان چهارمی در کار نیست. پلانی در کار نیست.
وای بر من و این اعترافات...
غرامت این یکی را دیگر نمی توانم دوست عزیز