• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

تا حالا هول شدین ؟

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Shery

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
4,748
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجـنورد
سال فارغ التحصیلی
95
خب واسه ي همه ي ما پيش اومده که يه جاهايي هول بشيم! و حتی گاهی نفهمیم چیکار میکنیم!
و يه خاطراتي رو بسازيم!
حالا اينجا اون چيزي که باعث شده هول بشين! و کاري که تو اون لحظه کردين و چيزي که بعدا به ذهنتون رسيده رو بگین!
 

علیمپو

بچّه سنّی
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,857
نام مرکز سمپاد
حلی۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

دختر همسایه زنگ آیفونمون رو زد منم گوشی رو برداشتم گفت : ببخشید من کلید ندارم میشه در رو باز کنین تا مامانم میاد بیام خونه ی شما !
خونمون خالی بود منم خواستم بپیچونم هول شدم گفتم ببخشید ما خونه نیستیم :| ( فک کردم با گوشی تلفن دارم صحبت می کنم )
تا ماه ها با نقاب از خونه میرفتم بیرون :)) :D
 

ریحان خاتون

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
198
امتیاز
906
نام مرکز سمپاد
استعدادهای درخشان فرزانگان
دانشگاه
بیرجند
رشته دانشگاه
علوم ازمایشگاهی
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

اقا معلم زیست عصبانی و بداخلاقم منو صدا زد برای درس جواب دادن اونم اول سال
رفم اون بالا درسی رو که عین چییییییییییییی یاد داشتم گند زدم باهام دعوا کرد گریه ام هم گرفت (البته کنترلش کردم )اومدم نشستم سر جام درخفا گریه کردم
هه هه
یادش بخیر
 

saratahmasbi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
157
امتیاز
1,157
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سارایوو(بوسنی و هرزگوین)
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

مهمونامون گفتن زحمت کشیدید
منم گفتم ببخشید که زحمت دادید.... :D
خداییش نمیدونم چرا این جمله اومد تو دهنم....
خلاصه بعدش رفتم نون و ریکا خوردم
 

shaylin

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
150
امتیاز
1,323
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
khorasan
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

ی سری ما 3نفری داشتیم از مدرسه برمیگشتیم دوستم وختی میخواستیم از مدرسه بریم
از بوفه ی مدرسه ایس مک گرفت بعدش رفتیم
خلاصه از مدرسه اومدیم بیرون ی دفعه ی موتور با 3تا پسر دهاتی و ب شدت جواد رد شدن
ما توپیاده رو بودیم اونا کنار پیاده رو خلاصه طبق معمول شرو کردن ب تیکه پرونی :| :|

اقا من اولیو میخوامو اونیکی من دومیو میخوامو اینا...من دوستم ب شدت بی اصابه!اصابش خورد شد میخواس بگه:نریزم روتا!گف:نکنم تو دهنتا!
ایس مکش اب شده بود و اینا :D :Dاونام پروووو جلوییه گف بُکن بُکن عالیه :| ~X( =)) =))

خلاصه رفتیم تارسیدیم سر کوچه ک خونه یکی اون یکی دوستم بود دیدیم اون 3تاعتیقه م باموتورشون سرکوچن!دوستم گف من چیکار کنم؟گفتم بیخیال ماعم میایم باهات #S-:رفتیم تو کوچه اونام با موتورشون دنبالِ ما...رفتیم تو کوچشون دیدیم کوچه بن بست خلوتِ خلوت!ساعت 12ظهر!
واقن قلبم میخواس بیاد تودهنم گفتم خو الان کسی نیس اینا پیاده شن از موتور ماچیکار کنیم؟؟جیغ بکشم؟؟جیغم یاد ندارم ک! :-ss :-ss :-s

اون دوستِ بی اصابم برگشت گف اشغال عوضی مگه نمیگم نیا دنبالمون؟؟اونم ی جوون کشداری گف و خندید
اقا میخواس پیاده شه گفتم فاتحه مون خوندس ینی!ی دفه ی فکری ب ذهنم رسید زنگ اون خونه ای ک جلومون بودو زدم گفتم :.واستا...واستا...الان میگم بابام بیاد!

جلوییه م گف:بگوووو بیاد...بگووو بیاد...بیشور فمید دارم الکی میگم زنگ و تند تند میزدم واستا الان میگم بیاد!اون دوستِ بی اصابمم برگشت ایس مک و ریخت رو3تاشون!!دگ پیاده شدن ازموتور ک ی دفعه ی مرده با رکابی و سبیل قشنگ و شلوارک دستمال یزدی و اینا درو وا کرد!
منم هول شدم گفتم سلام باباجووونم =)) =))

مرده ی لحظه موند گف:بلهه؟؟اشاره کردم ب اون 3تاعتیقه ک بفمه!خدایی خیلییی بامرام بود گرف قضیه و رف جلو گف برین گمشین ت*م سگای ک*نی!!اونام ک 3تا بچه سوسول بودن گاز دادن رفتن
خلاصه اقاهه کلی نصیحت کرد ک دخترم مواظب باشینو اینا!تا سرِ کوچه م باهامون اومد دید واستادن اونور خیابون! :)) :))این دفعه دگ کلن گاز دادن رفتن =)) =))
خدا واقن همچین مرداییو نگه داره ...دمش گرم! [-o< ;)) 8-> :>
 

نمیدانم

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
1,544
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

حقیقتا جایی رفته بودم بعد من کاملا حواسم به نمایشگر بود وچیزی که نشون میداد سرم رو 90 درجه چرخوندم با یک فردی مواجهه شدم از دور (این شخص خیلی برای بنده قابل احترام هستند و خیلی تاثیرگذار بودند در زندگیم) بعد دیگه هول شدم نمیدونستم چیکارکنم زدم زیر گریه =)) اصلا از من بعید بود گریه کردن اما انقدر بد گریه میکردم وهق هق میکردم واینا افرادی که اونجا بودند :-?? :O
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,980
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

نمی دونم بشه هول شدن گفت یا نه ، ولی تا همین یکی دو سال پیش بارها هنگام ورود به محیط های جدید به در اصابت کردم . از جمله در کلاس زبان که تماماً شیشه ای بود همه بر می گشتن سمت م :|
 

big_bang

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,105
امتیاز
5,514
نام مرکز سمپاد
فرزانگـا(&#39;) امیــ(&#39;)
شهر
نجف آباد
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

چن روز رفته بودیم عروسی، یه خانومی کنار من نشسته بود ، برگشت بهم گفت قصد ازدواج داری ؟ ;;) من : :O ،، هرچی مامانم بگه. ;;) :)) =)) خب هول شدم. :-" :)) آخه وسط عروسی جای خواستگاریه ؟ :rolleyes: :-"
 

Diyar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
514
امتیاز
1,489
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
بجنورد
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

من دوم راهنمایی بودم شاگرد اول بودم مثه الان بدبخت نبودم که :D
امتحان نوبت اولمون بود من ریاضیمو همشو جواب دادم یدفه عقبیم برگه رو از زیر دستم کشید من هول شدم :D
بعد دبیرمون گفت:((چی شده))؟
منم هول شدم گفتم:((ببخشید 5 5 تا چن تا میشه))؟
ینی تا الانم که الانه سوژست :|
 

كياناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
719
امتیاز
3,450
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان ۱
شهر
اصفهـان
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

آقا ما یه بار رفته بودیم رستوران
میز روبرو دوتا پاف نشسته بودند یکیشون روش به سمت من بود :))
همین که قاشق اولو آوردم بالا با یارو چشم تو چشم شدیم من از هول قاشق تو دستم وارونه شد تمام برنجا ریخت تو یقه م :))
یارو هم یه لبخندی زد و به بشقاب خودش خیره شد :))
:-"
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

زنگ فیزیک بود دبیر در مورد اهنگ مصرف انرژی توضیح دادبعد یه سوال داد گفت حل کنیم چواب میشد 40.یهو گفت جواب چنده؟همه می خواستیم جوابو بگیم که تو دلش جا شیم :>
منم یهو با جیغ گفتم:چهال چهل چهل اووو اووو چهل وای چهل اخ چهل!!
(در واقع من پاشدم ورقه رو بدم که تند تند گفتم چهل بعد سرفه ام گرفت بهد پام به بند کیفم گیر کرد بعد کله پا شدم و در حالی که همه از خنده بیهوش شده بودن من یه سره چهل چهل می کردم :-[)
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : تا حالا هول شدین ؟

یه جا با دوستام نشسته بودم، داشتیم ناهار میخوردیم و حرف میزدیم واینا
که یهو یه مشت پسر وارد اون مکانی که ما توش بودیم شدن
همین که اینا از در اومدن تو، من قاشقم از دستم افتاد رو زمین
اومدم خم شم ورش دارم، خوردم به ظرف غذای دوستم برنجاش ریخت، داشت میافتاد سریع برگشتم ظرفش رو بگیرم که نیافته ارنجم خورد به نوشابه ی خودم نوشابم افتاد همش ریخت رو خودم و دوستم :))
خلاصه همه جا رو به گند کشیدم :))
و اینگونه بود که اون پسرا فکر کردن من بدبخت پسر ندیده ام که اینقدر هول شدم و معلوم نیست چقدر خندیدن دقیقا :D
ولی به همین برکت قسم همش اتفاقی بود
من کلا دست و پا چلفتیم :))
 
ارسال‌ها
854
امتیاز
7,877
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
عروسی دوستم دعوت بودم و کسی رو نمیشناختم(حتی مادر عروس)
از یکی از بچه های حاضر در مجلس خواستم مامان عروس رو به من نشون بده
رفت با مامان داماد اومد،به مامان داماد خودم رو معرفی کردم و ایشون هم منو برد جای مادر عروس و گفتم:
-سلام!من مامان زهرا جان هستم و دنبال دوستشون میگردم
 
بالا