• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

Z@hra - 6786

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Zr74

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
742
امتیاز
4,221
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
رمان و مقاله | مجموعه شعر | نمایشنامه | داستان کوتاه

×خوانده شده:
1. درخت زیبای من | ژوزه مائوره دِ واسکنسلوس
2. خورشید را بیدار کنیم | ژوزه مائوره دِ واسکونسلوس
3. دنیای سوفی | یاستین گوردر
4. دختر پرتقال | یاستین گوردر
5. کوری | ژوزه ساراماگو
6. بینایی | ژوزه ساراماگو
7. در رویای بابل | ریچارد براتیگان
8. پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد | ریچارد براتیگان
9. بادبادک باز | خالد حسینی
10. رازیانه سرخ | بارونز اموسکا ارسزی
11. جاناتان مرغ دریایی | ریچارد باخ
12. اوهام | ریچارد باخ
13. یگانه | ریچارد باخ
14. ناتور دشت | جی. دی. سلینجر
15. دوست بازیافته | فرد اولمن
16. موش‌ها و آدم‌ها | جان اشتاین بک
17. زنان کوچک | لوئیزا می آلکوت
18. داستانی مرموز | گابریل گارسیا مارکز
19. نشت نشا | رضا امیرخانی
20. ماتیلدا | رولد دال
21. لبخند انار | هوشنگ مرادی کرمانی
22. هدیه پرواز | ریچارد باخ
23. باغ آلبالو | آنتوان چخوف
24. سرپناه | سیروس صالح پور
25. شبخوانی | شفیعی کدکنی
26. سلام دوست من | سوزان پولیس شوتز
27. نامه هایی یه یک ناشناس | آنتوان دوسنت اگزوپری
28. یادداشت های مرد فرزانه | ریچارد باخ
29. کویر | علی شریعتی
30. گهواره گربه | کورت ونه گات
31. یاداشت‌های یک پزشک جوان | میخاییل بولگاکوف
32. بیگانه | آلبر کامو
33.بلندی‌های بادگیر | امیلی برونته
34. سوءظن | فریدریش درونمات


___________________________________________________________________________________________________​
- اون چندتا کتاب که رنگشون فرق می‌کنه رو نتونستم تو هیچ دسته‌ای جا بدم. :D
-نقدهایی که می‌نویسم نظر شخصی خودم در مورد کتاب‌ـه و توصیه می‌کنم اگه کتابی رو نخوندید و قصد خوندنشون رو دارید، این قسمت رو نخونید چون احتمال لو رفتن داستان وجود داره!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Zr74

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
742
امتیاز
4,221
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
درخت زيباى من

درخت زیبای من
نویسنده: ژوزه مائوره د واسکونسلوس | ترجمه: قاسم صنعوی | انتشارات راه مانا
%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D9%86.jpg
امتیاز: 10/10
درباره کتاب:
داستان در مورد زه‌زه، یه پسر بچه 5 ساله‌ـس که با خانواده پرجمعیت و فقیرش تو ریو دوژانیرو زندگی می‌کنه. زه‌زه پسربچه‌ای باهوش و شیطون‌ـه که اغلب آدمای اطرافش درکش نمی‌کنن و همیشه هم به خاطر شیطنت‌هاش سرزنش میشه. اما کسانی هم تو زندگیش هستن که خوبی و محبت رو بهش یادآوری کنن.
داستان از زبون خود زه‌زه نقل میشه و دیدی که زه‌زه به دنیای خودش داره و احساسات کودکانه‌ـش، کتاب رو جذاب و دوست داشتنی می‌کنه.

نقد و نظر خودم درباره کتاب:
من این کتاب رو یه بار وقتی راهنمایی بودم به صورت نصفه نیمه خونده بودم و به نظرم خیلی معمولی بود. اما چند وقت پیش که دوباره خوندمش عاشقش شدم! به نظر من چیزی که باعث میشه زه‌زه برای آدم انقدر دوست‌داشتنی بشه، ذهن خلاق و دیدِ ساده و کودکانه‌ایه که به اطرافش داره. و اینکه نویسنده خیلی خوب این احساسات رو بیان کرده.
مثلا توی داستان همش می‌بینیم که بزرگترها، همیشه زه‌زه رو مستحق کتک خوردن می‌دونن و حتی خود زه‌زه رو هم به این باور رسوندن که "فرزند شیطان"‌ـه و هیچ وقت بچه خوبی نمیشه. همین رفتار باعث شده زه‌زه از کمبود محبت شدیدی رنج ببره و این حس رو اینجا فوق العاده بیان می‌کنه:
" ... اما گلوریا از تغییری که در من صورت گرفته بود خبری نداشت. نمی‌دانست چه تصمیمی می‌گرفتم. می‌خواستم فیلم‌هایی رو که می‌دیدم عوض کنم. بعد از آن فقط به دیدن فیلم‌هایی می‌رفنم که آدم‌های بزرگ آن‌ها را فیلم‌های عشقی می‌خواندند، فیلم‌هایی که در آن‌ها مردم یکدیگر را در آغوش می‌گیرند و همه یکدیگر را دوست دارند. من که فقط برای این ساخته شده‌ بودم که کتک بخورم، حداقل می‌دیدم که دیگران یکدیگر را دوست دارند. ..."
هرچند اگه از زاویه دید بقیه نگاه کنیم، اوناهم حق دارن یه جورایی. شخصیت‌های داستان هرکدوم درگیر دغدغه‌های خودشونن و وقتی برای درک کردن همدیگه ندارن. اما چیز جالبی که وجود داره و خیلی توجه من رو به خودش جلب کرد اینه که زه‌زه در مقابل اون معدود کسایی که دوستش دارن مثل گلوریا یا پرتغالی یا حتی معلم مدرسه اصلا بچه بدی نیست و خیلی هم حرف گوش کن و مودب‌ـه! در واقع در خلال داستان نکات روانشناسی و حتی اجتماعی هم به خوبی مطرح شده.
توصیف‌های حالات شخصیت‌های داستان و اتفاقات عالی‌ـه. لذت‌های کوچیکی که زه‌زه برای خودش داره و چیزهای به نظر کوچیکی که به چشم یه بچه 5-6 ساله خیلی مهم‌ان، با جزئیات بیان شده اما جوری که اصلا خسته کننده نیست.
با خوندن این کتاب می‌تونین خودتون رو جای یه بچه پنج ساله بذارین و ببینین دنیای بچه ها چه قدر دوست داشتنی‌ـه.

قسمتی از کتاب:
خیلی سخت بود انتخاب فقط یک قسمت.
و در درونم پرنده‌ام نبود که حرف می‌زد. حتما قلبم بود.
...بله، این کار را می‌کردم. چرا مسیح کوچک دوستم نداشت؟ مسیح، حتی گاو و خر آخور را دوست داشت، اما مرا نه. از من انتقام می‌گرفت، برای اینکه من پسرخوانده شیطان بودم. از من انتقام می‌گرفت و نمی‌گذاشت که برادرم رنگ هدیه‌ای ببیند. اما لوئیس مستحق این کار نبود، چون او فرشته بود. فرشته‌های آسمانی هم نمی‌توانستند قشنگ‌تر از او باشند...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

Zr74

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
742
امتیاز
4,221
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
خورشيد را بيدار کنيم

خورشید را بیدار کنیم
نویسنده: ژوزه مائوره د واسکونسلوس | ترجمه: قاسم صنعوی | انتشارات راه مانا
%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D8%B1%D8%A7_%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85.jpg

امتیاز: 9/10
درباره کتاب:
قهرمان این کتاب همون زه‌زه‌ی "درخت زیبای من"‌ـه که بزرگ‌تر شده و برای تحصیل، به خانواده یک پزشک سپرده شده. داستان ماجراهای زه‌زه رو از یازده سالگی تا وقتی از مدرسه فارغ التحصیل بشه نقل می‌کنه.

نظرم درباره کتاب:
این کتاب هم برای من به اندازه همون درخت زیبای من دوست داشتنی‌ـه. ولی فرقی که این کتاب داره اینه که سیر داستان توش سریع‌تره و همین باعث شده کمتر به جزئیات پرداخته بشه. در نتیجه تشبیه‌های خلاقانه و افکار دوست داشتنی زه‌زه رو کمتر می‌بینیم. چیزی که داستان رو قشنگ‌تر می‌کنه، اینه که زه‌زه هنوز هم برای خودش شخصیت‌های خیالی‌ای مثل درخت پرتقال شیرینش داره ولی این شخصیت‌ها هم با بزرگ شدن زه‌زه بزرگ می‌شن.
در کل اگه کسی "درخت زیبای من" رو خونده باشه و دوسش داشته باشه، قطعا از خوندن این کتاب هم پشیمون نمی‌شه!

قسمتی از کتاب:
این قسمتی‌ـه که از همه بیشتر دوسِش دارم ولی اینجا هم یه قسمت دیگرُ می‌ذارم:
...
- متوجهم آدام[nb]آدام یکی از شخصیت های خیالی زه‌زه‌س که تو قلبش زندگی می‌کند.[/nb]. دنیایی خیلی زیباتر از درون قلب کودک.
- نه زه‌زه. صحبت این نیست. ما باید تقدیر موجودات و اشیا را بپذیریم. کمبودت را به شدت حس خواهم کرد. جای این کمبود را باید با زیبایی زندگی پر کنم. زیرا زیبایی می‌کوشد جای خالی را پر کند. جای چیز ساده‌ای را که محبت خوانده می‌شود. محبت قلب کودکانه تو. این را هیچ کس در زیبایی ستارگان و در درخشش ماه نمی‌تواند پیدا کند. این زیبایی، کم‌کم تسکینم می‌دهد و در اندوه جانم، کمبود محبت تو را که حس می‌کنم، آرام می‌کند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

Zr74

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
742
امتیاز
4,221
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
سوءظن

سوءظن
نویسنده: فریدریش دورنمات | ترجمه: س.محمود حسینی زاد | نشر ماهی
t43_02.jpg

امتیاز: 5/10
درباره کتاب:
" بازرس برلاخ، بستری در بیمارستان، پی می‌برد که پزشکی از دار و دسته‌ی جنایتکار‌های نازی اکنون در سوییس در مقام پزشکی صاحب‌نام به جنایت‌های خود ادامه می‌دهد. برلاخ که فاصله‌ای با مرگ ندارد، باید تکلیف این سوءظن را روشن کند. "

نظرم درباره کتاب:
این کتاب تقریبا اولین رمان پلیسی‌ـی بود که خوندم و چون تجربه‌ی کافی تو این زمینه ندارم، نمی‌خوام دقیق "نقدش" کنم. فقط چندتا نکته‌ که در طول داستان برام جالب بود رو اینجا میگم.
با اینکه قالب داستان پلیسی‌ـه، اما نویسنده در طول داستان سعی کرده علاوه بر این که داستان خودش رو پیش ببره، تفاوت دیدگاه آدم‌های مختلفی که با هم تو یه شرایط زندگی می‌کنن و اینکه هر کدوم از این دیدگاه‌ها منجر به چه نوع زندگی‌ای میشه رو به خوبی نشون میده.
در جریان داستان، شخصیت‌های مختلفی رو می‌‍بینیم که هر کدوم یه طرز فکری دارن و بسته به دید خودشون یه جور زندگی رو برای خودشون انتخاب کردن. در واقع انگار هدف داستان بیشتر تقابل این شخصیت‌ها و دیدگاه‌هاشون با همه تا صرفا یه داستان پلیسی هیجان انگیز!
مثلا تعریف امن برگر از کلماتی مثل "عدالت" و "آزادی" خیلی عجیب به نظر میاد ولی کاملا نشون میده که چی باعث میشه که یه آدم به همچین جایی برسه.
چیز دیگه‎‌ای که برام جالب بود روش‌های برلاخ برای پیدا کردن مدرک علیه امن برگر بود. مثلا این که یه بازرس پلیس بشینه همه مقاله‌های یه پزشک رو بخونه و از تفاوت نثرشون تو دوتا زمان مختلف تشخیص بده که کی کیه. یا طوری با خود امن برگر و دور و بریاش حرف بزنه که خودشون خیلی عادی همه چیز رو تایید کنن، عجیبه.
در کل نمی‌تونم کتاب عالی‌ایه ولی مخصوصا با توجه به حجم کمش ارزش خوندن داره.
یه چیز جالبی هم که تو مقدمه کتاب اومده اینه که نیاز مالی نویسنده باعث نوشتن این کتاب و قاضی و جلادش شده. وقتی دورنمات 500 فرانک به عنوان پیش پرداخت این دو کتاب گرفته، همسرش فکر کرده این پول رو دزدیده! :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

Zr74

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
742
امتیاز
4,221
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : Z@hra - 6786

بلندی‌های بادگیر
نویسنده: امیلی برونته | ترجمه: رضا رضایی | نشر نی
Wuthering_Heights.jpg

امتیاز: 7/10
درباره کتاب:
داستان اینجوری شروع میشه که مستاجر جدید هیتکلیف، تصمیم میگیره بیشتر در مورد صاحبخونه‌ش و زندگی اون بدونه. تقریبا کل داستان روایتی‌ـه که خدمتکار قدیمی اون خونه نقل می‌کنه. داستان پرنشیب و فراز آدم‌هایی که خودخواهی‌ها و اشتباهاتشون حتی نسل‌های بعد هم درگیر کرده...

نظرم درباره کتاب:
با این که فضای داستان نسبتا یه فضای کلاسیکه و زندگی آدم‌های اون دوره رو به تصویر می‌کشه، اما اون حالت کلیشه‌ی رمان‌های کلاسیک و عشقی رو نداره. شخصیت‌های داستان در عین حال که تو نگاه اول عجیب و غیر منطقی به نظر می‌رسن ولی داستان طوری آدم رو باهاشون درگیر می‌کنه که کاملا می‌تونه خودش رو جای تک‌تک اون‌ها بذاره و باهاشون ارتباط برقرار کنه. به نظر من شاید طرح کلی داستان و اتفاقاتش اون‌قدر جذاب نباشه ولی انقدر همه چی خوب توصیف شده که کاملا ذهن آدم رو درگیر می‌کنه. یه چیز دیگه‌ای که باعث میشه روند داستان بهتر پیش بره و یکنواخت نشه و خواننده رو خسته نکنه، اینه که راوی چندبار طی داستان عوض میشه و هر بار از زاویه دید شخصی که داره داستان رو تعریف می‌کنه وقایع رو می‌بینیم و با احساساتش روبرو می‌شیم. همین به بیشتر درک کردن شخصیت‌ها هم خیلی کمک می‌کنه، مخصوصا که بعضی اتفاقات رو از زبون دو شخصیت مختلف می‌خونیم و تاثیر تفاوت‌ تفکر و احساسات تو بیان موضوع خیلی خوب نشون داده شده.
اما در مورد خود داستان اگه بخوام نظر بدم، بیشترین چیزی که در مورد شخصیت‌های اصلی تو چشم می‌زنه، خودخواهی‌شونه. من فکر می‌کنم اکثر مشکلاتی که تو روابط آدما با هم وجود داره و موقعیتی که توش قرار می‌گیرن، بازتاب خودخواهی و غرور بیش از حدشونه. این خودخواهی نه تنها رو زندگی خودشون، بلکه رو موقعیت اطرافیانشون و حتی نسل‌های بعد از خودشون هم تاثیر گذاشته و زندگی‌شون رو خراب کرده. هر کدوم از این آدما اگه سعی می‌کردن اطرافشون هم ببینن و موقعیت خودشون رو بپذیرن، می‌تونستن زندگی خیلی بهتری داشته باشن.
به نظر من بلندی‌های بادگیر یکی از رمان‌هاییه که واقعا ارزش خوندن داره. قرار گرفتن تو فضای زندگی‌های قرن 19 و آشنا شدن با آدمای اون موقع، مخصوصا چون کاملا میشه باهاشون ارتباط برقرار کرد، خیلای جالبه. و نکته‌ی مثبتش هم اینه با این که حجم کتاب زیاده ولی اصلا خسته کننده نیست.
 
بالا