• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

علی - ۱۱۰۷۳

  • شروع کننده موضوع Amd
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

Amd

کاربر فعال
ارسال‌ها
33
امتیاز
93
نام مرکز سمپاد
علامه حلي اصلی کرمان
شهر
كرمان
nostalghia:andrei tarkofsky
2001 a space odyssey:stanley kubrick
stalker:andrei tarkofsky
dreams:akira kurosawa
rashomon:akira kurosawa
8 1/2:federico fellini
solaris:andrei tarkofsky
persona:ingmar bergman
seven's seal:ingmar bergman
kwaiden:kubayashi
onibaba:kaneto shindo
harakiri:kubayashi
citizen kane:Orsen wells
clockwork orange:stanley kubrick
eyes wide shut:stanley kubrick
dr.strangelove or how i learn to stop worrying and love the bomb:stanley kubrick
three color thrilogy:krzysztof kieslowski
double life of veronique:krzysztof kieslowski
shining:stanley kubrick


از نظر من تنها فیلم هایی که دیدم همینا بودن.بقیه یا فیلم نبودن یا الان اسمشون یادم نیست.حالا نقدامو میزارم بیشتر توضیح میدم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Amd

کاربر فعال
ارسال‌ها
33
امتیاز
93
نام مرکز سمپاد
علامه حلي اصلی کرمان
شهر
كرمان
پاسخ : amd 11073

[size=36pt][size=24pt]خاستگاه اجتماعي پرتقال كوكي[/size][/size]


1379813825.jpg



رمان پرتقال کوکی،اثر آنتون برگس نویسنده ی دورگه ی انگلیسی بود که در آن آینده ی شهری نامعلوم در انگلستان را در چارچوب نظام سرمایه داری به تصویر میکشید،آنجایی که انسانها هر بهای سنگینی را می پردازند تا شاید به آرامش برسند.

پرتقال کوکی انباره ی تناقضات شخصیتی جوانانیست که به قتل،غارت،تجاوز،دزدی و درگیری با سایرین و یا با همقطارانشان مبادرت می ورزند.آلکس یعنی شخصیتی که داستان حول وی شکل میگیرد،نیز شخصی پر از تناقضات رفتاریست. در خانه،پدر و مادرش او را دانش آموز خوبی در مدرسه و فردی انساندونت در جامعه میشناسند ولی در بیرون از منزل او به ندرت در مدرسه حضور می یابد،مدیر مدرسه از شیطنت های بی حد و حصر وی به جان آمده و منتظر فرصتی برای سرکوب اوست و در جامعه نیز با خشونت بی انتهای گروه،سعی میکند با بهره گیری از زور و خشونت برتری خود را به یارانش اعمال کند، در دیالوگ شنیده می شود که برای اعمال این خشونت لگام گسیخته،از سمفونی نهم بتهوون الهام میگیرد. اوج لذت آلکس در سمفونی نهم بتهوون خلاصه می شود و او با شنیدن این موزیک آرامش بخش صحنه های ویرانی ساختمانها،شکنجه های عیسی و بمبارانهای جنگ را به یادش می آورد. آمیزه های دینی نیز برای او تمام شهوت و خشونت را به همراه می آورند.او در خانه پیراهنی به تن می کند که دکمه های سر آستینش به مانند میخهای کوبیده شده بر مچ دستان مسیح مصلوب بوده است،در عین حال مجسمه ی مسیح اتاق وی،در اوج شهوت به صلیب کشیده شده است. چهار مجسمه ی عیسی به طوری کنار هم قرار داده شده اند که بیننده آنان را به رقص و پایکوبی می انگارد؛ “آواز خوان در باران” زنی را در برابر همسرش مورد تجاوز قرار می دهد و حتی در صحنه ی ارتکاب قتل و درگیری وی با زنی که همراه با گربه هایش زندگی میکند،اوج تناقضات روحی در قالب موسیقی متن القا می شود.

آلکس به واسطه ی این قتل راهی زندان میشود،زندانی که شاید نقطه غایی نگرانیهای کوبریک و در واقع برگس در مورد سیستمهای مراقبتی و تادیبی جوامع جدید باشد. زندان در این جوامع محلیست برای اعمال قدرت نهان صاحبان قدرت،زندان در جامعه ی امروز جهان یعنی آنجایی که مجرم و مجری قانون دچار چرخش موقعیت می شوند، و تادیب جای خود را به تعذیب میدهد.

در زندان،جوانان مجرم مورد آموزشهای دینی قرار می گیرند و با آمیزه های کتاب مقدس آشنا می شوند،اما کوبریک با نشان دادن تصورات آلکس هنگام خواندن این کتابها او را هم بستر با زنانی زیبا می بیند و در جایی در کسوت شکنجه گر عیسی ظاهر میگرداند. این خشونت و دید جنسی نهفته در آموزه های دینی آلکس را از درک پیام حقیقیِ این نوشته ها باز می دارد و شاید وجود این رد پاها، نه برای بشر نجات بخش؛بل بارها مخرب تر هستند که بشریت را در منجلابی که در آن فرو افتاده، فرو و فروتر می دهد. جذابیت این تعالیم سبب می شود که وی با کشیشی آشنا شود که به او روش درمانی جدیدی را برای درمان بیماران را معرفی میکند. آلکس به گفته ی خود حاضر است “هرکاری” بکند تا زودتر مداوا شده از زندان خارج شود.روش درمان در این برنامه ی خاص بر اساس نشان دادن ویدئوهایی همراه با موزیکهاییست که در آنها بازهم تناقضات شدیدی به آلکس عرضه می شود تا آنجایی که او را تبدیل به موجودی میکند که در مواجهه با هیچ امری واکنشات طبیعی انسانی را بروز نمیدهد. سیستم اعمال قدرت پنهان بر مجرمین وی را روانه ی مسیری میکند که به موجودی کاملا فلزی بدل میشود. در مواجهه با چنین انسانی،رسانه ها بسیار فعال و مفتخر عمل میکنند و در خروج یک انسان از جاده ی انسانیت به خود میبالند و جشن میگیرند؛کوبریک دقیقا همان نگاهی را به رسانه های سرمایه داری دارد که ژان بودیار عنوانگر آن بوده است و بواقع رسانه ها تنها تشدید گر فضاحتی هستند که در قالب یک سیستم رخ می نماید اما ضمن تشدید این فجایع آن را به طرز هوشمندانه ای مثبت و سازنده جلوه می دهند.

پس از آزادی آلکس،تم فیلم تا حدودی تغییر پیدا می کند و “نظریه ی گردشی تاریخ” مدنظر کوبریک قرار می گیرد. تمام مسیرها و افرادی که روزگاری در برابر آلکس در موضع ضعف بودند اینک در موضع قدرت قرار می گیرند. پدرو مادرش از پذیرش او سرباز می زنند. پیرمرد مستِ ابتدای فیلم که آلکس و یارانش او را با شدت کتک زده بودند،حالا باز به تکدی گری در برابر وی ظاهر می شود و با همقطارانش او را درحالی مورد هجوم قرار می دهد که آلکس پس از پشت سرگذاشتن درمان کذایی،هیچ اراده ای برای دفاع از خود ندارد و به مفعول صرف تبدیل شده است. یارانش که روزگاری در کسوت گرگ،سلامت جامعه را تهدید می کردند،حالا چوپان این گله شده اند و در برخورد دوباره با آلکس تلافی روزهای “دروگی” را می جویند. در صحنه ی شکنجه شدن آلکس توسط دوستانش،صدای برخورد باتوم به بدن او انعکاس صدای باتوم به فلز را ایجاد می کند که کاملا انعکاس دهنده ی آشفتگی انسان “شی شده” در چارچوب سیستم اعمال قدرت مخفی سرمایه داری است..

1379806110.jpg


در ادامه ی گردش تاریخ آلکس باز به خانه ی نویسنده ای برمیگردد که سالها پیش به آنجا حمله کرده بود. این بازگشت خود تغییر دیگری در تمرکز فیلم است.کوبریک که یکبار تمرکزش روی سیستم اعمال قدرت و بعد روی تمرکز تاریخ قرار داشت حالا به حلقه های قدرت متمرکز می شود.

این نویسنده هم از قضا انتظار آلکس را میکشد،اما نه در مقام انتقام ستاندن از گذشته ها،که در مقام اپوزیسیون روش درمانی جدید برای ایستادن روی شانه های او. برای اینکه بتواند با نشان دادن ضعفهای این سیستم،شاید یکی از حلقه های قدرت زنجیره ای را از هم بگسلد. حلقه های قدرتی که از شکستن و خرد شدن انسانها به لذت و رضایت دست می یابد،و در حالی که در طبقه ی فوقانی شخصی رهسپار جنون می شود و مرتکب خودکشی میگردد،خود در طبقه ی تحتانی لبخندی از لذت بر لبانش جاری میسازد. این شاید همان احساس آلکس باشد که روزگاری از رنج و آزار دیدن دیگران به لذت دست می بافت و امروز قدرت تشخیص لذات را نیز از کف داده است. اینبار اما کسانی که در راس هرم جامعه قرار گرفته اند از آزار سایرین در ابعادی بغایت بزرگتر لذت می برند و باز در حضور چنین شخصی که هر تشخیصی را از دست داده است،این ابررسانه های سرمایه داری هستند که شکست و تخریب انسانیت را جشن میگیرند و به خود می بالند.

صحنه ی پایانی فیلم شاید کامل کننده ی حلقه ای باشد که آلکس را پس از تحمل رنجهای فراوان باز به جایی میرساند که بود. صحنه ی جنسی پیروزمندانه در برف که با تشویق سایرین مواجه است و خود نیز اذعان میدارد: من کاملا مداوا شده بودم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

Amd

کاربر فعال
ارسال‌ها
33
امتیاز
93
نام مرکز سمپاد
علامه حلي اصلی کرمان
شهر
كرمان
پاسخ : amd 11073

چشمان باز كاملا بسته
1379816531.jpg

نكات جالب فيلم
كوبريك قبل از اينكه اين فيلم جنجالي رو بسازه خيليا بهش اعتراض كردن و حتي هيچكس حاظر به تهيه ي اين فيلم نبود.بعد از ساخت فيلم هم در خيلي از كشور ها زير بار اكرانش نرفتن.
در بعضي از قسمت هاي فيلم كوبريك بيش از ١٠٠ بار يك سكانس را كات داده است.
جالبيش اينجاس كه بعد از مرگ كوبريك هم اين فيلم سانسور جزعي شده.
از نظر من بهترين ترجمه براي اسم اين فيلم چشمان باز كاملا بسته.
داستان كلي
چشمان باز كاملا بسته روايتگر اعتماد در ميان هزار توي روابط است، در ابتداي فيلم با موسيقي معروف فيلم و بدن كاملا برهنه ي آليس هاردفور (نيكول كيدمن) شاهد خط و نشان كشيدن كوبريك براي تماشاگر هستيم كه به وي ميگويد كه با چگونه فيلمي روبروست.


1379781905.jpg



آليس شخصيتي است وفادار كه تعاريفش از وفاداري با همسرش متفاوت است چنان كه وقتي از از همسرش بيل(تام كروز) ميپرسد كه :چون من زيبا هستم هر كسي بايد به من به چشم تعارض نگاه كند؟ بيل به تته پته ميوفتد و جوابي ندارد كه بدهد.

1379805922.jpg



بعد از اين كه آليس داستان خود را كه فكر ايجاد رابطه با شخصي را داشته به بيل ميگويد، ٣ در براي بيل براي ايجاد رابطه باز ميشود.
بيل قبل از باز شدن اين درب ها دائما تصوير همسر خود را در حال ايجاد رابطه با شخصي ديگر در سر دارد ولي با اين همه دست رد به هر سه در ميزند تا اين كه در آخر خود به سمت اين در ها ميرود كه ديگر هيچ كدام برايش باز نميشوند.
نقد كوتاه فيلم
چشمان باز بسته فيلمي است كه مرز بين آنچه ميبينيم و آنچه هست را نشان ميدهد.كوبريك در هر كدام از فيلم هايش نشان ميدهد كه اگر فقط يك حس در انسان به اوج خود برسد كافيست تا زندگيتان را به هم بريزد،از همين رو كوبريك در چشمان باز بسته ميگويد كه تا به خود شناسي نرسيد نميتوانيد رابطه ي خوبي داشته باشد چه همسر بسيار زيبا داشته باشيد چه بسيار از خودتان مطمئن باشيد چه به ظاهر زندگي آرام و قابل قبولي داشته باشيد.

1379809747.jpg


شخصيت اصلي فيلم بعد از اين كه خلا اعتماد را با حرف هاي همسرش حس ميكند ، از آغوش خانواده بيرون آمده و به جامعه اي تاريك و مخوف با انسان هايي شهوت پرست مي پيوندد كه با سه دري كه در مقابلش قرا ميگيرد آزمايش خود را پس ميدهد و در حالي كه بغض در گلويش است به خانه ميرود، وقتي ماسك گم شده را در كنار همسرش در جاي خود ميبيند ، بغضش ميتركد و در آغوش همسرش گريه ميكند.شايد با ديدن اين ماسك به اين فكر مي افتد كه اگر همسر خودش در جمع آن مجلش شهوت بود چه ميشد.
پايان فيلم نيز بسيار هوشمندانه با سال نو متقارن ميشود كه به معني اين است كه انسان پس از خود شناسي دوباره متولد ميشود و مثل هميشه در فيلم هاي كوبريك با ديالوگي بياد ماندني به پايان ميرسد:
آليس: من عاشقت هستم و مي‌دونم چيز خيلي مهمي هست كه بايد هرچه زودتر انجام بديم...
هارفورد: اون چيه؟
آليس: سك...!
 
بالا