hanie468
کاربر نیمهحرفهای

- ارسالها
- 195
- امتیاز
- 685
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- شهرعسل
پاسخ : مادر بودن
نظر خودم
حالا درست و غلطشو نمیدونم،صرف یک نظره)
اون خانمی ک هم تحصیل میکنه و شاغل میشه و هم بچه دار میشه
تحصیلش اصن برا اینه ک دراینده فرد موفقی باشه
باید ازکارش کم کنه و بیشتر به بچش برسه حالا درهرسنی..چون هرسنی مراقبتای خاص خودشو داذه و حیاتین...
مادر من شاغله از کوچیکی پیش مادربزرگم بودم ازبعد فوت ایشون هم مهد بودم ..یجورایی چند تربیته شدم
مهد نمیتونه کار ی مادرو بکنه..هرچقدرم دلسوز باشن
من خودم بچه مهد هم بودم خب..ولی الان ک یادم میاد ی اخلاقای بد ازاون موقع درونم نهادینه شده...
درسته توی مهد بابچه های هم سنی و بهتر ارتباط برقرار میکنی ولی ناخوداگاه اخلاقیات و کارهای اطرافیان تاثیر میزاره
بعدشم کسایی ک مهدمیزنن فکر میکنید خیلی توی این کار تخصص دارن صرف یک بازی و دوسه تااموزش...
اینارو به عینه لمس کردم
حتی روزهایی بوده ک مامان انقد خسته بوده ک حوصله منو نداشته و دیگه عادت کردم ب این وضع ..ولی همیشه نبوده
بله زحمتای مامانمو انکار نمیکنم ولی ایشون میتونست
بجای اینا از کاراش کم میکرد..درسته ک من کمبودی از لحاظ مالی و خیلی چیزای دیگه حس نکردم ولی دارم میبینم ک تفاوت نظرایی داریم ک ازار دهندس ک اگه درکودکی بمن گوش زد میشد خیلی بودتاالان..
میگید پرستار من مادربزرگمو داشتم ازهرپرستاری بهتر ولی زنی ک بچه دار شد قرار نیست بچشو یکی دیگه بزرگ و تربیت کنه..
درکل حرفم اینه اگه مادرم ازکارش کم میکرد تربیتم بهتربود
کل حرفام برمبنای تربیت میچرخه ن چیزای دیگه...
نظر خودم
حالا درست و غلطشو نمیدونم،صرف یک نظره)اون خانمی ک هم تحصیل میکنه و شاغل میشه و هم بچه دار میشه
تحصیلش اصن برا اینه ک دراینده فرد موفقی باشه
باید ازکارش کم کنه و بیشتر به بچش برسه حالا درهرسنی..چون هرسنی مراقبتای خاص خودشو داذه و حیاتین...
مادر من شاغله از کوچیکی پیش مادربزرگم بودم ازبعد فوت ایشون هم مهد بودم ..یجورایی چند تربیته شدم
مهد نمیتونه کار ی مادرو بکنه..هرچقدرم دلسوز باشن
من خودم بچه مهد هم بودم خب..ولی الان ک یادم میاد ی اخلاقای بد ازاون موقع درونم نهادینه شده...
درسته توی مهد بابچه های هم سنی و بهتر ارتباط برقرار میکنی ولی ناخوداگاه اخلاقیات و کارهای اطرافیان تاثیر میزاره
بعدشم کسایی ک مهدمیزنن فکر میکنید خیلی توی این کار تخصص دارن صرف یک بازی و دوسه تااموزش...
اینارو به عینه لمس کردم
حتی روزهایی بوده ک مامان انقد خسته بوده ک حوصله منو نداشته و دیگه عادت کردم ب این وضع ..ولی همیشه نبوده
بله زحمتای مامانمو انکار نمیکنم ولی ایشون میتونست
بجای اینا از کاراش کم میکرد..درسته ک من کمبودی از لحاظ مالی و خیلی چیزای دیگه حس نکردم ولی دارم میبینم ک تفاوت نظرایی داریم ک ازار دهندس ک اگه درکودکی بمن گوش زد میشد خیلی بودتاالان..
میگید پرستار من مادربزرگمو داشتم ازهرپرستاری بهتر ولی زنی ک بچه دار شد قرار نیست بچشو یکی دیگه بزرگ و تربیت کنه..
درکل حرفم اینه اگه مادرم ازکارش کم میکرد تربیتم بهتربود
کل حرفام برمبنای تربیت میچرخه ن چیزای دیگه...

)، عضوی از جامعهم که باید به اقتصاد و پیشرفتش کمک کنم، فرزندِ پدر و مادرم هستم و حقوقی به گردنِ هم داریم، خواهر هستم با مسئولیتهایِ خاصِ خودش، یک انسان هم هستم که باید برایِ تعالی و رشدش تلاش کنه و چندین نقشِ دیگه؛ حالا وقتی من ازدواج میکنم یه نقش به نقشهام اضافه میشه یعنی من یک همسر میشم با تمامِ وظایفش و بعدش یک مادر و سایرِ مسائل؛ این به معنایِ کنار رفتنِ بقیه نیست، بلکه به معنایِ بیشتر شدنِ مسئولیت و کارام و نیاز به برنامهریزیِ بیشتر هست و منافاتی هم با هم نداره.





#