• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

هامـون - ۱۱۴۵۵

  • شروع کننده موضوع
  • #1

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
  • شروع کننده موضوع
  • #2

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
سگِ سفید

سـگ سـفید
نـوشته ی رومـن گـاری
تـرجمـه ی سـیلوبا بجـانیان
نـشر محـیط



sage-sefid.jpg



معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۸
روايت(قدرت ادبي) ۷
ترجمه ۶



خـلاصه:
مـوضوع اصـلی این کتاب قـیام سیاه پـوستان در دهه ی ۱۹۶۰ هست. ایـده ی جـالبی که به نویـسنده برای بیان عـقاید خـودش و دیگران کمک میکنه و تقـریباً ۴۰٪ از توجـه روایت داستان روی اونه، یک "سگ سفید" هست.
سگ سفیـد، سگی هسـت که سـفید پـوستان برای دفـاع از خـودشون در برابر سیاه پوسـتان تربیت میکردند.
روایت گر داستان -که خودِ رومن گاری هست- تصمیم میگیره این سگ سفید رو به کمک دیگران از حـالت نژادپرسـتانه ی خـودش برگـردونه؛ ولی در آخرین صفحـات کتاب متوجه میشیم که سـرنوشت سگ به شکل دیگری رقم خورده...


نـکات منـفی:
این کتاب روایت حـوادث و حواشی زمـانی هست که سفید پوستان آمریکا باید نژاد پرستی رو کنار میگذاشتند و در عین حال سیاه پوستان آمریکایی بخاطر حق شهروندی خودشون از بابت بعضی تبعیض ها عصبی بودن. نویسنده خیلی زیاد به اتفاقات قبل و بعد از اون زمان از جمله جنگ ویتنام رجوع میکنه؛ اگر کسی تمایل داشته باشه که جمله به جمله ی این کتاب رو متوجه شه، باید تاریخ برده داری قبلاً مطالعه کرده باشه.
به نظرم روایت کتاب خیلی جسته و گریخته هست؛ معمولاً نویسنده حوصله شکافتن هیچ موضوعی رو در بیش از دو سه بند نداره..!
همچنین به طرز متکبـّرانه ای قصد داره تسلط خودش بر همه ی آثار نویسندگان کلاسیک (که الآن دیگه خودش هم یکی از همونا به حساب میاد!) به رُخ خواننده بکشه.
بهرحال میتونست از اون ایـده ی سگ سفید کتاب خیلی بهتری بسازه.


نکات مثبت:
ایده ی سگ سفید و مراحل تبدیل اون به سگ سیاه واقعاً هوشمندانه طرح شده.
به نظرم نویسنده کتابش رو برای دو دسته مخاطب نوشته؛ اول افرادی که علاقه مند به جزئیات قیام های سیاه پوستان آمریکا و فرانسه هستند، که طبعاً این کتاب که روایت یک شاهد ضدّنژادپرستی ولی منطقی است، میتونه انتظارشون رو برآورده کنه.
دوم افرادی مثل من که هیچ اطّلاعی از تاریخ آمریکا و مسائل نژادپرستی اون زمان نداشتن، ولی با تمثیل سگ سفید میشه مفاهیمی که نویسنده سعی در انتقالشون به مخاطب داشته رو، به شکل سربسته و ساده درک کرد...


ترجمه:
این ترجمه واقعاً حرفی برای گفتن نداشت؛ و حدس میزنم که حقّ کتاب رو ادا نکرده بود. با وجود ارجاعات مکرر نویسنده به رخدادهایی مثل جنگ ویتنام، مـترجم حتی یک جمله توضیح درباره ی این جنگ ضمیمه نکرده بود، درحالی که با توضیح مختصری میتونست مخاطب عام (دسته دوم) رو از سردرگمی دربیاره.


قـسمت هایی از کـتاب:
- شکست خوردن در برابر «خـود را باخـتن» اهـمیت چـندانی ندارد.
- کـهن ترین یـگانگی جـهان مرگ است؛ چه در کشـتن و چه در کشـته شدن...
- تنـها آینه ی روی زمیـن که انـسان را سـزاوار نامَـش نشان می دهـد، چشـمان یک سـگ است.
- آنچـه سیاهان و سفـیدان کَـم دارند، دردهای مـشترک است.




پیشنـهاد آخر:
این کتاب رو در اولویت قرار ندید. :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
قـُـمار بـاز

قـُــمار بـاز
نـوشته ی فـئودور داسـتایـوفـسکی
تـرجمـه ی صـالح حـسینی
نـشر نیـلوفـر
تعداد صـفحات: ۲۳۷


Dastayofski.jpg




معیار:نمره از ۱۰:
سوژه(ایده) ۷
روایت(قدرت ادبی) ۶
ترجمه ۸



خـلاصه:
داسـتان روایـت مـعلم سـرخانه ای از زبان خـودش ـه کـه بـنا بر اتفـاقاتی کـه در مدت خـدمت وی به خـانواده ای رخ میده، به یـه قـمارباز تـبدیل میشه. در طـول داسـتان با تمـایلات ذاتـی انـسان ها اعم از مـذکر و مؤنث آشـنا میـشید و یحـتمل از تـرجـمه ی به حقّ آقای حـسینی لذّت خـواهید برد...


نـکات منـفی:
بـه نـظرم داسـتان پـر از کاراکـترهای بـی ربط و مـرتبط بـود، و این جـسارت رو میکـنم که حـدس بـزنم آقـای داستایوفسـکی بـرای کِـش دار شـدن داسـتان کاراکـتر اِضـاف میکـرده! :D

بایـد بگـم قـرار دادن اتـفاقات غـیر منـتظره توی داسـتان خـیلی کارِ هـنرمـندانه ای ـه، بـه شـرطی کـه کاملاً حـساب شـده و بـه انـدازه ی کـافی باشه، نه بیشـتر. مَـن در طـولِ خـوندن این رمـان دیگـه اونـقدر مـنتظر اتـفاقات غـیر منتظره بـودم که حـقیقتـاً به خـودم زحـمت پیشبیـنی نمیدادم...! [تـنبـلیسـم!]

روایـت داسـتان عـاری از هـرگـونه جـمله ی مـستقلّ جـالب و آمـوزنده بود، بطـوری که من نمیدونـم چه قـسمتی از کـتاب رو بـه عـنوان نمـونه ایـنجا بنـویسم! :|


نکات مثبت:
اوّل این کـه ایـن کـتاب مناسـب عام مـردم (مـثل مَـن) هـست و نیـاز به هیچ پیش زمیـنه ای نـداره، حـتی توضیحـاتی که در رابـطه با رولـتِ قـمار داده شـده اونـقدر کافی هـست که مخـاطب به مـرور تـفاوت بـرد و باخـت رو مـتوجه شـه !

رفـتار و تفکـرات کاراکـترهای اصـلی زن و مـرد بـسیار زیـاد برای مـن مـلموس بود؛ گـواینـکه خـودم قـبلاً و چـه بسـا همین الـآن اون شـخصیت رو تجـربه کردم...

ضمـناً، اگر به رفـتارها و واکـنش های کاراکـترها دقـت و فـکر کنیـد، قطـعاً درس های زیـادی برای آموخـتن دارن...


ترجمه:
تـرجـمه بـسیار مـناسب بود، پـر از کلمـات و اصطلاحـات ادبـی و کـم کاربرد، علاوه بر این که مـترجم در نـهایت امانتـداری نـقل قـول های فـرانسـوی رو (با وجودی که اصـل کـتاب به زبان روسی است.) عـیناً آورده بـود؛ به طـوری که بـنده تا حـدودی بـا این زبان شیـرین آشنا شـدم حتی! :D


قـسمت هایی از کـتاب:
- نجیـب زاده ی واقـعی، دار و نـدارش را هم که ببـازد، خـم به ابـرو نمی آورَد؛ اصـلاً در شـأنِ او نیسـت که وقـعی به پـول بگـذارد.
- میـز قـمار عـرصه ی مـعمولی تـرین دزدی است.
- :)
- :)



پیشنـهاد آخر:
ارزش خـونـدن داره، بـه شـرطی که سـریع مطالعه ـش کـنید و معـطل بازیِ کـلمات نشـید... :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
۴۵۱ فـارنهایـت

۴۵۱ فـارنهـایـت
نـوشته ی ری - بـرد بـری
تـرجمـه ی دکـتر عـلاءالـدّین بهشـتی
نـشر آشـتیانی
تعداد صـفحات: ۲۰۰


7c05595b57d12573cbb30832e5fda424.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۸
روايت(قدرت ادبي) ۷
ترجمه ۷




خـلاصه:
داسـتان روایـتی فـانتـزی از قـرن بیست و یکـم - با وجودی که این کتاب در سال ۱۹۷۹ منتشر شده- اسـت. بـه نـظر مـن ایـده ی اصـلی داسـتان یک نـوع کـمونیـسمِ ذهـنی و فـکری است؛ دولت مسـتبدی که بـرای آسـایش خـود و مـردمانش وجـود هرگـونه مـطبوعات در هرکـجای شهـر و حـتی داخـل خـانه ها را نـهی، و به بیـرحمانه تریـن شـکل با سـرپیچی از قـوانین برخـورد میکـنه. امّـا داسـتان در جـایی روح میگیـره کـه از میان این مردم چشـم و گـوش بسـته ی به ظاهر خـوشبخت، افـرادی سـر بر میارن و شـروع بـه "انـدیشـیدن" میکـنن.
در گـفتار پـایانی نـویسنده آمـده است که هـدف وی از ایـن اثـر، اعـتراض به سـانسـوری است که تابـحال گریبان گیـر نوشـته های وِی و دیگـران بوده اسـت...

۴۵۱ فارنـهایت دمـایی است کـه کـاغـذ در آن میسـوزد.


نـکات منـفی:
شـاید حـقّ روایت این کـتاب نمـره ای بیـش از ۷ بود. اما به نظـر من برد بری در اسـتفاده از صنایع ادبـی خـصوصاً اسـتعاره و تشـبیه زیاده روی کرده؛ به طوری که ممکن ـه شـما یک صـفحه ی تمـام مـطالعه کـنید و وقتـی که بایـد نگاهـتون رو از اون صـفحه بگـیرید و صـفحه ی بعد رو ببیـنید، از خـودتون بپـرسید همـه ی این صـفحه ای که خـوندم درباره ی کی یا چـی بود؟!



نکات مثبت:
جـدا از روایت افـراطی داسـتان، ایـده و شـکل کلّی اون بـسیار جـالب و ملمـوس بود. سـانسور یکی از مـوردبحـث ترین موضوعات جـهان ـه و ایـن اثـر جـالب تر هـم به نظـر میرسـه وقتـی که بـدونیـد در آمـریکای ۱۹۵۰-۱۹۸۰ نـوشته شـده!
مـن حـتی اون نااُمـیدی کـه در طـول خـوندن کـتاب بـهم دسـت داده بـود رو هـنر نویـسنده می دونـم؛ به هـمون درستـی که انـسان از نـداشتـن آزادی نااُمـید میـشه و احـساس پـوچـی میکـنه.
همـچـنین، بـخاطر فـانتـزی بـودن داسـتان گـرد وخـاکی کـه روی قـوه ی تـخیّـلم نـشسته بود، تا حـدودی کـنار رفـت.


ترجمه:
تـرجـمه مـناسـب بود؛ نامـفهوم نـبود، ولـی بـه نـظرم جـای بـهبود هـم داشـت.


قـسمت هایی از کـتاب:
- تمـام افـراد، آزاد و برابر به دنیـا نیامده اند، ولـی قـانون، آنان را مـساوی و برابر کرده اسـت.
- اگـر غـرق هم شـدی، لااقـل میدانـی که رو به سـاحل می رفـته ای...
- کـسانی که نمی سازنـد، بایـد بـسوزانـند.
- اگـر اجـزا دهـیم اقـلّیت ها در زیـبایی شـناسی دخـالت کـنند، دنـیای جـنون آمـیزی پیـدا می کنـیم.


پیشنـهاد آخر:
۲۰۰ صـفحه بیـشتر نیـست و ارزش یک بار خـوندن رو حتـماً داره. :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
رگـتایـم

رگــتایـم
نـوشته ی ای.اِل. دکـتروف
تـرجمـه ی نجـف دریـابنـدی
نـشر خوارزمی
تعداد صـفحات: ۲۸۰


w2ifwt69tbr5dma1mk6.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۲
روايت(قدرت ادبي) ۶
ترجمه ۶




خـلاصه:
کـتاب مجموعه ای از چـند روایت است که چـندان بی ربط به یکدیگر نیسـتند؛ در سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۷ یعنی شروع جـنگ جهانی اول اتفاق می افتـه و در آن بسـیار از شـخصیت های حقیقی تاریخ آمریکا نام برده شده است.

رگـتایم نام نوعی موسیقی است که از ترانه های بردگان سیاه پوست جنوب امریکا سرچشمه گرفته است. «رگ» به معنای ژنده و پاره و گسیخته است، و «تایم» به معنای وزن و ضربان موسیقی.


نـکات منـفی:
نویسـنده همـچون تاریخ نویسی پریشـان با قـلم گزارشنویسی گونه اش دسـت به شـرح توصیف اشـخاص حقیقی تاریخی و کاراکترهای زاده ی ذهن خودش برده است.
در دو تا سـه فصل اول مخـاطب به کلی نمی داند با آن همه اطلاعات اولیه چه کند؛ زیرا ارتباط مشـهودی بین آن ها وجود ندارد و هریک پاره ای از داسـتان خـودش است.
نویسنده اساساً کمیت را به کیفیت ترجیح داده و معمولاً حوصله ی توصیفِ رندانه ی شخصیت ها و حوادث را ندارد!
در روایت داستان بسیار از نام های شهرها، خیابان ها، کوچه ها(!!)، گروه های مردم و حتی رهبران نام برده شده است؛ به طوری که به خـواننده ی بیـگانه (ناآشنا به تاریخ و ملت آمریکای ۱۹۰۰-مثل من!) احـساس "نـُخودی بودن" دسـت میدهد!
در روایت داستان بسیار به "ـیسـم"ها و "ـیست"ها و اصطلاحات تخصصی عقایدی سیاسی پرداخته شده است.



نکات مثبت:
به نـظر نویـسنده چـنان به ازدیاد نام ها و شخصیت های تاریخی موجود در اثرش واقف بوده که افراد خـانواده ی فـاعل در داسـتان را با القاب "پدر" "مادر" "پـسر" "بچه ی سیاه" و... معرفی و بکار برده است و زحـمت درگیری با اسامی این افـراد را از دوش مخاطب برداشته است.
جـالب این که این نویـسنده از نـظریات فروید بهره جـسته و در دو رابـطه بین کاراکترهای داسـتانش تـابوها را به چشـمان مـخاطب میکـوبد! ولی با این همه حـال باز هم قسمت هایی از کتاب تحت ممـیّزی قرار گرفته!
در قسمت هایی از روایت داستان با خـلاصه ای از زندگی افراد مهم و بنیان گـذار در صنعت و هنر آمریکا آشنا میشویم که مستقل از جـریان داستان، اطلاعات مفیدی است! 8->


ترجمه:
تـرجـمه چـنگی به دل نمیزنه... :)


قـسمت هایی از کـتاب:
- آدم ها، با عملِ شـهادت دادن، زمان ها و مکان هایی را برای زندگی خود حلال می کنند غـیر از مکان ها و زمان هایی که اکنون در آن به سر می برند.
- آیـنده چیزی به غیر از مصیبت های بزرگ نیست.
- در بعضی قلب ها، عشق نوعی زخـم است؛ نوعی ضـعف جسمانی است؛ مثل نرمی استخوان، مثل ریه های مئوف. (عـشق یعنی آزادی)
- ستمگر اصلی ثروت است.


پیشنـهاد آخر:
با نـخوندن این کـتاب اثـر آنچـنان ارزشـمندی را از دسـت نـداده اید، پس در انـتهای لیـست کـتاب های مـنتـظر برای خـونده شـدن قـرارش بدین...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
درخـتِ زیبای مَـن

درخـتِ زیبای مَـن
نـوشته ی ژوزه مائورو ده واسکونسلوس
تـرجمـه ی مهدی شـهشـهانی
نـشر قـو
تعداد صـفحات: ۲۳۲


9789646412811.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۷
روايت(قدرت ادبي) ۸.۵
ترجمه ۷




خـلاصه:
کـتاب روایت زندگـی پسرک پنج ساله ی شیطان و زودرسی به نام زِزه از زبان خـودش است، که در خلال حرف های ساده ی کودکانه اش خواننده را درگیر داستان میکند؛ میخنداند، میگریاند، امید میدهد، ناامید میکند و ...
به نـظر میرسد که داستان خاطرات حقیقی نویسنده از آن سنین باشد؛ شاید با اندکی اغـراق... .

نـکات منـفی:
حـقیقتاً هرچی فکـر میکنم نکـته ی "منفـی" ای از این کـتاب توی ذهـنم نمیاد، شـاید بعضـی ـا به درد آوردن دل خواننده از ناراحتی و نابسامانی اوضاع و احوال زِزه رو مـنفی بدونن، ولی بنـده این رو به حـسابِ هُـنرِ نویسـنده گذاشتم. :)



نکات مثبت:
توصیف ها بسـیار ساده و قابل درک بود.
تعداد ماراکترها و به طبع اسامی اونا نه زیاد و نه کم، بلکه مناسب بود.
روایت داستان به اندازه ای هنرمندانه نقل شده که خواننده رو به همزاد پنداری و غـرق شدن در زندگیِ زِزه وادار میکنه.
همون نکـته ی بالایی باعث میشه خواننده با شادی زِزه شاد شه و با غـمِ ززه ناراحت؛ که این روایت واقعـاً از یه نویسنده ی ماهر برمیاد!
از اونجایی که داستان ریشه در گذشته ی نویسنده داره و اکثر اسامی حقیقی هستن، کلّ داسـتان حـالت مستند پیدا میکنه و آگاهی از فقر شـما رو متأثر میکنه و درک خـوبی از خانواده های فقـیر رو به مخاطب ارائه میده.


ترجمه:
تـرجـمه بسـیار سـاده و روون. البته این سادگی ممکنه به سادگی متن اصلی(چون از زبون بچه ی پنج ساله نقل میشه) برگرده.
ولی مشخصاً دقـت و وسواسِ زیادی در ترجمه ی اثر بکار رفته بود.


قـسمت هایی از کـتاب:
- از سربازها خوشم نمی آمد؛ نمیدانم چـرا فکر میکردم نـوکرهای شاه ها هستند!
- اگر انسان از دوست داشتنِ کـسی دست بردارد، او را در قلـبِ خود کشـته است.
- درد واقعی وقتی است که قلب انسـان چنان درهم بشکـند و دچار اندوه و ناراحتی شود که فقـط آرزوی مُـردَن کنـد.
- برای بعضی ها مُـردَن چقدر آسان است؛ کافیسـت یک قـطارِ لـعنتی از راه برسـد و کار را تمام کُـند.


پیشنـهاد آخر:
بخاطر متن ساده و روون این کتاب رو برای رفـع خـستگی خیلی مناسب هست.
تذکّـر: اگر آدم خیلی احـساساتی ای هسـتید، حتماً این کـتاب رو در نُـرمال تریـن حـالتِ روحی بخـونید. :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پیـرمـرد و دریـا

پیـرمـرد و دریـا
نـوشته ی ارنـست همینـگوی
تـرجمـه ی نـازی عـظیما
نـشر امـیرکبیـر
تعداد صـفحات: ۱۱۹ (۱۴۴ صفحه به پیوست نقدی از لیندا واگنر)


PIREMARD.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۶
روايت(قدرت ادبي) ۶.۵
ترجمه ۷.۵




خـلاصه:
کـتاب روایت چند روزه ی پیرمرد ماهیگیری است که پس از ۸۴ روز بدشانسی خودش را برای یک شکار بزرگ آماده میکند و اتفاقاً به آن دست میابد. اما بنا بر اتفاقاتی که پس از شکار میفتد، تنها با اسکلت آن به خانه باز میگردد...!

نـکات منـفی:
به نظر بنده ی حقیر این ضعف نویسنده در توصیف مستقل آنچه در ذهن دارد را میرساند؛ که کاراکتر اول داستان مدام با خودش سخن بگوید و سخنانش در روایت داستان نقل شود. :)
برخی استفاده ی مکرر از افعال و صفات سهل را ویژگی برتر این اثر میدانند، ولی من به دلیل علاقه ی شخصی به قدرت ادبی روایت، این ویژگی اثر را منفی میدانم. :)



نکات مثبت:
بهرحال روایت داستان (شاید بواسطه ی همان افعال مکرر و صفات سهل) روان و به اندازه ی کافی گویا است.
تمام داستان حول محور حداکثر دو کاراکتر میچرخد که هردو به ویژگی سنّی(پیرمرد و پسرک) مورد اشاره قرار گرفته اند. که این موضوع نیز به روانی و سادگی روایت داستان، و سهولت درک آن توسط خواننده کمک میکند.
امکان یادگیری ویژگی های شخصیتی خوب، بسیار وجود دارد؛ فقط کمی تأمّل و بادقـت مطالعه کردن لازم دارد!
نـقاشی های انتهای کتاب مختص خودِ اثر ـه یا از زحمات انتشارات؟! هرچی هست خیلی مثبت و جالب ـه :D در تصوّرِ شکل و صورتِ ابزار و وسایل ذکر شده در داستان مخاطب رو بسیار میده.


ترجمه:
مترجم اصطلاحات خاص ماهیگیران و نام های ماهی ها را در پاورقی توضیح داده است که این خود درک کامل تری از روایت به خواننده میدهد.
جز دو مورد هیچ ابهام دیگری در جمله بندی و استفاده از کلمات مشاهده نکردم!
ولی با توجه به نقد لیندا واگنر، متوجه شدم که روایت خود اثر چندان مشکل نیست و قاعدتاً ترجمه ی آن هم چـندان مشکل(هُـنَر :D) نبوده است.


قـسمت هایی از کـتاب:
- چرا پیرمردها آنقدر زود از خواب بیدار میشوند؟ شاید میخواهند روزشان را طولانی تر کنند.؟
- سرمای صبحگاهی بدنش را میلرزاند، اما میدانست که از این لرزش گرم خواهد شد.
- حالا که دریا آنقدر بیرحم و سنگدل است، چرا باید پرستوهای دریایی را این همه ظریف و کوچک خلق کنند؟
- انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمی خورد.


پیشنـهاد آخر:
۱۲۰ صفحه(البته این ترجمه(نازی عظیما) کوتاه ترین ترجمه است!) اون هم به این روونی ارزش یک بار خوندن رو داره. (;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
عـامه پسـند

عـامه پسـند
نـوشته ی چـارلز بوکـفسـکی
تـرجمـه ی پیمـان خاکـسار
نـشر چشـمه
تعداد صـفحات: ۱۹۸


6635211.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۵
روايت(قدرت ادبي) ۷.۵
ترجمه ۹




خـلاصه:
کـتاب روایتی تقریبا کمدی و تخیلی ۵۱ روز از زندگی یک کارآگاه ناشی و دائم الخـمری است که برای گذران امور چندین مأموریت با حقوق ساعتی شش دلار تقبل کرده است. مأموریت ها به گونه ای به یکدیگر مربوط و حل میشوند، مگر آخرین مأموریت که حل شدنش تنها با مرگِ وی ممکن شد!
نـکات منـفی:
استفاده از سمبل های تخیلی (از جمله خانوم مرگ و موجودات فضایی) در رمانی که قرار نــبوده یک حماسه ی تخـیلی باشد، صرفاً باعث تنگی حوصله ی خواننده شده است!
داسـتان به هیچ وجه منسجم نبوده و به دلیل نبود ثبات خاطر راوی، ذهن مخاطب همواره از این خیابان به آن خیابان، از این بار به آن بار، و از این مأموریت به آن مأموریت پرت میشود!
تعداد نام ها و کاراکترهای داستان زیاد است، ولی به دلیل مراجعه ی موقت و زودگذر به آن ها، چندان باعث سردرگمی خواننده نمی شود.

نکات مثبت:
جملات بسیار کوتاه و روان.
استفاده از اصطلاحات و فرهنگ حرف زدن عامه (خصوصاً آمریکایی جماعت!) که موجب حقیقت گرایی داستان و برقراری ارتباط بیشتر خواننده با فضای آن شده است.
خلاصه شدن کتاب در۵۱ روز؛ یعنی شما به راحتی می تواند تا پایان روز Nام را مطالعه کرده، بروید چایی/قهوه خود را با کیک شکلاتی میل کنید، همه ی کانال های تلویزیون را چک کرده و از مفید نبودن همه ی آن ها مطمئن شوید، نهایتاً دوباره به سراغ کتاب بازگشته و از روز N+1ام شروع به مطالعه کنید!

ترجمه:
مترجم اصطلاحات عامیانه، سیبیل(!)، و کوچه بازاری را به بهترین شکل ممکن ترجمه کرده! بدون هیچ تعارفی و در نهایت امانت داری، همه ی کلمات و اصطلاحات به گوش مخاطب سیلی میزنند و مخاطب از ممیزی نشدن آن ها این شکلی میشود: :O


قـسمت هایی از کـتاب:
- دیوونگی نسبی ـه؛ هنجـارها رو کی تعـیین میکنه؟
- اگر کبدهایمان سخنگو بودند دیگر انجمن الکلی های ناشناس لازم نداشتیم.
- بازی ما فرسایشـیست: اگر زورت می رسید که صبح ها کفشت را پایت کنی این خودش یک پیروزی بود!
- گوشت تنم انگار زنده نبود؛ به نظر میرسید ازینکه جزئی از من است حالش بهم میخورد.


پیشنـهاد آخر:
وقـتی که از کتاب های سنگین ۵۰۰ صفحه ای و رمان های کلاسیک و شیک و پیک خسته شدین، این کتاب از متنوع ترین گزینه های باقیمانده است! (;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
زن در ریگِ روان

زن در ریگِ روان
نـوشته ی کـوبـو آبـه
تـرجمـه ی مهدی غبرائی
نـشر نیلـوفر
تعداد صـفحات: ۲۳۶


Zan-Dar-Rige-Ravan.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۸.۵
روايت(قدرت ادبي) ۶.۵
ترجمه ۷




خـلاصه:
کـتاب، روایتی بَـس سنگـین و ثـقـیل از اتـفاقـاتی که بـر سـرِ یک مـعلّم حـشره شناس ژاپـنی خـراب میشـوند است. ولی در نـهایت، با وجـود همه ی غـمی که خـواننده در طول داسـتان به دوش کشـیده است، شخصیت داستان شناخت دیگری از شرایط خود پیدا میکند و خواننده به هدف اولیه ی نوسنده پی خواهد برد! [غیر قابل پیشبینی!]
و اما هـدفی که پشت این اثـر از کوبو آبه ی ژاپنی وجود داشت چه بود..؟
راسـتش من با مطالعه ی متن خـام داستان متوجه یک تمثیل بزرگ نشدم. تمثیلی که بعد از خـوندن نقـد فارسی این کتاب بهش رسیدم، و اون روایت غیر مستقیم سیستم کار در شرکت های ژاپنی، با جزئیات روانشناختیِ قضیه بود!
درواقع خواننده کتاب زمانی متوجه ارزش اثر میشود، که با مطالعه ی نقد آن، و مرور داستان در ذهن خود، به همه ی ظرایف تمثیل پی ببرد!
با "کافکا نوشت گونه" بودن این اثر موافق هستم، ولی فقط در چارچوب مفهوم! و نه هنرِ روایت...

نـکات منـفی:
روایت داستان با وجود مفاهیم جالب و نو، کمی تا قسـمتی سنگـین بود؛ جمـلات طولانی، بـندهای بلند، و در نتیجـه، کتابی حـوصله سَـر بَـر!
تـوصیف ها کامل و دقـیق نبـود؛ با وجود اینـکه خواننده متوجـه است که شخصیت داسـتان در یک "گـودال" زندگـی میکـند که یک خـانه در زیر تلّی از شـن است و یک جـایی وجود دارد به نامِ "بیرون از خـانه" که به مـعنای سطح بالاییِ گـودال هم نیست!!! امـا واقـعاً این اطلاعات هیچ تصـویر منطقی ای به ذهن خـواننده الهام نمیکند.


نکات مثبت:
نویسـنده با توصّـل به پرگویی و احساسات ملالت بار شخصـیت داستان، به خـوبی حـسّ یک انـسانِ مفـلوک در صـحرایی از "پـوچی" را به خواننده منتقل میکند!
ایـده ی داستان که درواقع ریگ روان و خاصیت های آن است، اطلاعات نو و جالبی به خواننده میدهد. چنان که خواننده را چند روزی به زندگی در یک گودال داخل دریایی از ریگ روان وادار میکند!
هُـنَرِ نویسـنده در این کـتاب آن است، که چه خواننده ی اثر بخواهد و چه نخواهد، چه متوجه باشد و چه نباشد، کوهی از درد و رنج و ملال ناشی از احساسِ پـوچی را به دوش میکشد؛ البته این احساس موقّت بوده و در صفحات پایانی کتاب به احساس بهـتری تبدیل میشود!

ترجمه:
مترجم با وجود سنگینی نوشته ی اصلی تا حدودی سربلند از ترجمه ی آن فارغ شده است. هرچـند خود مترجم در ابتدا ی کتاب آورده است که به مرور چهار سال و با فراز و نشیب های بسیار این ترجمه صورت گرفته است؛ به نظر بنـده ی حـقیر، با وجود دو بار مقابله ی متن ها، شاید همچنان پتانسـیل ترجمه ای بهتر وجود داشته باشد...!


قـسمت هایی از کـتاب:
- به خرمگس سیاهی می مانست که به خیال خودش آزاد بود؛ حال آنکه در تقلّای گریز سر به جام پنجره می کوفت.
- انگار هر زن عادی جدّاً معتقد است که نمیتواند مرد را به ارزش واقعی خود واقف کند، مگر اینکه همیشه خودش را به او عرضه کند.
- شن روبی واقعاً مهم است. اما این وسیله است؛ نه هدف.
- ارزش واقعی کار، در نیروی انکار خود نهفته است.


پیشنـهاد آخر:
این کتاب بســـیار "حـال بگـیر" و مـخرّب موقـتِ روان است! توصـیه میشـود در حـالتِ روحـی کمـی بـهتر از "متوسط" خوانده شود!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
خـنده در تاریکـی

خـنده در تاریکـی
نـوشته ی ولادمیر ناباکوف
تـرجمـه ی امید نیکفرجام
نـشر مروارید
تعداد صـفحات: ۲۴۷


Khande-Dar-Tariki.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۶.۵
روايت(قدرت ادبي) ۷.۵
ترجمه ۸.۵




خـلاصه:
کـتاب، روایتی روان از سرگذشت مرد میان سالی است که پس از ۹ سال زندگی مشترک با همسرش، به عشق دختری جوان گرفتار میشود؛ خانواده ی خود را ترک میکند، به سوی معشوقه اش میرود و در عین خیانت معشوقه با خیالی خوش همه ی ثروتش را در اختیارش میگذارد. حوادثی برای وی رخ میدهد و پس از خرد شدن از هر لحاظ، به خانواده ی خود باز میگردد. اگر بخواهم این کتاب را در جمله ای خلاصه کنم، به این مثل اشاره میکنم که؛ "عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند."

نـکات منـفی:
کتاب گاهی از حوصله ی مخاطب خارج میشود، اتفاقات و حوادث پراکنده رخ میدهند و به نظر میرسد که نویسنده قصد داشته با هر وسیله ای داستان را به یک رمان تبدیل کند!
به نظر عجیب می آید که همسر شخصیت اصلی داستان پس یک یا دو سال خیانت شوهرش، همچنان بازگشت او را به زندگی مشترک بپذیرد! (قسمت آخر داستان.)



نکات مثبت:
نویسـنده به خوبی همه ی آنچه که میتواند بر سر یک مرد میانسال عاشق دخترکی جوان بیاید را با بی رحمی تمام به توصیف کشیده است.
حرکات، رفتار و حرف های شخصیت اکسل رکس(معشوقِ معشوقه ی شخصیت اصلی داستان) بسیار خبیثانه و با خلاقیت تمام نوشته شده است.
علاقه ی پایدار مرد میانسال به معشوقه ی جوانش، با وجود بی مهریِ دخترک، بعدی حقیقی و دلسوزاننده به داستان داده است.

ترجمه:
ترجمه بسیار روان است و در صورت لزوم پاورقی هایی توسط مترجم آورده شده است که به درک داستان کمک میکند؛ یک ترجمه ی واقعاً خــوب.

قـسمت هایی از کـتاب:
- به دور و برش نگاه کرد تا چیزی برای گرو گذاشتن پیدا کند؛ غروب را شاید...؟
- در این دنیای آزادِ حدید، عشقِ نچسب و خوددارانه ی خشکه مقدس ها غریب تر از دیدن خرس قطبی در هونولولو بود.
- اغلب اوقات مرگ چیزی نیست جز نکته ی خنده دار شوخی زندگی.
- هیچ حسی غریب تر و اسفبارتر از حسّ مرد کوری نیست که به سرگیجه افتاده است.


پیشنـهاد آخر:
این کتاب بسیار روان، برای مواقعی که حال و حوصله ی مطالعه ی تفکّرآمیز ندارید، بسیار مناسب است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
اُفق

اُفـق
نوشته ی پاتریک مودیانو
ترجمه ی حسین سلیمانی نژاد
نشر چشمه
تعداد صفحات: ۱۵۲


9789643628536.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۴
روايت(قدرت ادبي) ۵
ترجمه ۷



خـلاصه:
همان طور که از تصویر جلد کتاب بر می آید، برتری این کتاب، اثر پاتریک مودیانو بودن آن است، و نه خودِ اثر!
ایده ی اصلی این کتاب، فراخوانی خاطرات و افراد و اتفاقات گذشته ی یک فرد است. راوی سوم شخص است و در خلال بازخوانی خاطرات شخصیت اصلی، روایت داستان به آن زمان منتقل میشود. شخصیت اصلی داستان فرانسوی(احتمالاً چون نویسنده هم فرانسوی است) بوده و فضاسازی برای پاریسی شدن داستان به خوبی صورت گرفته است.

نـکات منـفی:
از اسامی بسیار اعم از انسان، خیابان، شهر و ... استفاده شده است؛ گاهی چنان حوصله ی خواندن اسامی را ندارید که کتاب را میبندید و خواندن بقیه ی آن را به زمانی مناسب موکول میکنید! هرچند، همین اسامی هستند که به فرانسوی شدن فضای داستان کمک میکنند.
راوی بدون هیچ هشدار یا آمادگی از زمان حال به گذشته (یا برعکس) رفت و آمد میکند، به طوری که بعد از خواندن یکی دو صفحه به خودتان می آیید و تازه حدس میزنید که زمان داستان عوض شده است!

نکات مثبت:
اصطلاحات جالبی مثل"تابستانِ سرخ‎پوستی" یا "بهارِ زمستان" برای بیان زمانی از سال بکار برده شده است که به اختصار حالت روزهای اوّل فصل پاییز که به تابستان شبیه است یا روزهای آخر زمستان که به بهار شبیه است را به گونه ای دلنشین توصیف میکند.
نویسنده قلم خوبی دارد. تمثیل های زیبا و هوشمندانه ای بکار میبرد، هرچند، به ندرت !

ترجمه:
ترجمه نسبتاً روان بوده و شکل اصلی اسامی بکار رفته شده(که بسیار است!) در پاورقی هر صفحه آورده شده است.

قـسمت هایی از کـتاب:
- مثل یک زن خیابانی که در عالم مرده ها به دنبال مشتری میگردد.
- یک بعد از ظهر بهاری، از آن بعد از ظهرهایی که زندگی سنگین نبود.
- از ترس این که هیچوقت بیدار نشود، همیشه از خوردن قرص های خواب آور خودداری میکرد.

پیشنـهاد آخر:
سبک فرانسوی داستان دوست داشتنی است، اما سوژه ی داستان مطابق سلیقه ی افراد خاصی است که متأسفانه من جزءشان نیستم! با توجه به اینکه "اُفق" آخرین اثر مودیانو تا امروز بوده است، «حدس» میزنم این نویسنده آثار قوی تری داشته باشد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
تصادف شبانه

تصادفِ شبانه
نوشته ی پاتریک مودیانو
ترجمه ی حسین سلیمانی نژاد
نشر چشمه
تعداد صفحات: ۱۱۷


ep1vb45cl5yil5zpr6.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۴
روايت(قدرت ادبي) ۶.۵
ترجمه ۷



خـلاصه:
باز هم مودیانو و ایده ی یکنواخت RECALL ـَش!
راوی داستان شب هنگام با یک فیات سبز چمنی تصادف میکند و بنا بر اظهارات خودش، بواسطه ی شوکّ تصادف از رخو‎ت‎ـی که تا قبل از آن دچارش بوده نجات پیدا میکند. سپس شروع میکند به جستجوی زنی که راننده ی فیات بود و سبکِ فراخوانی خاطرات مودیانو مشهود میشود!


نـکات منـفی:
مودیانو است دیگر، یک ایده دارد و چندین کتاب !
نکات منفی "تصادف شبانه" مشابه "افق" میباشد.
ایده ی فراخوانی خاطرات گذشته و تلاش برای تکرار آن ها واضح است، اما هدف نویسنده یا راوی از این امر روشن نیست.[شاید هم من متوجه نشدم.]

نکات مثبت:
در مقایسه با "افق"، "تصادف شبانه" نثر قویتر و جملات تأثیرگذار بیشتری دارد.
وضعیت راوی داستان که پشت جلد کتاب به خوبی شرح داده شده است، تنهایی حقیقی انسان را به خواننده یادآور میشود.

ترجمه:
ترجمه نسبتاً روان.

قـسمت هایی از کـتاب:
- مردها با رازشان می میرند.
- کم کم این احساس عجیب به من دست میداد که در یک جور زمین بی مالک بین دو کشور، سرگردانم.
- فقط طوطی ها هستند که به گذشته وفادار میمانند.
- همیشه در یک جور نفس تنگی کنترل شده زندگی میکردم.

پیشنـهاد آخر:
اگر قرار باشد بین "افق" و "تصادف شبانه" یکی را انتخاب کنم، "تصادف شبانه" را میخواندم ! هم تعداد صفحاتش کمتر است و هم نثر قوی تری دارد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
تجـاوز قـانونی

تجـاوز قـانونی
نـوشته ی کوبو آبه
تـرجمـه ی علی قادری
نـشر مروارید
تعداد صـفحات: ۱۷۷


tajavoze_ghanuni.png





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۸.۵
روايت(قدرت ادبي) ۷.۵
ترجمه ۸



خـلاصه:
کتاب شامل شش داستان کوتاه ناپیوسته (سگ-تجاوز قانونی-جنایت آقای اس.کارما-مرگ نامربوط-فرستاده ویژه-سرباز خیالی)، اما هم مضمون است. عنوان کتاب "تجاوز قانونی" از نام داستان دوم کتاب برگرفته شده (یا شاید برعکس!) و همین عنوان به مخاطب کمک میکند که سر از جریان این شش داستان در بیاورد. در داستان تجاوز قانونی و مرگ نامربوط، خواننده به ناچار با کاراکتر فاعل داستان که درواقع به یک منفعل بخت برگشته تبدیل شده است همدردی میکند. با خواندن این مجموعه ی کامل در می یابید که در مواردی در عین بیگناهی، قانون نه تنها در کنار شما نیست، بلکه علیه شماست. ایده این است که دموکراسی به معنای عدالت نیست و اکثریت مطلق میتواند در جهت منافع خود اقلیت صاحب حق را به خاک سیاه بنشاند. این "محاکمه" ی کافکا را برای من تداعی کرد؛ همان طور که در نوشته‎ی پشت جلد کتاب، کوبوآبه پیرو واقعی پو و کافکا معرفی شده است.

نـکات منـفی:
-کمی خیالبافی در داستان سگ، جنایت اس.کارما و فرستاده ویژه مشهود است که با محتوای جدّی و مضمون نسبتاً عمیق داستان ها در تضاد است. اما میتوان این خیالپردازی را به حساب نثر –گاهاً- سورئال کوبوآبه و وسیله ی او برای انتقال ایده اش دانست.

نکات مثبت:
-به وضوح داستان ها ارتباط مفهومی زیادی با محاکمه ی کافکا دارد. و انتظار ما از کوبوآبه هم، یک کافکای جدید نیست. پس با چشم پوشی از هم ایده بودن این آثار، تجاوز قانونی را یک داستان خوش ایده و متفاوت از داستان های کوتاه مرسوم میدانم.

-باوجود ژاپنی بودن نویسنده، در طول شش داستات بیش از سه چهار بار اشاره ای غذا/نوشیدنی/اشیای ژاپنی نشده است، که فراتر بودن آبه از چارچوب ملیت و فرهنگش را نشان میدهد.

-نویسنده بدون زیاده گویی، یک مفهوم عمیق را طیّ یک داستان در ذهن شما نهادینه می کند و بوسیله ی پنج داستان دیگر، به رویش آن میپردازد.

ترجمه:
به اندازه ی کافی خوب، بسیار روان، با پاورقی های کم و به موقع برای مخاطبی معمولی مثل من.

قـسمت هایی از کـتاب:
- کسانی که مقررات بازی را رعایت نمیکنند، آخر بازی بازنده هستند.
- همیشه بین صدای خود آدم و صدایی که به گوش طرف مقابل میرسه تفاوت های زیادی وجود داره.
- حالا برو و این امکان رو برای همسایه ها فراهم کن که اهدا کنند و ثواب ببرند.
- در همین لحظه سیگار از گوشه ی لبش افتاد؛ تازه فهمید که یه سیگار چقدر سنگینه!


پیشنـهاد آخر:
این کتاب خلاصه و مفید را در اولویت قرار دهید، خصوصاً اگر طرفدار ایده های کافکایی هستید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها

همنوایی شبانه‌ ارکستر چوب‌ها
نـوشته ی رضا قاسمی
نـشر نیلوفر
تعداد صفحات: ۲۰۷


hamnvaii.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۷
روايت(قدرت ادبي) ۷.۵



خـلاصه:
کتاب یک رمان فارسی است که حول و حوش احوال ساکنان ایرانی تبار یک آپارتمان در فرانسه خبر می‌دهد. ویژگی چشمگیر این کتاب تعدّد شخصیت‌های آن است. حتی اگر طبق اقرار خود راوی٬ شخصیت‌ها زاده‌ی تخیل نویسنده باشد٬ به نظر میرسد این حال و اوضاع زندگی ایرانی تبعیدی در فرانسه و فضای داستان تجربه‌ی واقعی او باشد. میتوانم بگویم که این کتاب برخلاف انتظارم٬ مستقیماً از هیچ داستان دیگری تأثیر یا جهت نگرفته بود. ایده‌های جزئی طرح شده در کتاب هوشمندانه و جدید بود. اما ایده‌ی کلی (زندگی ایرانیان خارج از وطن) چندان جدید نیست.

نـکات منـفی:
-گه گاه کلمات ثقیل و کم‌کاربرد در متن٬ سرعت و کیفیت خواندن من به عنوان یک خواننده‌ی عام را تحت تأثیر قرار میداد.
-جابجایی بین زمان یا موقعیت ها -حتی به تمایز فصل‌ها- موافق سلیقه‌ی شخصی من نیست٬ که در این کتاب دیده می‌شود.

نکات مثبت:
-ایده‌های جزئی خاص و جالب و یک شوخ‌مزاجی ملایم از زبان راوی بیان می‌شود که باعث جاذبه‌ی داستان می‌شود.

قـسمت هایی از کـتاب:
- میدیدم گناهان مرا میشمرند اما نه از سر شماتت. همه‌اش به دلسوزی که پایش اگر لغزید٬ لغزید اما نه از سر پستی که خطایی اگر رفت٬ رفت اما نه از سر اختیار.
- وقتی به زنی برمی‌خوردم که گمان می‌کردم این همان کمال مطلوب است٬ محض اطمینان٬ از همان ابتدا٬ در وجودش به دنبال عیب میگشتم. و همیشه هم پیدا می‌کردم. این بود که همیشه دچار نومیدی مطلق میشدم.
- وقتی می‌خواست کلید را در قفل درها بچرخاند آنقدر با تأنی عمل می‌کرد که گویی این درها با نجوا باز می‌شد نه کلید.
- می‌گویند فراموشی دفاع طبیعی بدن است در برابر رنج.


پیشنـهاد آخر:
۲۰۰ صفحه‌ی این کتاب ارزش یک بار خواندن را دارد. بهتر است یک فرهنگ لغت هم دم دست داشته باشید!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
رزیدنـت

رزیدنـت
نـوشته‌ی آشوت آقابابیان
تـرجمه‌ی حسین طباطبایی
نـشر ثالث
تعداد صـفحات: ۴۰۹


NewDocument3-page12.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۷.۵
روايت(قدرت ادبي) ۸
ترجمه ۸.۵



خـلاصه:

چهارصد صفحه رمان با تم تاریخی و کمی سیاسی٬ تجربه‌ی جدیدی برای من بود. ماجرایی مستند که زندگی کاری و بعضاً شخصی جاسوس زیرک ارمنی‌تبار شوروی را دنبال می‌کند. اما به هیچ‌وجه به بیوگرافی رزیدنت هایک هواکیمیان محدود نمی‌شود و اتفاقات سیاسی٬ نظامی و تاریخی شوروی و جهان را از نظر دور نگه نمی‌دارد. جالب است که در اواخر کتاب از پروژه‌ی منتهن آمریکا هم سخن به میان می‌آید. با کمی تامل می‌توان مهارت‌های سیاسی جالبی نه تنها از «ارمنی زیرک»٬ بلکه از بسیاری کاراکترهای کتاب آموخت. در نهایت٬ شباهت‌هایی بین روسیه‌ی مورد روایت٬ با اوضاع فعلی کشورهای این اطراف نظرمان را جلب٬ و افکارمان را به شدت درگیر می‌کند. : )
پشت جلد کتاب می خوانیم:
در سال ۱۹۹۶ به فرمان بوریس یلتسن شش جاسوس روس نشان «قهرمان فدراسیون روسیه» را دریافت کردند. در فرمان رئیس جمهور نام هایک هواکیمیان به چشم نمی‌خورد؛ نام برجسته‌ترین جاسوس اتحاد جماهیر شوروی که زندگی و دستاوردهایش٬ از جمله در دستایابی به اسرار سلاح اتمی٬ صفحات ناگشوده‌ی تاریخ این کشور است.
«رزیدنت» داستان زندگی این جاسوس افسانه ای است؛ رمانی مستند که به محض اغاز خواندن نمی‌توان ناتمامش گذاشت.

نـکات منـفی:
-گاهی توضیحات تاریخی و مستند٬ کشش و پیوستگی رمان‌گونه‌ی کتاب را زایل می‌کرد٬ اما با کمی تحمل روایت داستان از سر گرفته می‌شد.
- ۴۰۹ صفحه برای رمان حجمی زیاد و کمی خسته‌کننده‌ست. بهرحال این چهارصد صفحه هزینه‌ی رازهایی‌ست که از سیستم جاسوسی شوروی افشا می‌شود٬ و ارزش خواندن دارد.
- اسامی سخت و تقریباً زیادی در طول روایت استفاده شده که من رو یکمی دیر به فکر یادداشت‌برداری انداخت. گاهی فراموش می‌کردم فلان اسم مربوط به چه شخصیتی بود!:D

نکات مثبت:
- طرح جلد جذّاب و کاملاً در خورِ محتوای آن است.
- این اثر با وجود تغییر برخی اسامی به دلیل معذوریت‌های نویسنده٬ بازهم جنبه‌ی تاریخی و مستند دارد و به یک رمان خشک و خالی محدود نمی‌شود.
- از نظر سیاسی٬ در عین جذابیت٬ آموزنده است. تاریخ تکرارشدنی‌ست و روایت‌ش در قالب داستان٬ یک مهارت!

ترجمه:
ترجمه نسبتاً روان بود و با پیشروی کتاب بهتر هم شد. اسامی سازمان‌ها و تشکّل‌های شوروی سابق به کرّات در متن استفاده شده بود اما به همان سبک و سیاق خودشان٬ سرواژه‌ها ذکر می‌شد. از نویسنده یا درصورت کم‌لطفیِ او٬ از مترجم انتظار داشتم چند صفحه‌ای از آخر یا اول کتاب را به تشریح این سرواژه‌ها و اسامی اختصاص دهد. چه بسا در کتابی دیگر با عنوان «مرد زمستان هسته‌ای» چنین پیوستی موجود هست.

قـسمت هایی از کـتاب:
- هواکیمیان تقریباً فریاد زد: اینجوری به کجا می‌رویم٬ واسیلی میخائیلویچ؟ اصلاً دشمن چرا به خودش زحمت می‌دهد؟ خودمان خودمان را نابود می‌کنیم٬ بهترین‌ها را از بین می‌بریم. چه کِرمی است که از درون نابودمان می‌کند؟
- اینجا٬ در این کشور٬ این من هستم که جاسوسم!
- آمریکایی‌ها نتوانستند مرا زندانی کنند٬ ولی در خانه‌ی خودم٬ در وطنم تا مدت‌ها محبوس خواهم بود.
- این فضل‌فروش‌های حزبی ناخن انگشت تو هم نیستند. آن‌ها چون آبی ریخته روی سنگ و شن ناپدید خواهند شد٬ اما موسیقی تو ابدی است و خواهد ماند.


پیشنـهاد آخر:
طولانی و وقت‌گیر هست٬ حوصله‌لازم هست٬ اما اگر وقت‌ و علاقه‌ش رو داشته باشید٬ ارزشمند هم هست!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,446
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
هالیوود

هالیوود
نـوشته‌ی چارلز بوکفسکی
تـرجمه‌ی پیمان خاکسار
نـشر چشمه
تعداد صـفحات: ۲۹۹


5008e44ebbbe89a1913ef67d4042515b.jpg





معيار:نمره از ۱۰:
سوژه(ايده) ۷
روايت(قدرت ادبي) ۸
ترجمه ۹.۵



خـلاصه:
از صفحه‌ی۷ ٬ توضیح مترجم؛
بوکفسکی در دوران کاری‌اش یک فیلم‌نامه به سفارش دوستش باربه شرودر نوشت. رمان هالیوود روایتی طنزآمیز از روند نوشته شدن فیلم‌نامه و ساخته شدن فیلم است.
در «هالیوود» چارلز بوکفسکی همه‌ی محصولات زرد هالیوود را -اعم از فیلم٬ بازیگر٬ عوامل پشت صحنه و حتی وکیل‌های گردن‌کلفت- به سُخره گرفته است. روایت به لطف ترجمه‌ی همیشه عالی پیمان‌خاکسار بسیار روان است٬ حفظ شوخ‌طبعی نویسنده در روال ترجمه نیز٬ به کشش و جاذبه‌ی کتاب افزوده است.

نـکات منـفی:
- داستان حول ساخته‌شدن یک فیلم می‌چرخد٬ اما بارها ساختن آن شروع و متوقف می‌شود٬ شاید نباید این را نکته‌ی منفی به حساب آورد٬ اما گاهی بگیرنگیرها حوصله‌سربر می‌شد!

نکات مثبت:
- انتقاد طنزآمیز کلاً چیز جالبی‌ست. شوخی‌های ظریفی هم در عوض شدن نام‌ها (برای حفظ حقوق اشخاص) پیدا می‌شود.
- در طول روایت اسامی هالیوودی زیادی به‌کار می‌رود٬ اما نیاز به شناختن قبلی هیچ‌کدام نیست؛ نویسنده موارد لازم را از دیدگاه خودش به خواننده معرفی می‌کند.
ترجمه:
ترجمه کاملاً روان و دل‌نشین بود. این سیصد صفحه کتاب بدون چالش یا وقفه‌ی خاصی خوانده می‌شود٬ اما به اندازه‌ی کافی خواننده را در جریان داستان نگه می‌دارد. به نظرم پیمان خاکسار یکی از بهترین مترجم‌های به‌روز کشور است؛ اصطلاحات٬ فحش‌ها٬ تکیه‌کلام‌ها٬ نیش و کنایه‌ها را با هنرمندی تمام معادل‌سازی می‌کند. «هالیوود» هم دست‌خوش همین ترجمه‌ی عالی شده است.

قـسمت‌هایی از کـتاب:
- پول مثل رابطه‌ی جنسی می‌مونه؛ وقتی نداری‌ش به نظر خیلی مهم میاد.
- اصلاً برای همین می‌نوشتم؛ که جانم را نجات دهم٬ تا کارم به دیوانه‌خانه نکشد٬ خیابان‌خواب نشوم٬ از شرّ خودم خلاص شوم.
- بهترین بخش وجود نویسنده روی کاغذ است. بقیه‌اش مفت نمی‌ارزد.
- نصف درآمد من از دشمنام تأمین می‌شه. اینقدر از من بدشون میاد که کم‌کم نفرتشون تبدیل میشه به یه رابطه‌ی عاشقانه‌ی نهفته.


پیشنـهاد آخر:
با وجود حجم به ظاهر زیاد٬ کتاب روان و پرکششی‌‌ه. خوندن‌ش رو توصیه می‌کنم اما نخوندن‌ش هم سرزنشی در پی نخواهد داشت!
 
بالا