پاسخ : سوتیها
یروز من دیر مثه همیشه از زنگ تفریح اومدم دبیر مرد داشتیم باسرعت دویدم تا برم چادرمو بردارم.معلممون بیچاره دم در وایساده بود تا ما بریم تو.من چنان باسرعت اومدم که ترمزم نگرفت محکم خوردم بدر بعدم جلوی معلممون تلف شدم.بعد همین خانمه فاطمه ر که از بیرون نظاره گر بود مثه بمب ترکید از...