پاسخ : سوتیها
کلاس نداشتیم....گوشه حیاط نشسته بودیم....روبروی در حیاط...
بحث سر جن و از این حرفا بود....من گفتم :میخوام براتون داستان بگم....
یه داستان وحشت ناک الکی گفتم ولی وحشت ناک بود...اوج داستان که بودیم یه جمله اینجوری بود:یه مردی وارد شد...
همون موقع در حیاط باز شد و یه مردی اومد...