عنكبوتي گرُسنه هستم من
كه براي شكار معده ي خود
مي تَنَد رنج بي شمارش را
هم يكي از هزارپايان كه
سعيِ بسيار داشتْ هُل بدهد
صندلي هاي چرخ دارش را
.
حلزوني كه خانه اش همه جاست
و به دنبال خانه مي گردد
_خانه اي زير شيرواني خود_
به مزارش روانه مي گردد
مرده اي كه به هر كجا برود
با خودش مي بَرَد مزارش...