نتایج جستجو

  1. سمپادی ها نجف آباد

    پاسخ : سمپادی ها نجف آباد نه عزيزم من خيلي مستقيما با شما بودم من فعلا تحت آموزشم...
  2. سمپادی ها نجف آباد

    پاسخ : سمپادی ها نجف آباد آره بابا فقط خر مي زنن من نمي دونم اينقدر خر مي زنن چرا معدلاشون اينقدر پايينه تازه كسايي كه رفتن ستارگان پسرا رو اونجا ديدن بايد به اين سايت جذبشون مي كردن :-" بلد نيستن ديگه [-(
  3. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف مي كنم ديشب يه عالمه پسر عمومو دور از چشم مامان باباش زدم و تهديدش كردم اگه بره بگه بيشتر مي زنمش :-$ آخه خيلي فضولو و پروست ;D ;D ;D
  4. خاطره نویسی روزانه

    پاسخ : خاطره نویسی روزانه خعلي حال مي ده عصر يه روز بهاري بشيني سر كامپيوتر كد بزني و آهنگ گوش كني با صداي بلند و تو سمپاديا بچرخي
  5. تصاویر پرمفهوم

    پاسخ : تصاویر پرمفهوم
  6. سرکار گذاری!

    پاسخ : سرکار گذاری ! پارسال ساعت كلاسو يه ربع برديم جلو همه دبيرا تا سه روز سر كار بودن بعدش ديگه تابلو شد در حدي كه هر كلاسي 30 تا 20 دقيقه زودتر تعطيل مي شد و ما الاف مي تابيديم امسال 20 دقيقه ساعتو كلاسو برديم جلو ديديم فايده نداره همه دبيرا خودشون ساعت دارن ما هم در يك اقدام جسورانه ساعت...
  7. سمپادی ها نجف آباد

    پاسخ : سمپادی ها نجف آباد سلام همگي من پيدام شد فكر نكنيد خر مي زنم من هيچ كار نمي كنم و امتحاناتمو عالي مي دم به اميد خدا اين دو تا ديگرم گند مي زنيم اساسي كه ست نمرات زير 15 امسال هم كامل بشه ايشالا شهريور هيچ كدومتونو تو مدرسه سر امتحان نبينم ;D
  8. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امشب رفتيم خونه مامان بزرگم مهموني رو حياط نشسته بوديم نور اونجا كم بود پسر عموم يه عالمه فكر كرد چي كار كنه نور زياد بشه پاشد در شيشه اي بين اتاق و حياطو باز كرد گفتم بش چي كار مي كني گفت خب اين طوري نور زياد مي شه خب من =)) =)) =)) خودش :o ;D =))
  9. تصاویر پرمفهوم

    پاسخ : تصاویر پرمفهوم
  10. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دوستم عطر باباشو آورده بود مدرسه خيلي خوش بو بود شب خواستم بهش اس بدم كه عطر باباشو فردا بياره ازش كش برم نوشتم عطر باباتو فردا بيار مي خواستم ارسالش كنم موبايلم گير كرده بود چند بار پشت سر هم ok رو زدم يهو ارسال شد برا عمم پدر بزرگم سه سال پيش فوت شده من ;D ;D :-" عمم :-? :-?
  11. زمین را نجات دهیم!

    پاسخ : زمین را نجات دهیم! من كه پايم اصاصي البته من قبلا شخصا شروع كردم اينقدر كه خونواده عصبي شدن البته من دست از كارم بر نمي دارم
  12. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها همايش نجوم پارسال اصفهان رفته بوديم سالن پر دختر و پسر يه آقايي داشت صحبت مي كرد دوست عزيز منم داشتن با هنسفري آهنگ رپ گوش مي كرد صداشم تا آخر برده بود بالا يه هو گوشيش افتاد هنسفيري هم در اومد... نمي دونيد چي شد يه هو صداش رفت بالا تازه آهنگ رپ وسط سخنراني استاد يعني هرچي آبرو...
  13. کل کل کردن!

    پاسخ : کل کل کردن! من خيلي خيلي كل كل مي كنم يكيش مربوط به پارسال بود راننده ي سرويسمون خيلي سيگار مي كشيد و وقتي مي رفتيم تو سرويسش لباسامون بو گند مي گرفتم منم چون رو اين خيلي حساس بودم از عصبانيت درو به شدت مي كوبيدم بهم خلاصه يه روز يه عالمه با هم دعوا كرديم جلو مدرسه آخرشم من دست از اين...
  14. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! من اعتراف مي كنم پنج سال پيش من عينك خواهرمو شكستم و با اينكه همه فهميدن تا الان به زبون خودم اقرار نكردم و اعتراف مي كنم همين الان به جاي كلمه ي "اقرار" مي خواستم بنويسم"اغراق" ;D
  15. خوردن سر کلاس

    پاسخ : خوردن سر کلاس ما كه كارمون همينه سر كلاس و خيلي عاديه يه دفعه دوستم بهم شكلات داد گذاشتم كنارم رو صندلي كه در يك موقعيت مناسب بخورمش دو دقيقه بعد كه برگشتنم برشدارم ديدم پوستش هست و خودش نيست و دهن دوستان پشت سريم داشت تكون مي خورد منم يه لبخند مليح زدم و زنگ تفريح بلايي سرشون آوردم كه...
  16. خاطره نویسی روزانه

    پاسخ : خاطره نویسی روزانه يه كاري كردم كه دليل منطقي براش داشتم وقتي به بابام گفتم نمي شد دليلمو بگم واسه همين پدر گرامي يه عالمه بري انجام دادن اون كار منو دعوا كردن و بعد از دو ساعت دعوا به من مي گه حالا بهت نمي گم كار خوبي كردي يا كار بدي كردي... :-?? نمي دونم ديگه اگه از نظرشون كار بدي بود...
  17. اثبات یا نقیض وجود خدا

    پاسخ : اثبات یا نقیض وجود خدا اول اينكه فكر نكنيد من تسليم حرفتون شدم ديگه اينجا نيومدم چند روز خيلي سرم شلوغ بود دوم اينكه من اصلا كسي رو متهم نكردم و فقط نظرم رو در رابطه با تاپيك گذاشتم و اصلا قصد تموم كردن بحث رو نداشتم و فقط فكر كردم جاي اين بحث شايد اينجا نباشه و البته قصد توهين به شما رو...
  18. عکس بچگی کاربران

    پاسخ : عکس بچگی کاربران `پسر عموم چهار سال پيش البته الان بدتر غذا مي خوره گريه مي كرد رو اعصاب من بود واسه همين يه تيكه ليمو تر ش دادم بهش :> وقتي خورد اين شكلي شد
  19. سمپادی ها نجف آباد

    پاسخ : سمپادی ها نجف آباد صفحه ي 5 منو معرفي كردن
  20. روز سمپاد تو مدرسه چکار کردین؟

    پاسخ : روز سمپاد تو مدرسه چکار کردین؟؟؟؟ سر صبحگاه تبريك گفتن يه جشن تشويق در حد تيم ملي داشتيم يادش به خير راهنمايي برامون كيك مي خريدن سال دوم كيكه شبيه كتاب بود روش نوشته بود روز سمپاد مبارك تازه جايزه هم مي دادن ولي حالا چي...
Back
بالا