عادت داشت نوک خودکار را بین لبهایش بگیرد.
یک روز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم.
میدانم صورت خوشی ندارد ولی عصر خودمانیای بود، فقط من و خودکارها...
وقتی بابا آمد خانه ازم پرسید چرا لب هایم آبی شده، میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد,
همیشه آبی...
جزء از کل
استیو...