خب پس ایده م از دور خیلی هم غلط نبوده انگار:))
یه لحظه هوایی شدم دیشب برم شرح علامه جعفری رو بر آثارش بخونم که دوستم گفت ۳۱ جلده و موکول شد به زندگی بعدیم
آره اوکیم.یسری هدف گذاشتم تو این دوسال و و نیم باقیمونده تا تموم شدن ۳۰ سالم و براشون تلاش میکنم.
به طور کلی تر هم بخوام جواب بدم از وقتی دیگه آکادمی برام مهم نیست، سن کم و مستعد بودن و .. هم اهمیتشون از دست رفته و راحتترم با جریان زندگی و مرگ
ببین هیچی واقعا. اونجا هم همینو گفتم
منتها موضوع فقط ایران نیست. دندون پزشک همه جای دنیا اوضاعش خوبه. اصلا دلیل انقدر سخت بودن مهاجرتش هم همینه.
ایضا لحاظ کن دوره ی تحصیل کوتاهترشون رو. زودتر از فارغ التحصیل شدن و به صورت غیرقانونی گزینه ی کار کردنشون رو و فشار روانی کمتر درساشون رو.
به نظرم تو هم غلط نمیگی آخه.اینی که گفتی قسمت دیگه ی ماجراست.من برا خودمم مخصوصا نسبت به گذشته م اینجا خیلی وقتا شرم و رفقاش پیش میاد ولی خب عموما غلبه با تریبون داشتنه انگار.
اصلا به خاطر ح.ب نمیتونم کامل دل بکنم از اینجا.دیگه اون فاز نوستالژی و اینا رم نداره به واسطه ی اینکه خیلی زمان گذشته و همه چیز و همه کس هم عوض شدن.
اما حرف بزن اولین جایی بود که من توش شرمنده نبودم و هنوزم همونه!
ده هزار بار این سایت لعنتی رو ترک کردم و باز برگشتم:))نماد بی اراده بودن منه و دقیقا چیزی که باعث میشه دست و پام سست شه همین مفهوم حرف بزن نوشتنمونه!محشره