پاسخ : سوتیها
داداشم رفته بود تهران از همون موقعی که رسید هی میگفت من دیگه تنها جایی نمیرم اصن خوش نگذشت حمیرا بی معرفتم سه چهار بیشتر زنگ نزد میخوام برم ببینمش و اینا بعد از تهران واسم یه پیراهن اورده بود من پوشیدمش بعد یه تیکش بالاتر بود فک کردم واسم کوتاهه بهش گفتم تو نمیدونی من قدم بلنده...