پاسخ : سوتیها
. با مامان و خواهرم تو آسانسور بودم خیلی شلوغ بود فک کردم پشت سرم خواهرمه خواستم اذیتش کنم محکم خودمو ب عقب فشار دادم... بعد حس کردم زیادی نرم شده :| برگشتم پشتمو نگا کردم یه پیرزنی داشت خفه میشد :|
+ خواهرم آخرین لحظه جا ب جا شده بود اونور تر :|
. تو یه مغازه ای دیدم هدفون...