نتایج جستجو

  1. خوشبختی یعنی چی؟

    پاسخ : آیا شما خوشبختید؟ خوشششششششششششششششششششششششششششششششبختییییییییییییییییییییییییییییییی یعنی این ک سالم باشی به قول مینو ب مشکلات لبخند بزی (اصلا با این موافق نیستم) خببببببببببببببب هیمین دیگه ولی کلا خدارو شکر فکر می کنم خیلی خوش بخنم اگر بی نهایتم زندگی سختی در انتظارم باشه
  2. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امروز امتحان زبان داشتیم البته بعد از 6روز استراحت بعد دیشب پشتیبانم زنگ زده بود برای آشنایی چون عوض شده بود بعد میگه خب هلیا خانوم انشا ا... ک برای امتحان فردا آماده ای منم فکر کردم منظورش امتحان کانونه گفتم امتحاااااااااااااااااااااااان هیچ کس ب من خبر نداده یعنی چی حالا چی...
  3. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها عید بود داییم از تهران اومده بود نزدیک 50 سالشه البته بین 45 تا 50 ازدواجم نکره داره برای خودش میره این کشور اون کشور حال می کنه هروقتم بخواد میره 2 تا کلاس تو دانشگاه درس میده بعد مامان بزرگ امیدواره منم داشت همینجوری زنگ میزد ک قرار بذاره برن این دخترو اون دخترو ببینن ک شاید...
  4. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امروز ظهر نشسته بودیم دور میز که غذا بخوریم وسط غذا بود منم صبحانه نخورده بودم مامانم گفت هلیا پاشو بر نمک و بیار من اومد جوابمامانمو بدم طرف صحبتمم مثلا بابام بود گفتم مامان نوکرت بابام سیاه بود مرد به جای غلام سیاه گفتم بابام حالا مامانم هیییییییییی می خندید :)) بابام :-?من...
  5. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دیروز باخالم رفتم کلاس زبان بعد خالم برای اولین بار منو سوار مترو کرد(اه اه این مامانه منم اینقدر گیره ک تا اونجا رسیدیم 100 بار زنگ زد ک حالم خوبه یا نه حالم بهم خورد ) دیگه بالا خره رفتیم امتحان دادم برگشتم نزدیک خونه بودیم داشتم به خالم می گفتم خالللللللللللللللللله جونم دمت...
  6. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها هاااااااا یک چیزی الان یادم اومد چند وقت پیش ب معلمم اس ام اس دادم ک سلام خوب هستین خانمم فلانی مارو نمیبینین روزاها پی درپی گذشت البته فقط2 روز گذشتها بعددیدم 1شماره ناشناس روگوشیمه زده سلام هلیا جون ممنونم خوبم ببخشید عزیزم شارژنداشتم جوابتو بدم تو خوبی این چند وقت خوش گذشت...
  7. قدیمی‌ترین خاطره‌ای که یادتون میاد

    پاسخ : قدیمی ترین خاطره ای که یادتون میاد 6سالم بود قرار بود که مثلا با مامانم بریم کوه تا کوهم پیاده روی کنیم که لاغر شیم دقت کنید من از7سالگی دنبال لاغرشدن بودم خب بعد توی راه که داشتیم میرفتیم بستنی قیفی خوردیم دیگه چیپس خوردیم پفک خوردیم لواشک خوردیم آبمیوه و.... تارسیدیم به کوه اونجا...
  8. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها ایییییییییییییییییییییی شمیم نگو که گندزدم دیگه این که سوتی نیست گنذ زدنه وای که چقدر دلم می سوزهههههههههههه :-<
  9. شیطنت ها

    پاسخ : شیطنت ها دیروز یک اتفاقی پیش اومد مامانمم که نمی تونه یک چیزی روبرای بابام تعریف نکنه 2شب پیشم بابابام دعوا کرده بود البته میگم بابای بدبختم هیچ کاره بود ها مامان یک دفه ای داغ کردهااااااااااااا خب داشتم می گفتم اومد پیشم گفت هلیا من دیگه به کی خبر ندادم منم از فرصت استفاده کردم گفتم...
  10. شیطنت ها

    پاسخ : شیطنت ها پارسال سر کلاس زبان روز معلم بود بعد ما سرهرکلاس کل 1هفتهرو برای معلما صندلی داغ میزاشتیم ازمعلم زبانمون پرسیدیم : خانوم پسرتون چند سالشه؟ ...:به درد شماها نمی خوره7 سالشه ماها:هانننننننننننن خانوم منظورتون چیهههههههههههه درمورد ما چی فکرکردین .اخی اسمش چیه!؟ ...........:زیاد...
  11. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها اخ اخ نمیدونین خیرسرم امسال به مامان و بابام گفتم ک برای تولدم مبایلو عوض کنین ب جاشhtcبگیرین پاشدیم رفتیم بیرون شروع کردیم ب گشتن مغازه ها مامانم کنارم بود گفتم مامانی اینو نگاه کن چقدر قشنگه مامانمم می خواست مثلا زود تر از بابام بجنبه رفت تو مغازه رو ب پسره کرد گفت :ببخشید این...
  12. بهترین مجری تلویزیون

    پاسخ : بهترین مجری تلویزیون اول احسان علیخانی بعد علی ضیاء بعد فرزاد حسنی
  13. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها پارسال بابابام داشتم زیست می خودم یعنی داشت ازم سوال می کرد ک مطمئن شه خوندم ی دفعه ای مامان درو باز کرد اومد تو نشست رو تخت کنار بابام منم :-w چرا مزاحم میشی مامان جون داریم درس می خونیم بابام: چی شده یک دفه ای پریدی تو اتاق مامان: هیچی داری هرم غذایی رو توضیح می دی؟ خاک توسرت...
  14. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها همین دوساعت پیش توکلاس زبان دوستم اومد هنزفریشو گذاشت تو گوشم گفت آهنگ جدید .... شنیدی منم گفتم نه چه خوب بده گوش کنم داشتم دنبالش می گشتم بالاخره ما اینارو گذاشتیم تو گوشمون اینم صدا رو دادبالا من یکی ازمعلمای جدیدو دیدم ک اینقدر سفید بود مثل روحا بود قدشم 2متر بود من باقد165...
  15. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها تو ماه اسفند همایش زیست شناسی داشتیم برف اومد نشد بد بعد از عید برگزار کردیم اخرش مدیرمون رفته روی سن میگه بییسمی الله الرحمن الرحیم خیلی تشکر می کنیم از همکار گرامیمون سر کار خانوم..... والبته ما از سر کار آقاهای..... و...... من ومامان =)) دوستام :)) حالا من مونده بودم خنده...
  16. شیطنت ها

    پاسخ : شیطنت ها همین سه شنبه یعنی 26 شهریور امتحان ریاضی از مبتکران داشتیم :-L(فرض کنین روز آخر از سال تحصیلی ک ما 3راهنمایی بودیم) :(( بعد معلم ریاضی وزارتیمون سر کلاسمون بود ماهاهم غر میزدیم ک این سوالا چه سوالای مزخرفیه و از این حرفا یک دفعه نجمه گفت: خانوووووم ببخشید 18*25 چند میشه معلمم...
  17. انتشارات "مبتكران"

    پاسخ : حالم از مبتکران به هم میخوره، شما چطور؟ واییییییییییییییییییییییییییییییییییییی نگین ک حالم از هرچی کتب مبتکرانه ب هم می خوره 27 ~X( خرداد می خوام هرچی مبتکران از سه سال راهنماییی دارمو جمع کنم آتیش بزنم #:-Sمخصوصا امسالو با اون مبتکران ریاضی مزخرفشوووووووووووووووووووووووووووووووو...
  18. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها این سوتی آتوسا دوستمه آتوسا:اااااااااااااااااااااا بابا این پسره؟ :o باباش؟ کدوم پسره یعنی چی؟ :-w :-? آتوسا : اااا بابا پسررو نگاه کن پسر خانوم فرحبخشه! :-[ :-?? باباش: خانوم فرحبخش کیه؟؟؟ :-w آتوسا : اا معلم ریاضیمونه دیگه! :-ss باباش : توپسر اونو از کجا میشناسی؟ :-w ^-^ آتوسا...
  19. تصاوير پرمفهوم - برگزيده (١)

    پاسخ : تصاوير پرمفهوم - برگزيده (١) من فکرکنم این یک آدمه که باوجوداینکه تلاش می کنه رد پاهاش رو زمین بمون ولی بازهم باعث ازبین رفتن اونا میشه مثلا یک کسی برای موفقیت دریک کاری تلاش می کنه ووقتی بدستش میاره ولی یک کاری می کنه که موفقیتشو ازبین می بره :((
  20. خوردن سر کلاس

    پاسخ : خوردن سر کلاس سر کلاس دینی و جغرافی اینقدر که خوابمون میگیره برای پریدنش نگار میز جلویی منه سیبشو از تو کیفش بر می داره از پشت به من می ده من یکی بر میدارم میدم به بعدی همینجوری تا کل کلاس فیضشو میبرن بعدم ظرف خالیش میرسه دست معلم
Back
بالا