من خونه مامان بزرگم بودم و شب قبلش از سر استرس حالم بد بود و خوابم نمیبرد و خواب دیدم که اقای احمدی نژاد داره دست میزنه و میگه آفرین به این هوشت،به چیه این مخت مینازی وقتی که قبول نشدی،خاک بر سرت.
بنده بدین گونه فهمیدم آبرویم رفت و قبول نشدم
و فردا صبح از ساعت هشت تا دوازده ظهر هر ده دقیقه یه...