پاسخ : سوتیها
یک دفعه وقتی یکی از مراحل یک بازی مسخره رو بعد از میلیون ها بار باختن رد کردم خیلی خوشال شدم
داداشم کنارم نشسته بود و نگاه میکرد
از شدت خوشالی اومدم داداشم رو بغل کنم
دستام رو به سمتش باز کردم رفتم جلو بقلش کنم چنان با مشت زد تو دماغم که خون ریزی به پا شد :o :o :o :o :o :o :o...