پاسخ : سوتیها
امروز عمو علی اومده بود خونمون داشتیم از اون قدیما میگفتیم و میخندیدیم :)
یه داستانی تعریف کرد خیلی با حال بود
گفت: اون موقع یه هندوانه ای بابااز باغ آورده بود زن برادرم هم شروع کرد
به خوردن هندونه
من که از بیرون اومده بودم خسته و کوفته #:-Sگفتم حالا هندونه میچسپه
القضی...