میدونی چیه من خیلی وقته مردم من الان مرده متحرکم، من از دوازده سالگیم مردم از بعد اون تصادف ، یه دختر تنها و بی کس که دیگه تحمل هیچیو نداره از دلسوزیای الکیم متنفره من فقط میخوام زندگیم مثه قبل شه همین
واقعا مردونگی آینه ؟باز یه فرشته ی دیگه ، دیگه دلم طاقت نداره ؟تو خیلی غیرتی هستی برو کار کن بیرون نذار دختر ۲۲سالت بره کافی شاپ کار کنه ، نه اینکه حمله کنی بش وای دلم دیگه طاقت ندارههه اخه تو یه هفته سه تا قتل ؟مگه ما دخترا گناهمون چی بود؟؟؟؟؟
یه مترسکی بود عاشق یه پرنده شده بود و هر روز دور از چشم باغبان با پرنده حرف میزد ، باغبان مترسک رو دارزد ، به راستی که قحطی عاطفه هاست ،دستت بشکند باغبان مترسک ساخته ی تو بود (داستان مترسک از شعر سهراب سپهری)
در راستای ح.ب تون
ارزش نداره واقعا
یه بنده خدایی بود که همیشه سوالای درسیشو از من میپرسید همیشه روی این مود بود که چقد تو خوبی چقد تو مهربونی
دقیقا شب امت ریاضیمون من از استرس داشتم نابود میشدم برگشت به من گفت
من یه دور طول سال خوندم الان سخت ترین مسئله هارو حل کنم مثل تو خنگ نیستم که هرچی بخونم نفهمم
بعد من اینجوری بودم که لامصب تو که تا دوروز پیش همه سوالاتو از من میپرسیدی حالا من شدم خنگ
یعنی این ارغوان لامصب نمیدونم چیکار میکنه کتابای چهارصد صفحه ایو تا هفت شب جمع میکنه میره می خوابه فرداشم بیسته اونوقت من کتاب صد صفحه ای رو باید تا ساعت ۲بیدار بمونم بخونم که تهش بشم ۱۷
اخه بهش گفتی یادت میدم فکر کردم چیه