شاید ردیفه شرایط کارت خب. ببین من این شکلیم که کار ثابت واقعا نمیتونم انجام بدم و کارم باید آزاد باشه. سرمایه م هم به نسبت خیلی کمه تو شروع بابت همین احتمالا چندسالی حس فقر مهمونم باشه حداقل
حس میکنم دارم ولی پست پون میکنمش هی یا مثلا همونجوری که همیشه توی خانواده، نداشتن پول توجیح شده (که ما به عنوان بچهها کمتر اذیت شیم)، خودم رو توجیح میکنم گاهی و تنبلی میکنم در راستای بهدست اوردنش. (در واقع این مهارت (شاید ضد مهارت درست تر باشه البته) رو توی خانواده یاد گرفتم که وقتی پول نیست چجوری خودمو اروم کنم و الانم همش ازون کار میکشم به جای اینکه خب برم دنبالش، اون مهارته باید خراب شه تا درست شم:) )
شایدم این تعریف به قدر کافی نگران نبودنه و باید زمان بگذره و عاقلتر شم و جر بخورم با نگرانیش تا درست شه و دکمه نداره فشار بدم تا ماژول به قدر کافی نگران بودنم کار بیفته : )
بذار من تجربه ی خودمو بگم شاید کمک کنه. ما وضعمون خوب بود تقریبا از بچگیم و من چندان نیاز به پول رو حس نکردم. پول زیادی هم در دسترسم نبود اما در حد نیاز بود. فقط در حد نیاز.
تا اینکه کرونا شد و من رفتم یک ماه تهران پیش خونواده و قرنطینه کردن همه جا رو و من پشمام ریخت! دیدم آدمایی هستن که حتی در حد یک ماه هم پس انداز ندارن برا زنده موندن.
اونجا یک بار برای همیشه فهمیدم موظفم پول در بیارم، حالا از هر طریقی و با هر شیبی.