پاسخ : تصور ما از کاربران - سري جديد٣
منم میخوام نظر بدم ;D
با این که خیلی شاخی ولی اصلا مغرور نیستی :)
خیلی آدم منطقی ای هستی ;;)
اگه بدونی که کاری که میخوای بکنی درسته انجامش میدی و سرزنش دیگران برات مهم نیست و از کارت دفاع میکنی که به نظرم این خیلی خوبه مثه اونروز با کیمیا.ش ;D
مطمئنم بیشتر...
پاسخ : سوتیها
با مامانم از بیرون بر گشته بودیم توی پارکینگ مامانم شروع کرد به غرغر(همیشه تو کارای جمعی واسه ساختمون جمع نمیشن اهالی بعد رئیس ساختمون که بابای طفلکی منه تنهائی کارارو میکنه)خلاااصه همینطوری که داشت به ماشین یکی از همسایه ها نزدیک میشد گفت( ای خدا من چیکار کنم با اهالی این...
پاسخ : بحث های عمومی دانشجویان برق
امیدوارم به زودی به این جمع بپیوندم :x
آقا خیلیا میگن برق خیلی سخته آره؟؟؟ :-s
ولی من انتخاب اولمو برق زدم چون دوسش دارم :x
سخته؟؟ :-s :-ss
پاسخ : عبرت بگیریم
تجربه ی شخصیم: ;D
داداشم از خودم 10 سال کوچیکتره.این همیشه دنبال منه واسه بازی کردن پارسالم منتظر بود من کنکور بدم دربست در اختیارش باشم 8-|
امسال تابستون خیلی بهم گیر میداد باش بازی کنم منم بعضی وقتاش قبول میکردم بعضی اوقاتم میگفتم مگه من بیکارم؟؟ چند وقت پیش دلم هوای فوتبال...
پاسخ : سوتیها
بابام با رئیس آپارتمان کناریمون کار داشته بعد اشتباهی زنگ آپارتمان خودمونو میزنه طبقه اول برمیداره بعد بابام میگه ببخشید رئیس ساختمونتون کی هستن؟ طرفم میگه آقای رضائی طبقه سوم(خود بابامو گفته)
بابامم اصن متوجه نشده زنگ زده خونه ما خواهرم برداشته بابام صداشو نشناخته گفته ببخشید...
پاسخ : سوتیها
واسه عید مامانم رفته بوده خرید خوراکی بعد میخواسته شکلات بخره گفته ببخشید آقا این شکلاتا دونه ای چندن؟ :)
بعد خودش به این حالت #:-S :))
فروشنده:دونه ای هم بهتون میدیم :))
رفته بودیم بازار بعد این بچه ی دختر عمم همش بهونه میگرفت که لواشک میخوام اونم که نمیخواست واسش بخره از...
پاسخ : شعرای بچگیمون
نمیدونم تو پستای قبل هست یانه ولی...
عروسکه قشنگ من قرمز پوشیده/تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده /یه روز مامان رفته بازار اونو خریده/قشنگتر از عروسکم هیچکی ندیده/عروسکه من چشماتو وا کن/وقتی که شب شد اونوقت لالا کن/حالا بیا...(یادم رفت!)
پاسخ : سوتیها
سوتی خواهرم: ;D
رفته دانشگاه بعد با دوستش رفتن تو آزمایشگاه دو تا از آقایون کلاسشونم بودن! هنوز منتظر استاد بودن یهو گوشی خواهرم قاطی میکنه از تو جیبش صدای بلند "بریباااخ" میادو شروع میکنه به خوندن با صدای بلند ;D! خواهرمم نمیدونسته باید چیکار کنه سریع میره بیرون!
یکی دیگه...
پاسخ : سوتیها
خییییلی بچه که بودمو اولین باری بوده که میرفتم رستوران وقتی با مامان بابام وارد شدیم دیدن که من کفش ندارم ;D بعد مامانم رفته بیرون دیده کفشامو بیرون رستوران در آوردم :)) :))
یه پا آبرو بر بودم ;D خوب چی کار کنم؟؟ خیلی بچه بودم خودمم یادم نمیاد الانم که مامان بابام برام تعریف...
پاسخ : آرزوهای من
آرزوم اینه که یه روزی بیاد که هیچکی با هیچکی مشکلی نداشته باشه ;;)
این دورویی هایی که دارم همیشه میبینم و بدجوری حرص میخورم نباشه :(. [-( همه به هرچی که دوست دارن برسن :)
منم ب چیزی که دوست دارم برسم(خوشحالی بعد نتایج کنکور):x آرزوهام خیلی آرمانیه ولی امیدوارم که بشه.
یکی...