کنکور شب‌نشینی اعلام نتایج

[ili]

امیدوارم همخوابگاهیم یه مشت نازیست نباشن فقط

 

[Mani.F]

انقد از خوبیای خوابگاه گفتین منی که تجربه‌ش رو نداشتم دلم خواست. :‌))

الان جوگیری بعید میدونم خوابگاه از خونه خود ادم بهتر باشه

 

[_Fatemeh_]

اقا من واقعا دوست دارم نیم سال دومِ شهرای مدنظرم رو بیارم

 

[f@him]

الان جوگیری بعید میدونم خوابگاه از خونه خود ادم بهتر باشه

برای من عمیقا بهتر بود .... (خصوصا سالای اخر)

 

[Mani.F]

برای من عمیقا بهتر بود .... (خصوصا سالای اخر)

خدا دوستت داشت

 

[Cafune]

خوبه خانواده اینجا رو نمیخونه
بابام دیشب میگفت خوابگاه خیلی خوبه. اونجا جوش درسیه همه درس میخونن. خونه همچین حالتی رو نداره.
بیچاره بابام: )))))

بابای منم می‌گفت خیالم راحته می‌ری الزهرا جوش مذهبیه همه‌تونم دخترین کاری نمی‌تونین بکنین

 

[Becoming]

خوبه خانواده اینجا رو نمیخونه
بابام دیشب میگفت خوابگاه خیلی خوبه. اونجا جوش درسیه همه درس میخونن. خونه همچین حالتی رو نداره.
بیچاره بابام: )))))

"جو درسی"

 

[f@him]

خدا دوستت داشت

اگه هست امیدوارم همه رو دوست داشته باشه

 

[مهسـا]

دلم یهویی خیلیییی تنگ شد واسه خوابگاه. برم به هم‌اتاقیام پیام بدم بگم یادشون کردم.

تجربه‌ی خفنیه خوابگاه. خیلی خوشحالم که تجربه‌ش کردم.

 

[Cafune]

الان جوگیری بعید میدونم خوابگاه از خونه خود ادم بهتر باشه

ولی جدی من با این‌که دوتا هم‌اتاقی بی‌شعورم داشتم، بازم تو خوابگاه خیلی راحت‌تر از خونه بودم

 

[Chandler.]

یبار مسئول خوابگاه خیلی رندوم اومد تو اتاق رفت تراسو نگاه کرد بعد برگشت

 

[Becoming]

یبار مسئول خوابگاه خیلی رندوم اومد تو اتاق رفت تراسو نگاه کرد بعد برگشت

مسئول خوابگاه ما بیشعور بود واقعا
هر شب میرفت یخچالمونو چک میکرد :)

 

[Chandler.]

بابای منم می‌گفت خیالم راحته می‌ری الزهرا جوش مذهبیه همه‌تونم دخترین کاری نمی‌تونین بکنین

 

[امین]

الان جوگیری بعید میدونم خوابگاه از خونه خود ادم بهتر باشه

اون که آره ولی اگه دانشگاه و رشته‌ی درست حسابی‌ای قبول شی تجربه‌ی خوبی میشه به نظرم.

 

[TiaTi]

اقا یکیتون منو بذاره تو چمدونش باهاش بیام خوابگاه.
حوصله ام سر رفت تو این خونه.

 

[Mani.F]

اون که آره ولی اگه دانشگاه و رشته‌ی درست حسابی‌ای قبول شی تجربه‌ی خوبی میشه به نظرم.

اره احتمالا

 

[Chandler.]

مسئول خوابگاه ما بیشعور بود واقعا
هر شب میرفت یخچالمونو چک میکرد :)

پسر توش میذاشتین؟

 

[Chandler.]

اقا یکیتون منو بذاره تو چمدونش باهاش بیام خوابگاه.
حوصله ام سر رفت تو این خونه.

یعنی بجای پسر تو رو ببریم؟

 

[الینا:)]

واقعا ممنون بابت اشتراک گذاری تجربه هاتون، اصلا حوصله دانشگاه رو نداشتم و هیچ انگیزه ای برای رفتن بهش نداشتم ولی الان کلی براش هیجان دارم*_____*

 

[مهسـا]

یه چیزم بگم… بنا به تجربه‌ی دوستام بعد از ۱۸ سالگی زندگی با خانواده یه کم سخت و چالشیه. هرچی دورتر باشیم مهر و محبت بینمون بیشتر حفظ میشه