- ارسالها
- 2,019
- امتیاز
- 36,296
- نام مرکز سمپاد
- Frz
- شهر
- Sari
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
- رشته دانشگاه
- دواسازی
عه!توی گفتاری د رو ت تلفظ می کنیم، برای همین نوشته قسط «گرچه بهتر بود «قصت» می نوشت که از قِسط متفاوت بشه ظاهر کلمه»
نه بابا
نمیدونستم.
عه!توی گفتاری د رو ت تلفظ می کنیم، برای همین نوشته قسط «گرچه بهتر بود «قصت» می نوشت که از قِسط متفاوت بشه ظاهر کلمه»
خود گوشی تصحیح کرده..یه لحظه...
از "قصد"
+قِسط چیز دیگریست...
اره خیلی...برای کرم ریزی یا انتقام :)
آره :) گرچه غیبت کار بدیه :دی
تا حالا دلت خواسته با کسی دعوا کنی؟ :)
آرهخود گوشی تصحیح کرده..
اره خیلی...
تا حالا شده کتابی رو فنری کنی پشیمون شی..؟
اره....آره
تا حالا شده چیزی رو آتیش بزنی؟
نهاره....
تا حالا چیزی از دستت افتاده تو چاه دسشویی؟
نهنه
تا حالا توی دستشویی گیر کردی؟
نهنه
تا حالا کسیو تو دسشویی گیر انداختی؟
نه... متنفرم از درس دادن...نه
تا حالا دوس داشتی تدریس کنی؟
آره، خیلینه... متنفرم از درس دادن...
تا حالا شده از وسایلت خراب شه بشینی براش گریه کنی؟
نه...آره، خیلی
تا حالا شده گوشیت خورد بشه؟
آره خیلینه...
تا حالا شده اونقدری گریه کنی چشمات درد بگیره؟
خودم نه.. مامانم ی س چار باری....آره خیلی
تا حالا گوشیتو زدن؟
آرهخودم نه.. مامانم ی س چار باری....
تا حالا شده درس اشتباهی رو واسه امتحان بخونی؟
اره.. ولی معروفم به سوتی جم کن.. سوتی خودمو و بقیه ارو جم میکنم خیلی تمیز.. با تضمینآره
تا حالا شده پیش خونواده سوتی بدی؟
نه :) ولی یه قسمتی از فرشو با کبریت سوزوندم «حالا ماجرا داره»اره.. ولی معروفم به سوتی جم کن.. سوتی خودمو و بقیه ارو جم میکنم خیلی تمیز.. با تضمین
تا حالا شده فرشو با قابلمه داغ بسوزونی؟
نه.. تا جایی ک یادم میاد..نه :) ولی یه قسمتی از فرشو با کبریت سوزوندم «حالا ماجرا داره»
تا حالا یه کاری که دوست داری انجام بدی رو هی به تعویق انداختی؟ «یه کاری هست که من از اول تابستون دارم هی امروز فردا می کنم برا انجامش :/»
آره، کلاس دوم بودم، اون موقع ها چون بعد از ظهرا با دمپایی تو حیاط دوچرخه سواری می کردم دمپایی پوشیدن یجور دیفالت شده بود تو مغزم، بعد یه روز صبح که عجله داشتم برای مدرسه همینطوری دمپایی پوشیدم پریدم تو سرویس، زنگ دوم نگاه کردم دیدم ااا دمپایی پوشیدم بجای کفش، بعد زنگ تفریح که شد رفتم تو دفتر، گفتم ببخشید خانوم، میشه شماره ی مادرمو بگیرید؟ گفت آره عزیزم چرا؟ گفتم چون کفشامو جا گذاشتم xDDDDDDDنه.. تا جایی ک یادم میاد..
تا حالا شده حواست نباشه با ی اوضاع خرابی بری بیرون.. مثلا با دمپایی یا چمیدونم شلوار خونگی..
نه...آره، کلاس دوم بودم، اون موقع ها چون بعد از ظهرا با دمپایی تو حیاط دوچرخه سواری می کردم دمپایی پوشیدن یجور دیفالت شده بود تو مغزم، بعد یه روز صبح که عجله داشتم برای مدرسه همینطوری دمپایی پوشیدم پریدم تو سرویس، زنگ دوم نگاه کردم دیدم ااا دمپایی پوشیدم بجای کفش، بعد زنگ تفریح که شد رفتم تو دفتر، گفتم ببخشید خانوم، میشه شماره ی مادرمو بگیرید؟ گفت آره عزیزم چرا؟ گفتم چون کفشامو جا گذاشتم xDDDDDDD
تا حالا سعی کردی خودتو بچپونی تو یه گروه؟ «مثلا من لحظه آخر با کلی چک و چونه زدن با کاپیتان تیم، خودمو چپوندم تو تیم فوتبال کلاس :/ »
اره زیادنه...
تا حالا شده ی چیزیو ی جایی قایم کنی بعد یکی بره سمتش به هزاران بدبختی از منطقه خطر دورش کنی؟
آره در حدی که مامانم از سر کار زنگ زد گفت دارم میام خونه( مثلا ساعت ۱۲ بود) بابات بلیط گرفته ساعت ۳ بریم ترکیهاره زیاد
تاحالا یهویی سفر رفتی؟