این ک نمیگی واسه اینه که : you have trust issues my friend + و خب قدرت دیدن اینده بر طبق گذشته ات و کمی پارانویا.. منم به هیشکی اعتماد نمیکنم .. چه کنم چیکار کنم..؟؟
سلام(اقا چرا نسل جدید اصلا سلام نمیکنن

فکر کنم تا حالا یه سلام نخوندم از کسی تو این سایت(مزاح بود...ولی خیلی وقت بود تو ذهنم بود که بالاخره اینو تو یه پستی بگم))
درباره ی مشکل اعتماد. دقیقا درست میگی. با اینکه شاید ضربه ی بزرگ و خاصی از اعتماد کردن تو زندگیم نخوردم، ولی یقینا همین ریز ریز ریز اعتمادهایی که در طول عمرم کردم و انگار خیری ازش ندیدم، حتما در ناخوداگاه ذهنم انباشته شدن و یه کوه بزرگ از بی اعتمادی درست کردن
ببین من اینقدر وضعیتم یه زمان حاد بود، شرکت داشتم، ولی فقط خودم بودم! و فقط یه سری اسم فیک نوشته بودم چون باید مینوشتم! و جالبه تنهایی دانش بنیانشم کردم. همه کاراشم کردم. حالا اینا به کنار. من مثلا میخواستم یه اپ موبایل واسه یه پروژه بسازم. یه سایت بسازم. مجبور بودم برم خودم یاد بگیرم. چیزی که تو حوزه تخصصیم نبود. میخواستم یه بدنه واسه ربات هام درست کنم، خودم رفتم نرم افزارهای طراحی 3 بعدی مکانیک(سالیدورکز) رو یاد گرفتم و طراحیاشونو کردم! حتی خودم پرینتر سه بعدی ساختم چون رفتم تو نمایشگاه پرینتر 3 بعدی دیدم با این قیمتایی که میگن اصلا نمی ارزه! پرینتری که من خودم حدود یک و پونصد ساختم حداقل 4-5 میلیون داشتن میفروختن. و خیلی کارای دیگه(از طراحی مدارات دیجیتال بگیر تا کارهای حقوقی شرکت و ...).
بعد دیگه یه جایی دیدم نمیشه دیگه. واقعا مسخره بازی دیگه بسه! واقعا شورشو دارم درمیارم. و اینطوری نمیشه. و جالبه تو فروم های مدیریتی خارجی هم سوال میکردم (مثلا میپرسیدم من تخصصم برنامه نویسی موبایل نیست، چطور بفهمم این کارمندی که دارم میگیرم، اولا کارمند خوب و متخصصیه؟ دوما این کارو که داره انجام میده، به بهترین شکل داره انجام میده و راه بهتری نداره و ....). آخرش همه میرسیدن به یه جمله:
باید اعتماد کنی! راه دیگه ای نداره!
و من شاید چند ماه شرکتم تعلیق(تعطیل) بود تا من برم اول خودم یه پایه از این چیزایی که میخوام رو یاد بگیرم! بعد بتونم اعتماد کنم به نفراتی که میگیرم. و یکطوری نباشه که کلا سر درنیارم چکار دارن میکنن و هرطور خواستن منو بپیچونن!!
(چقد نوشتم! )
ولی بنظرم دوست از جنس موافق خیلی مهمتره تقریبا مطمعنم مهمتره.. از نوع خوبش ک من تاحالا ندیدم
منم ندیدم. البته بعضا پیش اومده اولش خوب به نظر برسه. ولی تهش خراب میشه همیشه.
بعدشم میدونی یه مشکل اساسی چیه؟ اینه که دوست هم مثل خود ادم توقع متقابل داره. و من چون شاید ادم خودخواه و خود رایی باشم، خیلی حاضر نیستم به خواسته های دیگران تن بدم. از اونطرف دوستی 1 طرفه هم که نمیشه. فلذا انگار به نتیجه رسیدم تنهایی بهتره!(ولی بازم تو ناخوداگاهم دنبال دوست میگردم همیشه).
از اونطرف ادم بالاخره تهش میخواد زن بگیره(ممکنم هست نگیره. ولی بالای 50% معمولا میگیره و منم دوس دارم بگیرم). گفتم اون دوست رو با همسرم اگر یکی بتونم بکنم، یک تیر و 2 نشان میشه. و شاید همین علت اصلی بود که همیشه دنبال یه دوست جنس مخالف گشتم.
ازون مهمتر رابطه با سازگارترین تیپ شخصیتی ات از جنس مخالفه..که من فقط در خواب دیدم(good luck finding an NTJ woman)
من تقریبا دارم به این نتیجه میرسم اینی که گفتی محاله! البته من تیپ تورو نمیدونم چیه. ولی چون خودم همیشه INTJ میشدم(البته بار اخر یکمی به ازمون اعتماد بیشتری کردم فکر کنم و ENTJ شدم. با E=5 البته که لب مرزه!). اما 2-3 نفری که باهاشون رابطه طولانی داشتم، و به نظرم (خصوصا اولا) خیلی شبیه میومدیم همه تا جای ممکن مخالف من بودن. یکی ESFP بود(یعنی حتی 1 حرف مشترکم نداشتیم) و بعدی ENFP بود! اینجا حداقل به 1(شایدم 2) حرف مشترک رسیده بودیم!
من فکر کنم 2 تا NTJ شاید نتونن با هم بسازن. اینو از این جهت میگم که احتمالا برای همینه جذب همچین کسی تا حالا نشدم!(حدس میزنم اون دخترای مغرور و خودخواه و از چیز فیل افتاده و بد اخلاق و وحشی(شوخی میکنم:-ss

) NTJ باشن که خب من همیشه از اینا فراری بودم.(منو وسوسه کردی برم تو تاپیک MTBI بگردم دنبالشون ببینم کیا میشن!!)
بزرگترین ترس زندگی م هم خواسته نشدن از طرف اون کسی که میخام منو خیلی بخاد که هنو ندیدمش..
منم وقتی از یکی خوشم میاد قبل اینکه بهش بگم به همین فکر میکنم!
والا من اینطوریم ولی یه وجبم تا حالا نگرفتم حالا شاید تو فرق کنی..
تو ام حتما یه جای دیگت میلنگه! من از این جهت گفتم که این نقطه ضعف خیلی به من اسیب زده. و فکر میکنم اگر از اول نداشتمش زندگیم خیییییییییییییلی جلو تر بود. خیلی زیاد.
من (چقدر من من کردم وای بر من ) خودم اصن به هیچ رابطه ای فکر هم نمیکنم تا مادیش اوکی نشه .. شایدم فک کنم اگر NTJ بود:/ ..
کار درست رو تو میکنی. من تو تاپیک ملاک دخترا گفتم و همه منفی زدن. اما تجربه به من اثبات کرده، تو ازدواج پول با فاصله ی زیاد حرف اول رو میزنه. شما مادی رو اوکی کنی، حداقل 99% دخترا رو میتونی بگیری. ولی مادیت ضعیف باشه، دختره هم حتی واست پر پر بشه، باباش تهش بهت نمیده. درواقع اینقدر بازیت میدن و تحقیر میکنن(خیلی شیک و مودبانه ها) که خودت پشیمون میشی از کاری که کردی.
کلا پول خیلی رفتار ادمهارو عوض میکنه!
یه بنده خدایی تعریف میکرد دوران دانشجویی یه پیکان خریدم. بردم معاینه فنی(اون سال اول که معاینه راه افتاده بود). بعد اونجا یکی از پشت میکروفون گفت "خودروی بنز لطفا تشریف بیارید ورودی فلان" بعد گفت "پیکان تو ام بیا ورودی بهمان. زود باش بجمب". درحالیکه بنز داشت با گوشی حرف میزد و خیلی هم فس فس کرد تا بره. من از همون اول تو نیمکلاچ بودم

(اینی که گفتم از نخبه های کامپیوتر بود و الان خودش BMW داره)
تو ازدواجم مثل همه ی بقیه ی دیگه ی زندگی همینطوره... دخترا میان میگن بابای ما اینطوری نیس ولی باور نکن!
تقریبا خیلی مواقع مخصوصن در گذشته در ترس و تنش و نامیدی ززندگی کردم که اگر زندگی کرده باشم اصن خدارو شکر اون دوران گذشت..چه نا امید کننده خسته کننهده.. اسپم بود یا نه چه کسی میداند؟!!؟
منم تقریبا تجربه هام مشابه هست. طوریکه بعضی وقتها شک میکنم دلم میخواسته هیچوقت برگردم عقب یا نه! خصوصا دوران نوجوانی رو! و در نهایت بیشتر به اینده فکر میکنم تا گذشته. امیدوارم برای شما هم از این ببعدش، جبران کل گذشته و خیلی بیشترش رو بکنه.
ممنون
خوشحال شدم و این نوشته ی طولانی هم اثبات مدعایم