گزینش ِ دبیره‌ی ِ نوین (1)

«گزینش ِ دبیره‌ی ِ نوین»
پیرامون ِ نگه داشتن یا دگرگون ساختن ِِ خط ِ کنونی ِ فارسی

با بررسی ِ چه‌گونه‌گی ِ تطابق ِ نمودارهای ِ نبشتاری با واج‌ها، آشکارا در می‌یابیم که رسم‌الخط ِ زبان ِ فارسی ِ دری «الفبایی» نیست و کاربرد ِ اصطلاح ِ «الفبای ِ فارسی» نیز دقیق و درست نمی‌نماید. رسم‌الخط ِ ما در واقع از یک نگاه نظامي «هجایی» است، و با آن که هجایی است، یک نمودار، هم برای ِ افاده‌ی ِ چندین گونه هجا و هم برای ِ نمودار ساختن ِ واج‌ها به کار می‌رود. افزون بر این، در نبشته‌های ِ علمی و فنی مانند ِ ریاضی، فیزیک، شیمی، هندسه، طب، داروشناسی، خاک‌شناسی، زیست‌شناسی، زبان‌شناسی، و دیگر رشته‌ها، نمودارهایی را به کار می‌بریم که ویژه‌گی ِ تندیس‌نگاری و اندیشه‌نگاری دارند، و در این زمینه‌ها از نمودارهای ِ رسم‌الخط ِ یونانی و لاتینی استفاده می‌کنیم، و این خود نشان می‌دهد که رسم‌الخط ِ ما ترکیبي از نظام‌های ِ اندیشه‌نگاری، تندیس‌نگاری، هجانگاری، و واج‌نگاری است، و عناصري از نمودارهای ِ نظام‌های ِ دیگر عاریت گرفته‌است.
این رسم‌الخط توان و استعداد ِ افاده‌ی ِ واج‌های ِ زبان ِ فارسی ِ دری را ندارد و این بزرگ‌ترین کم‌بود ِ آن است. ما زبان ِ خودمان را در این رسم‌الخط به کمک ِ آن که گوینده‌گان ِ آن ایم و به کمک ِ قراین ِ واژه‌گانی و دستوری می‌خوانیم، و اگر نه برای ِ نوشتن و خواندن ِ درست و قانون‌مند ِ این رسم‌الخط هیچ گونه قاعده و دستوري وجود ندارد. به هم‌این سبب در امر ِ تلفظ ِ درست ِ مصطلحات ِ علمی و فنی در خواندن ِ «دانش‌نامه‌» ِ ابن ِ سینا و «هدایة المتعلمین في الطب» از ابوبکر ِ ربیع ابن ِ احمد و اعلام ِ مندرج در متون ِ کهن ِ خویش، در می‌مانیم. این رسم‌الخط هم‌چنان باعث می‌گردد که مصطلحات ِ علمی و فنی ِ نوین را که خود وضع یا از دیگران اقتباس می‌کنیم، هر خواننده‌یي با حدس و بی‌باوری نادرست بخواند و به جای ِ این که زبان ِ علمی ِ فارسی ِ دری معیاری و یک‌دست گردد، مشوش و ناهنجار شود. این رسم‌الخط برای ِ زبان‌شناسان در پژوهش‌های ِ ریشه‌شناسی و آواشناسی و دستور ِ زبان ِ تاریخی ِ زبان ِ فارسی ِ دری، دشواری‌هایي را به میان آورده‌است. ما به یقین نمی‌توانیم بدانیم که واژه‌گان ِ کهن ِ زبان ِ ما، و حتا آن‌هایي که اکنون نیز به کار می‌بریم، هزار سال ِ پیش چه‌سان تلفظ می‌شده‌اند.
نتیجه‌یي که من می‌توانم بگیرم، این است که رسم‌الخط ِ ما نمی‌تواند از عهده‌ی ِ کشیدن ِ بار ِ افادات ِ علمی در زبان ِ ما بر آید.

(پروفسور دکتر محمدرحیم ِ الهام، «رسم‌الخط ِ زبان ِ فارسی به عنوان ِ زبان ِ علم»، «مجموعه مقالات ِ سمینار ِ زبان ِ فارسی و زبان ِ علم»، صص 443 و 444، با کمي راست‌گردانی)

در آغاز، توضیحي پیرامون ِ نوشته‌ی ِ بالا بایسته می‌نماید. نظام ِ نوشتاری ِ کنونی ِ ما «دبیره‌ی ِ عربی» (Arabic script) نام دارد، و از نوع ِ «ابجدی» است، به این معنا که در آن تنها هم‌خوان‌ها [= صامت‌ها] نموده می‌شوند. این اصطلاح را Peter Daniels پیش نهاده‌است. پیش از این این گونه نظام‌های ِ نوشتاری را «هم‌خوان‌نگاری» (consonantary) یا «الفبایی ِ هم‌خوانی» (consonantal alphabet) می‌خواندند، و برخي آن‌ها را جزء ِ نظام‌های ِ «هجایی» (syllabary) دسته‌بندی می‌کردند — چنان که در نوشته‌ی ِ بالا می‌بینید. معمولن در نام ِ این نظام‌ها واژه‌ی ِ «الفبا» به کار می‌رود: «الفبای ِ فنیقی»، «الفبای ِ عبری»، «الفبای ِ عربی»؛ اما هم‌آن طور که در نوشته‌ی ِ بالا اشاره شد، به نظام‌هایي «الفبایی» می‌گویند که در آن‌ها همه‌ی ِ آواها — اعم از واکه [= مصوت] یا هم‌خوان — نشان داده شوند. اما باید بگویم که کاربرد ِ واژه‌ی ِ «الفبا» در کنار ِ نام ِ این نظام‌ها، نقض‌کننده‌ی ِ الفبایی نبودن‌شان نیست. توضیح خواهم داد.
[می‌توانید از این بخش بگذرید و یک‌راست سراغ ِ پیکره‌ی ِ اصلی ِ متن بروید. اما به ویژه خواندن ِ این بخش را پیش‌نهاد می‌کنم.]
الفبا. نخستین نظام ِ آوایی که در آن هر نویسه نماینده‌ی ِ یک آوا بود — نه یک هجا یا یک واژه یا یک اندیشه — نظام ِ نوشتاری ِ فنیقی بود. به این شکل که 22 شیء انتخاب شد، و هر کدام نماینده‌ی ِ آوای ِ آغازین ِ نام‌شان شدند. برای ِ نمونه، 4 انگشت می‌نگاشتند و آن را [k] می‌خواندند، آوای ِ آغازین ِ «کف» (kaph)، به معنای ِ “کف ِ دست”. (زبان ِ فنیقی، از زبان‌های ِ سامی است، چنان که زبان ِ عربی و عبری. این واژه، در عربی نیز «کف» است، و از عربی وارد ِ فارسی هم شده. پس حرفي که آن را «کاف» می‌خوانیم، هم‌آن «کف» ِ دست است.) یکمین نماد، «آلف» (āleph
) بود، به معنای ِ گاو ِ نر، پس سر ِ گاو ِ نر را می‌نگاشتند، و این حرف نماینده‌ی ِ همزه بود. (در فنیقی، چنان دیگر زبان‌های ِ سامی که می‌شناسیم، همزه واج است. اساسن در این زبان‌ها، واژه‌ها با واکه آغاز نمی‌شوند. پس در نظام ِ نوشتاری ِ فنیقی هم واکه‌ها جایي ندارند. چنین پدیده‌یي را این عقیده‌ی ِ کهنه نیز توجیه می‌کند که: «صامت‌ها جسم اند، و مصوت‌ها روح.») دومین ِ این نمادها، «بث» (bēth)، به معنای ِ خانه (بسنجید با «بیت» ِ عربی به هم‌این معنا)، نماینده‌ی ِ [b]. سومین نماد، «گیمل» (gīmel)، به معنای ِ شتر (این واژه از طریق ِ زبان ِ یونانی وارد ِ زبان‌های ِ اروپایی نیز شد، و برای ِ نمونه در زبان ِ انگلیسی به صورت ِ «camel» در آمده‌است. طبیعی هم هست که واژه‌ی ِ شتر از زبان‌های ِ سامی وارد ِ دیگر زبان‌ها شود.) (بسنجید با «جمل» ِ عربی به هم‌این معنا)، نماینده‌ی ِ [g]. و چهارمین نماد، «دالث» (dāleth)، به معنای ِ در، در ِ خانه، نماینده‌ی ِ [d]. وقتي یونانی‌ها دبیره‌ی ِ فنیقی را آموختند، برای ِ نمایش ِ واکه‌ها از نمادهایي سود جستند که نمایان‌گر ِ آواهایي بودند که در زبان‌شان نبود. چهار هم‌خوان ِ گلویی و حلقی: از «آلف» برای ِ نمایش ِ [a] سود جستند: «آلفا» Αα، از «هه» (hē) برای ِ نمایش ِ [e]: «اپسیلون» Εε، از «حث» (ḥēth) برای ِ نمایش ِ [ε]: «اتا» Ηη، و از «عین» برای ِ نمایش ِ [ο]: «امیکرون» (o-micron، لفظن: o ِ کوچک)  Οο. و دو هم‌خوان که از حرف‌های ِ عله اند: از «ید» (yōdh) برای ِ نمایش ِ [i]: «یوتا» Ιι، و از «واو» (wāw) برای ِ نمایش ِ [u]: «اوپسیلون» Υυ بهره بردند. «امگا» (o-mega، لفظن: o ِ بزرگ) را نیز از روی «عین» ساختند: Ωω. به این سان، همه‌ی ِ واکه‌های ِ زبان‌شان در خط نموده شد — با به کار بردن ِ دبیره‌یي که این توانایی را نداشت. آن طور که دیدید، نام ِ حرف‌ها دبیره‌ی ِ یونانی، بیش‌تر، دگرگون شده‌ی ِ نام ِ حرف‌ها در دبیره‌ی ِ فنیقی، بر اساس ِ عادت‌های ِ زبانی ِ یونانیان ِ باستان است. پس نام ِ 4 حرف ِ نخست، به ترتیب، شد: «آلفا»، «بتا»، «گاما»، «دلتا». از این رو آن مجموعه‌ی ِ حرف‌ها را  «آلفابتوس» (alphabetos) (مؤنث: «آلفابتا» (alphabeta)) خواندند. این واژه، هم‌راه با دبیره‌ی ِ یونانی، وارد ِ زبان‌های ِ اروپایی شد، و برای ِ نمونه در زبان ِ انگلیسی به شکل ِ «alphabet» در آمده‌است. پس می‌گوییم: «الفبای ِ لاتینی»، «الفبای ِ سیریلی» (الفبایي که برخي آن را «روسی» می‌خوانند، منسوب به «سیریل ِ قدیس» (Saint Cyril) وضع‌کننده‌ی ِ نظام ِ نوشتاری ِ مادر ِ آن، «الفبای ِ گلاگولیتی» (Glagolotic alphabet)). اما خب، نکته این‌جا است که مجموعه‌ی ِ حرف‌های ِ نظام ِ نوشتاری «الفبا» خوانده شد. در این صورت، مجموعه‌ی ِ حرف‌های ِ نظام ِ نوشتاری ِ فنیقی نیز «الفبا» است (تازه «الفبا»تر است)، پس نیز مجموعه‌ی ِ حرف‌های ِ نظام‌هایي چون «عبری» و «عربی». به این سان هنگامي که می‌گوییم «الفبای ِ عربی»، منظورمان مجموعه‌ی ِ حرف‌های ِ نظام ِ نوشتاری ِ عربی است. (از شواهد این طور بر می‌آید که یونانی‌ها واژه‌ی ِ «الفبا»/«آلفابت» را ساختند. از سامی‌زبانان این کار دور است؛ چه ساخت ِ زبان ِ آن‌ها اشتقاقی است، و به نظر نمی‌آید دست به چنین ترکیبي زده باشند. در نتیجه، پس از آن که این واژه رواگ [= رواج] یافت، سامی‌زبانان نیز دست-به-کار شدند. پس این واژه برای ِ دبیره‌ی ِ عربی شد «الفبا»، ساخته‌شده از «الف» نام ِ حرف ِ یکم ِ دبیره‌ی ِ عربی، و «با» نام ِ حرف ِ دوم. و به هم‌این سان برای ِ دبیره‌ی ِ عبری «אלף-ביח» — چنان که می‌بینید، دو جزء ِ واژه با یک نیم‌خط از هم جدا شده‌اند.) و وقتي می‌گوییم دبیره‌ی ِ لاتینی (Latin script) «الفبایی» است، یعنی مانند ِ دبیره‌ی ِ یونانی، واکه‌ها را نمایش می‌دهد. اما «ابجد».
ابجد. در آغاز، دبیره‌ی ِ عربی (خط ِ کوفی) نقطه و حرکت نداشت. قرآني که نوشته شد، نیز با هم‌این دبیره نوشته شد. پس از آن که اسلام گسترش یافت، برای ِ جلوگیری از گرفتاری هنگام ِ خواندن ِ قرآن، حرکت‌ها (اصطلاحن: «اعراب») و سپس نقطه‌ها (اصطلاحن: «اعجام») به خط افزوده شدند. پس از آن که خط نقطه‌گذاری شد، بر اساس ِ آواهایي که حرف‌ها می‌نمودند، آن‌ها را بر اساس ِ ترتیب ِ الفبای ِ فنیقی باز چیدند. پس، ترتیب ِ حرف‌ها شد: «ابجد هوز حطي کلمن سعفص قرشت ذخظ غظث». (الفبای ِ عربی 6 حرف بیش از الفبای ِ فنیقی دارد، پس یک بار تا «قرشت» 22 حرف را یک-به-یک در برابر ِ حرف‌های ِ فنیقی چیدند، و سپس هر کدام از 6 حرف ِ مانده را با یک حرف از الفبای ِ فنیقی متناظر کردند و به ترتیب در پایان ِ 22 حرف ِ دیگر آوردند. برای ِ نمونه، «ذ» را برابر ِ «دالث» ِ فنیقی نهادند، و «خ» را برابر ِ «حث»، پس چون در ترتیب ِ فنیقی «دالث» پیش از «حث» است، «ذ» را پیش از «خ» آوردند.) این ترتیب ترتیب ِ «ابجدی» (abjad) می‌خوانند. (به این نکته توجه کنید که بر این اساس، برای ِ دبیره‌ی ِ عربی، ترتیب ِ «ا،ب،ت،ث،ج،ح،…» از ترتیب ِ ابجدی اصیل‌تر است. پس خیلي هوش‌مندانه نیست که ترتیب ِ ابجدی ِ دبیره‌ی ِ عربی را «عربیانه»تر از ترتیب ِ نخست دانست.) پس ترتیب ِ الفبای ِ فنیقی و الفبای ِ عبری، ابجدی است. اما ترتیب ِ الفبای ِ یونانی ابجدی نیست: یونانی‌ها پس از پذیرفتن ِ دبیره‌ی ِ فنیقی، چند حرف از آن کاستند، چند حرف به آن افزودند، و چند حرف را جا-به-جا کردند. در نتیجه، ترتیب ِ الفباهای ِ اروپایی نیز ابجدی نیست. می‌بینیم بی‌علت نیست که دبیره‌هایي را که در آن‌ها واکه‌ها نموده نمی‌شوند، «ابجدی» نامید.

[توضیحات ِ مانده، همه ملاحضاتي لفظی اند. می‌توانید از این بخش بگذرید و پیکره‌ی ِ اصلی ِ متن را بخوانید.]
واک. در نوشته‌ی ِ بالا [نوشته‌ی ِ نقل‌شده در آغاز] همه‌جا «واک» در معنای ِ «واج»/«فونم» به کار رفته بود، که همه را به «واج» برگرداندم. دکتر خانلری نیز برای ِ بیان ِ هم‌این مفهوم از واژه‌‌ی «واک» سود می‌جستند، که البته با «واج» هم‌ریشه است. اما دکتر ثمره در کتاب ِ «آواشناسی و زبان ِ فارسی» ِ خود، «واک» را برابر ِ «voice» ِ انگلیسی به کار برده‌اند، که انتخابي هوش‌مندانه است؛ چه از سویي با آن هم‌ریشه است، و از سویي با این انتخاب، «واکه» حقیقتن برابر ِ «vowel» ِ انگلیسی خواهد بود. «vowel» ِ انگلیسی، لفظن به معنای ِ “vocal”، با چند واسطه مشتق است از «vocalis» ِ لاتینی — بسنجید با هم‌این واژه در آلمانی «Vokal». واژه‌ی ِ لاتینی ِ «vocalis» مشتق است از «vox»، ریشه و برابر ِ «voice» ِ انگلیسی. و «vox» ِ لاتینی مشتق است از مایه‌ی ِ هندو-اروپایی ِ «-wek*». (در زبان‌شناسی، نماد ِ ستاره‌ پشت ِ واژه‌ها، نشانه‌ی ِ ساخته‌گی بودن ِ آن‌ها است. به این معنا که مستقیمن به وجود ِ آن پی نبرده‌اند، مثلن با یافتن‌ش در متني باستان، که از مشتق‌های ِ آن، یا با قیاس با واژه‌های ِ هم‌مرتبه، چنین صورتي را برای ِ واژه حدس زده‌اند.) از این مایه‌ی ِ هندو-اروپایی، ریشه‌ی ِ ایرانی ِ باستان ِ «vak» (به معنی ِ
گفتن) ایجاد شده، که واژه‌های ِ «واک» و «واکه» و «واج» و «واژه» و «تکواژ» همه از مشتقات ِ آن اند؛ نیز واژه‌های ِ «آواز» (با افزایش ِ پیش‌وند ِ «-ā») و «آوا» (به حذف ِ هم‌خوان ِ پایانی). پس، بنا بر پیش‌نهاد ِ دکتر ثمره، «واک‌دار» دقیقن برابر ِ «voiced»، و «بی‌واک» دقیقن برابر ِ «voiceless» خواهند بود. در نوشته‌ی ِ بالا، نیز، «آوازشناسی» برای ِ «phonology» به کار رفته بود، که آن را به «آواشناسی» برگرداندم؛ چه «آوا» برابر است با «phone» و «آواز» برابر است با «song».

پ.ا [پیکره‌ی ِ اصلی]:

در آغاز چکیده‌ی ِ رای‌هایي را که در این باره ابراز شده، می‌شماریم، سپس یک-به-یک آن‌ها را بررسی می‌کنیم:
(به نقل از ادیب‌سلطانی، «درآمدي بر چه‌گونه‌گی ِ شیوه‌ی ِ خط ِ فارسی»، صص 245 تا247، با دخل و تصرف)

الف) در سوی ِ نایش ِ دبیره‌ی ِ کنونی ِ فارسی:
– منطقی نبودن ِ دبیره: نبودن ِ 3 واکه‌ی ِ معروف به کوتاه در میان ِ حرف‌های ِ الفبا؛
– مشخص نبودن ِ نقش ِ «الف»، «واو»، و «ی»؛
– مشخص نبودن ِ تشدید؛
– مشخص نبودن ِ بن‌پار [= عنصر]  ِ دستوری ِ اضافت پس از هم‌خوان‌ها و پس از [i]؛
– ناتوانی ِ خط در نمایش ِ تلفظ ِ واژه‌های ِ ایرانی ِ باستان و فارسی ِ میانه و گویش‌ها و لهجه‌های ِ کنونی ِ ایرانی و واژه‌های ِ بی‌گانه، حتا با نشانه‌ها؛
– وجود ِ «حروف ِ متواخیه» یا «حرف‌های ِ برادر»، و کاربرد ِ نقطه برای ِ جداشناخت ِ آن‌ها؛ و در نتیجه‌ی ِ این کاستی و کاستی‌های ِ دیگر، امکان ِ تصحیف و زیاد بودن ِ غلط‌های ِ چاپی؛
– پیوندپذیر بودن ِ برخي حرف‌ها و پیوندناپذیر بودن ِ برخي دیگر، بی هیچ گونه منطق؛
– وجود ِ 4 شکل ِ جداگانه برای ِ حرف‌های ِ پیوندپذیر، و 2 شکل برای ِ هر حرف ِ پیوندناپذیر؛ با نشانه‌ها، داشتن ِ در جمع 125 شکل؛
– نداشتن ِ حرف‌های ِ بزرگ و کوچک: توانایی ِ اطلاعی ِ کم‌تر از دبیره‌ی ِ لاتینی؛
– ناتوانی ِ گوهرین ِ دبیره در مشخص ساختن ِ مرز ِ واژه‌ها؛
– دشواری‌های ِ نگارشی ِ واژه‌های ِ عربی ِ رواگ‌مند [= رایج] در فارسی: وجود ِ حرف‌هایي که در فارسی یک صدا دارند، تنوین، همزه، …؛
– از راست به چپ نوشته شدن ِ خط و برخورد ِ آن با جهت ِ چپ-به-راست ِ عددهای ِ فارسی، و فرمول‌های ِ ریاضی و دانش‌های ِ طبیعی؛ در هم‌این زمینه دشواری ِ تنظیم ِ برخي برنامه‌های ِ رایانگر ِ کهرباییک؛
– نامناسب بودن ِ حرف‌ها برای ِ کوته‌نوشت‌های ِ علمی، به علت ِ نقص ِ ذاتی، و نیز به علت ِ پذیرفته شدن ِ کامل ِ الفباهای ِ لاتینی و یونانی و زبان ِ علمی ِ فارسی، به ویژه در ریاضی و دانش‌های ِ طبیعی؛
– ناممکنی ِ نوشتن ِ واژه‌های ِ فارسی به خط ِ کنونی هم‌راه با نت‌های ِ موسیقی؛
– دشوار بودن ِ آموزش با دبیره‌ی ِ کنونی از نگرگاه ِ اقتصادی و روانی؛
– و به این سان.

ب) در سوی ِ هایش [= تأیید] و پدآفند از دبیره‌ی ِ کنونی ِ فارسی:
– نبود ِ واکه‌های ِ کوتاه در خط باعث ِ صرفه‌جویی در وقت و قلم و کاغذ می‌شود؛
– این دبیره و قلم‌های ِ گوناگون ِ آن در شمار ِ هنرهای ِ زیبا است؛
– این دبیره باعث ِ تداوم ِ فرهنگ ِ ما است و تغییر ِ آن رابطه‌ی ِ ما را گذشته خواهد برید؛
– هزینه‌ی ِ دگرگون ساختن ِ خط به رقم‌های ِ اختری خواهد رسید؛
– نوشتن با دبیره‌یي دیگر، برای ِ نمونه با دبیره‌ی ِ لاتینی، به سبب ِ اختلاف در تلفظ یا «جدافراگویی»، به تجزیه‌ی ِ زبان خواهد انجامید؛
– در زمینه‌ی ِ بالا، اثرهای ِ گذشته‌گان را چه‌گونه باید با دبیره‌ی ِ‌ لاتینی نوشت: به تلفظ ِ کنونی ِ تهران؟ که خلاف ِ حقیقت است؛ یا به تلفظ ِ خودشان؟ که با وجود ِ پژوهش‌ها، صد درصد دانسته نیست و آن‌چه در این باره گفته می‌شود به هر سان تا اندازه‌یي جنبه‌ی ِ فرضی دارد؛ اما دبیره‌ی ِ کنونی روی ِ این پرسش سرپوش می‌گذارد؛
– خط، تنها آواهای ِ زبان را باز نمی‌تابد، بل خود تا اندازه‌یي استقلال می‌یابد، و دیگرسانی ِ ظاهری ِ حرف‌های ِ هم‌صدا یا گونه‌های ِ یک حرف (که از نگرگاه ِ آوایی بی‌ارزش اند) در بازشناخت ِ سریع ِ نمادین ِ واژه‌ها مؤثر است؛
– خط ِ «کامل» وجود ندارد: برای ِ نمونه خط‌های ِ انگلیسی و فرانسه با اصل ِ هم‌خوانی ِ گفتار و نوشتار بسیار فاصله دارند؛
– ژاپنی‌ها با داشتن ِ دشوارترین دستگاه ِ نوشتاری در جهان به پیش‌رفت‌های ِ مادی ِ چشم‌گیر دست یافته‌اند، ولی دگرگون ساختن ِ خط در ترکیه در 1928، تا کنون نتیجه‌یي «محیرالعقول» نداشته‌است؛ در آمریکای ِ جنوبی هم بی‌سوادی وجود دارد؛
– و به این سان.

[دنباله دارد.]

consonantary
7 نظر

اضافه کردن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *