تقویم ها را وارسی کردند…

تقویم ها را وارسی کردند:افسون مدار ِ دور ِ گردون است

افسون ِچشم ساحرانی که دستشان در دست قارون است

ردی که بر جا بود از خورشید در های و هوی سایه ها گم شد

تنها همین مانده ست : رازی که در سینه ی فانوس مدفون است

مردی نمی بینیم در میدان چندان که میگردیم و میگردیم

آواز پای مرد؟ افسانه ست,این شور از خلخال خاتون است

بشنو:هنوز آواز پایی نیست در گوش ِ بیهوش ِ خیابان ها

در شهر بوی مرگ یچیده ست,این گرگ وحشی تشنه ی خون است

ای سینه زن ها ! از چه می گویید؟ این نینوا دشت ِ شهادت نیست

ای آهوان خسته ! بگریزید, نام رضا نیرنگ مآمون است

آن دورها گفتی سواری بود, اما همین گرد و غباری بود

آری, ببین دستان موسی باز در جستجوی دست هارون است

تقویم ها را وارسی کردند, امروز هم روز ابا ذر نیست

اینک تو و فردای دبروزت :آینده ی تلخی که اکنون است

شعر از :امید مهدی نژاد

12 نظر

اضافه کردن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *