• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,676
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

قاصدک‌های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد

ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانه‌ای را برد از بنیاد برد

عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد

شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد

جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد

در قمار دوستی، جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد

فاضل نظری
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد

عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد

مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد
که با من می‌کنی محکم نباشد

که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد

مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد

بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد

نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد

نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد

حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد

سعدی
 

دهقان خلافکار128

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
805
امتیاز
7,460
نام مرکز سمپاد
حلی دُ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره ریاضی 95
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!



خسته ام مثل جواني که پس از سربازي
بشنود يک نفر از نامزدش دل برده

مثل يک افسر تحقيق شرافتمندي
که به پرونده ي جرم پسرش برخورده

خسته ام مثل پسر بچه که درجاي شلوغ
بين دعواي پدر مادر خود گم شده است

خسته مثل زن راضي شده به مهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه ي مردم شده است

خسته مثل پدري که پسر معتادش
غرق در درد خماري شده فرياد زده

مثل يک پيرزني که شده سرباز عروس
پسرش پيش زنش بر سر او داد زده

خسته ام مثل زني حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است

مثل مردي که قسم خورده خيانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدري گوشه ي آسايشگاه
که کسي غير پرستار سراغش نرود

خسته ام بيشتر از پير زني تنها که
عيد باشد نوه اش سمت اتاقش نرود

خسته ام کاش کسي حال مرا مي فهميد
غير از اين بغض که در راه گلو سد شده است

شده ام مثل مريضي که پس از قطع اميد
در پي معجزه اي راهي مشهد شده است

#علي_صفري
 

بـئـاتـریـس

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
13,547
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تربت حیدریه
شهر
تربت حیدریه
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فعلاً یزد :)))
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

اینکه دلتنگ تو ام اقرار میخواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق میشویم
اشتباه ناگهان تکرار میخواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تو اند
لشکر عشاق پرچمدار میخواهد مگر؟

با زبان بی زبانی بارها گفتی برو
من که دارم میروم اصرار میخواهد مگر؟

روح سرگردان من هرجا بخواهد میرود
خانه ديوانگان دیوار میخواهد مگر؟

#مهدی مظاهری :)
 

MOTAHARE-G

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
2,292
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

دلم هوای غزل کرده است.
هوای زمزمه در یک اتاق در بسته
که رمز هیچ کلیدی به قفل آن نخورد

تمام دیشب را
درون دفتر "حافظ" به جستجو بودم
خدای من! این رند، کلید خلوت خود را کجا گذاشته است
بپرس شاخه نبات من!
بپرس شاخه نبات آن کلید را دیده ست؟
بپرس "حافظ" گاهی،کلید گمشده ای را از او نپرسیده ست

دلم هوای غزل کرده است
هوای زمزمه در آن اتاق در بسته
که تو کلیدش را ربوده ای از من.

محمد علی بهمنی
 

rezaostore

کاربر فعال
ارسال‌ها
51
امتیاز
345
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
محل حکومت پــــــارت ها
مدال المپیاد
زیست شناسی وشیمی
دانشگاه
علوم پزشكي بـابـل
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

شهریور هم رفتارش عاشقانه است...!
فقط ادعا میکند گرم است...,
ولی...
دیدی چند شب,چه کرد...؟
گردو خاک کرد...!
بعد هم بغض کرد و بغضش ترکید....!
گوشت را بیاور جلو...
بین خودمان باشد...
گمان کنم عاشق پاییز شده است...!
دلم نمیاید وقتی به اوبگویم وقتی به پاییز رسیده ای تمام شده ای..!
یعنی انگار قسمت عاشقی همین است....
کاش میشد تمام نشد و رسید...
کاش میشد..!
غصه هایتان را به برگ درختان آویزان کنید,چند روز دیگر میریزند
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تا در سر من نئشه ی دیوانه شدن بود
هر روزِ من از خانه به میخانه شدن بود

یا سرخی سیبِ تو از آن جاذبه افتاد
یا در سر من پرسش فرزانه شدن بود!

یک بار نهان از همگان دل به تو بستیم
این عشق نه شایسته‌ی افسانه شدن بود

ای کلبه‌ی متروک فروریخته بر خویش
ویرانه شدن چاره‌ی بیگانه شدن بود؟!

مگذار از ابریشم من حلّه ببافند
در پیله‌ی من حسرت پروانه شدن بود

فاضل نظری
 
ارسال‌ها
2,289
امتیاز
63,009
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

شهنوازی کن نگارا، ساز میخواهم چکار؟
من که ایمان داشتم اعجاز میخواهم چکار؟

تا صدایت گوش هایم را نوازش میکند،
تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار؟

تخت جمشید قشنگی هست در چشمان تو
تا تورا دارم دگر شیراز میخواهم چکار؟

تکیه گاه من تو باشی، من خودم یک ارتشم
قدرتم کافیست... نه... سرباز میخواهم چکار؟

باغ سرسبز و تو و آواز بلبل، بوی گل...
این زمین زیباست... پس پرواز میخواهم چکار؟

گرچه دیگر هیچ چیزی مثل دیروزش نیست
این غزل را فرصت آغاز میخواهم چکار؟

به یاد استاد شهریار.
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

عشق تا نوبت ما گشت تو استاد شدی
آنکه با جان و دلش مشق الف داد شدی

گاه بر خاک زدم چنگ و گهی آتش و آب
تو فقط دست موافق جهت باد شدی

تب مرداد، سرم، گاه تنم سردی دی
تو بهاران زده و موسم خرداد شدی

گرچه من یک زن و لیلای درونم در بند
تو به تلبیس جنون از قفس آزاد شدی

چو زلیخا بدرم پیرهن عشق که تو
یوسف قصه که در چاه برافتاد شدی

تیشه در دستم و در عمر به ظاهر شیرین
کوه من کندم و تو سمبل فرهاد شدی....


شاعر؟
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

گفتم : « بدوم تا تو همه فاصله ها را »
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آیینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

محمد علی بهمنی
 

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,005
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
راز من است غنچه ی لب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن

فاضل نظری
 

Dr Aryana

کاربر فعال
ارسال‌ها
38
امتیاز
185
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
زنجان
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

.
 

goldensilver

کاربر جدید
ارسال‌ها
0
امتیاز
17
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم اباد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

پاییزجان!چه سرد،چه دردآلود
چون من تو نیز تنها ماندستی....
ای فصل فصلهای نگارینم...
سرد سکوت خود رابسرائیم....
پاییزم !ای قناری غمگینم..... :(
#اخوان ثالث
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

لبت نــــه گــــوید و پیداست مـی‌گــــوید دلــــت آری

که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری

دلت مــــی‌آید آیا از زبانی این همه شیرین

تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟

نمی‌رنجـــــم اگــر باور نداری عشق نابم را

که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من

مبادا لحـــــظه‌ای حتــــی مرا اینگونــه پنداری

ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

بـــه شرطی کـــــــه مرا در آرزوی خویش نگذاری

چــــــه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی

تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

چه فرقـــی می‌کند فریاد یا پژواک جان من

چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری

صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت

اگـــــر چــــه بر صدایش زخمـــها زد تیـــــــغ تاتاری

محمد علی بهمنی
 

SHAMIM.J

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
924
امتیاز
10,005
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
ع پ گلستان
رشته دانشگاه
نرسینگ
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

عجب صبری خدا دارد
اگر من جاي او بودم
همان يك لحظة اول كه اول ظلم را مي‌ديدم از مخلوق بي‌وجدان ،
جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدگر ، ويرانه مي‌كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه در همسايه صدها گرسنه ،
چند بزمي گرم عيش و نوش مي‌ديدم ،
نخستين نعرة مستانه را خاموش آن دم بر لب پيمانه مي‌كردم
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه مي‌ديدم يكي عريان و لرزان
ديگري پوشيده از صد جامة رنگين، زمين و آسمان را
واژگون مستانه مي‌كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، نه طاعت مي‌پذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده
پاره پاره در كف زاهد نمايان سبحه صد دانه مي‌كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم، براي خاطر تنها يكي
مجنون صحراگرد بي‌سامان هزاران ليلي نازآفرين را كو به كو
آواره و ديوانه مي‌كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم، به عرش كبريايي با همه صبر خدايي
تا كه مي‌ديدم عزيز نابجايي ناز بر يك ناروا گرديده ، خواري مي‌فروشد
گردش اين چرخ را وارونه بي‌صبرانه مي‌كردم.
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم ، كه مي‌ديدم مشوش عارف و عامي
ز برق فتنة اين علم عالم‌سوز مردم‌كش ، به جز انديشة عشق و وفا ،
معدوم هر فكري در اين دنياي پرافسانه مي‌كردم.
عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم ؟!
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم ، يك نفس كي عادلانه سازشي با جاهل و فرزانه مي‌كرد
عجب صبري خدا دارد !
عجب صبري خدا دارد !
#معینی_کرمانشاهی
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

تلخ، مثل قصه ي دردآور سربازها
زخم، مثل خاطرات پيكر سربازها

شانه خالي مي كند فرمانده در اوج نبرد
تير گاهي مي رسد تا باور سربازها

جنگ را شطرنج مي دانند شاهان دلير
شرط مي بندند گاهي بر سر سربازها!

جنگ تنها راه بردن نيست وقتي عشق هست
سكه ي شعر است روي ديگر سربازها

نامه ها و پست ها و پست ها و نامه ها
عشق كن با خاطرات دفتر سربازها

وقت دلتنگي چه شبهايي كه در مرز جنون
غرق شد در اشك عكس دلبر سربازها

چشم بر در، حال مضطر... بعد تو اينگونه ام
منتظر، دلتنگ مثل مادر سربازها

امیر تیموری
 

..زهرا..

محب الرقیه (سلام الله علیها)
ارسال‌ها
217
امتیاز
2,198
نام مرکز سمپاد
فرز III
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

باد آمد سحاب را گم کرد
اشک از دیده خواب را گم کرد

رفت از دست در افق امید
تشنه کامی سراب را گم کرد

در ستیغ و محاق نیزه و تیر
شمس ِ حق ماهتاب را گم کرد

خضر عشاق گرم دیدن بود
سیل اشک آمد آب را گم کرد

علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان آفتاب را گم کرد

آنچنان زخم روی زخم آمد
که عدو هم حساب را گم کرد

خواست تا خیمه پر کشد اما
شیر زخمی عقاب را گم کرد

پدر آمد به یاریش برود
من بمیرم رکاب را گم کرد

پسر بوتراب بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد

جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد

+شاعرش رو نمیدونم.
 
ارسال‌ها
3,332
امتیاز
64,809
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

من خرابت کردم
و تبرم را در دستانت جا گذاشتم
اما قبل از آن
بچه ی سقط شده مان را چال کردم
دل سوخته ام را از جیبت برداشتم
و زخم ها را در کیسه ای ریختم
تا ردی نماند
و دنیا به یاد بیاورد
بچه ای که بمیرد
آتشی که بسوزاند
و چاقویی که ببرد
"ابراهیم" نمی سازد

محسن عاصی
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : بهترین شعرهایی که تا به حال خوندی!

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم

بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
_روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم_

این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!

از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم

با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم

من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم

مهدی فرجی
 
بالا