• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات شیرین از کلاس درس

elahe s

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
139
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رفسنجان
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

ما یه معلم پرورشی داریم که خیلی پرته بچه ها هم خیلی اذیتش میکنن... یه روز هوا ابری بود و نم نم بارون میومد من عاشق این هوام ولی اون زنگ پرورشی داشتیم و میدونستم که خانم "ش" نمیزاره بریم بیرون! کنار میز معلم تو کلاسمون یه پنجره ی بزرگ هست من رفتم بالا کنار پنجره نشستم و پرده رو هم کشیدم! خانم "ش" اومد سر کلاس نشست رو صندلیش دید جای من خالیه هرچی به بچه ها میگفت الهه کجاست؟ بچه ها :)) اونم دیگه نپرسید بچه ها هی میگفتن خانم کلاس تاریکه کلاس تاریکه تا بلکه خانم پرده رو بزنه کنار ولی خانم اهمیتی نمیداد منم که داشتم بیرون رو نیگا میکردم و تو افکار خودم بودم [-o< اینقد بچه ها گیر دادن تا اینکه خانم بلند شد پرده رو زد کنار... منم همون موقع با سرعت پریدم پایین... خانم "ش" از ترس نزدیک بود سکته کنه :-ss :-ss :-ss بعدش که دید منم :-w :-w :-w :-w :-w :-w :-w :-w :-w منم اینجوری :-" :-" :-" :-" بچه ها هم =)) =)) =)) =)) =)) =))
 

kanor

کاربر فعال
ارسال‌ها
42
امتیاز
76
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان يك
شهر
تهران
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

یه بار سره کلاس تاریخ دبیر داشت درس میداد بعد یکی از بچه ها از ردیف اون سر کلاس پاشد از جلو تخته رد شد اومد ردیف ما این ور کلاس جامدادی منو برداشت گفت آخی چه نازه بعد برگشت سر جاش دبیر همین جوری وایساده بود به حالت :O و :)) نگاش می کرد.
-------------------------------------------------------------------------
یه بار سر کلاس عربی معلم نیومده بود حوصلمون سر رفته بود من و دوستم چادر یکی از بچه هارو بر داشتیم رفتیم بیرون من چادرو سرم کردم بعد دوستم به بجه ها گفت که معلم اومد من اومدم تو بچه ها همه ساکت شدن و برپا گفتنو تا من چادررو در نیاوردم نفهمیدن!
کلی سر کار رفتن!
 

saeide

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
572
امتیاز
2,073
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کرج (گویا 3)
شهر
کرج
دانشگاه
تهران-شهید بهشتی
رشته دانشگاه
فیزیک-کارشناسی ارشد گرانش
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

دوم دبیرستان بودیم... دم عید بود.پرده های کلاسمونو واسه شست و شو کنده بودن...زنگ اول فیزیک داشتیم.بعد کاملا داشتیم کور میشدیم.آفتابش خیلی بد بود... هرکی کلاه داشت گذاشت سرش،اوناییم که نداشتند کاغذ گذاشته بودن توی مقنعه شون...دیدیم اینجوری که نمیشه...زنگ تفریح رفتیم اتاق پرورشی هرچی مقوا و طلق و کاغذ مناسبتی بود آوردیم تو کلاس... همه با هم شرو کردیم پنجره ها رو کاغذ و مقوا چسبوندیم...به پنجره سمت معلم همه رنگ طلق رو با سلیقه و در اشکال مختلف چسبوندیم :D یه سریم مقوا زدیم که روش نوشته بود هفته بسیج مبارک و دهه فجر مبارک و... بعد اون بالای پنجره هم سوییشرت های بچه ها رو آویزون کردیم :D واسه اون یکی پنجره هم چون لباس و مقوا کم آوردیم چادر یکی از بچه ها رو برداشتیم آویزون کردیم :D شال گردنا رو هم به پنکه کلاس آویزون کردیم
انقد حال داد...هرکی وارد کلاسمون میشد به ترتیب این جوری میشد :O :D :)) =))
بعدشم با بچه ها کلی عکس گرفتیم...از کلاسای دیگه هم میومدن تو کلاس ما عکس میگرفتن :D آتلیه درست کرده بودیم :D
 

H.E

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
79
امتیاز
518
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان ۱|فـرزانگان 3
شهر
ـتهران
دانشگاه
دانشـگاه تهــران
رشته دانشگاه
ادبیات نمایــشی
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

آخی...یادش به خیر...یکی از بچه هامون از سوسکه پلاستیکی که دوستان آورده بودن می ترسید...بعدش به لطفه من وسطه زنگ عشقش و تو جا مدادیش پیدا کرد...
بهش گفتم یه خودکار میدی؟...اونم به عشقش رسید..هرچند که من به خودکارم نرسیدم:D
 

ana gh

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
4
نام مرکز سمپاد
فرزانگان اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
ریاضی
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

خاطره که زیاد است(!)ولی ما یه دبیر دفاعی داشتیم جیغ جیغو...!کلاس اول که بودیم باش پرورشی داشتیم.لا مصب خوشگلم بود لباساشم همیشه رنگاوارنگ!روز اول یه سوتی داد ما فامیلیشو پرسیدیم پا تخته نوشت خرمدل.یکی از بچه هام ساده با قیافه ی هاج و واج رو به ما گفت خر_مدل(الاغ_مدلم که میدونین یعنی طرحو...)کلاس رفت رو هوا!بگو آخه مجبوری یه همچین فامیلی مزخرفیو برای ما که تازه باش مواجه شدیم رو تخته بنویسی؟!! ~X( ما در طول سه سال راهنمایی وحتی الآن هنوزم بش می گیم خر_مدل!!! =)) <D=
یه دفعه دیگه هم داشتم امتحان ترم آخرو تو سرویس می خوندم.منم که سومی!!!اون ته که جا خوبه بود جلو پنجره لمیده بودم.سرویسمون یهو پیچید تو پمپ بنزینو تو جایگاه وایساد.منم اعصابم خورد بود یه دفه کتابمو گاز گرفتمو بلند گفتم:تو روح مؤلف این کتاب!!!یهو دیدم از بیرون یه بچه با مامانش وایساده هاج و واج داره نیگا میکنه! :O بدبخت کپ کرده بود!!!منم معطل نکردم گفتم صلوات!!!یعنی شد(تو روح مؤلف این کتاب...صلوات!)همه هم که جریانو گرفته بودن صلوات فرستادن!!! =))
 

kousar73

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
241
امتیاز
1,667
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کاشان
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

سال اول دبيرستان بوديم...: :-<
كامپيوتر داشتيم، رفته بوديم توي سايت(ساعت 1-3 بعدازظهر (:|)...با بروبچ قرار گذاشتيم يه ربع ساعتو بكشيم جلو كه...... :> :> :D.... :-" :-"
20 دقيقه به زنگ بود كه معلممون رو خ.. كرديم كه كلاس رو تعطيل كنه :)) (; (;
وقتي همه رفتن بيرون يكي از بچه هاي بي...نبه رفت پيش معلم قضيه رو لو داد #-o :((
معلم كه خواسته بوده ماجرا رو راس و ريس كنه :rolleyes: گفته بوده:اتفاقا ساعتمو ديدم فك كردم افتاده عقب!!!
=)) =)) =)) :P
 

Hamid.s

‌Bug
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
16,727
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
نرم‌افزار
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

این خاطره که میگم اصن انقد شیرینه کف کنین :-w

دوم راهنمایی زیست داشتیم بعد این معلممون کلا شیرین میزد.... من میز آخر اون گوشه میشستم. بعد میز بقلمون داشتن با هم میحرفیدن...

معلممون اومد جلو گفت ساکت و اینا بعد این بقل دستیه من یک چیزی گفت که الان دقیق یادم نیس... چیز بدی نبود... بعد این معلمه زد پس سره بقل دستیه من... بعد من به شوخی گفتم استاد اونا حرف میزنن شما اینو میزنین؟ یهو منم بیرون کنین دیه. که گفت پا شو برو بیرون :|

اون دوتا حرف زدن کتکشو بقل دستیه ما خورد من از کلاس اخراج شدم. مملکته داریم؟

ولی الان یادش میفتم کلی خندم میگیره =)) :D
 

مینا!

کاربر فعال
ارسال‌ها
35
امتیاز
116
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
کاشان
دانشگاه
باس یه کم دیگه بزرگتر �
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

امروز سر کلاس عربی معلم داش درس میداد یه دفعه به کلمه ی لفیف رسید.....گفت:کی بلده یه هم خانواده واسش پیدا کنه؟
یکی از بچه ها از ته کلاس گفت:فلافل......ما هم خندیدیم! :))
بعد معلمه وقتی دید کلاس به هم ریخته کلی درباره ی ادب دانش آموز حرف زد.... :-< ول کن نبود تا....
نزدیکای زنگ تفریح گفت:میخوام بحث رو تموم کنم....خووووووب بریم سراغ ادامه ی درس"همون طور که گفتم فلافل ...."
آقا تا این سوتیو داد ما رو میگی غش کردیم! =))
 

Spacegirl

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
233
امتیاز
8,136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
برنز کشوری نجوم دوره نهم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

با معلم جغرافي مون دعوامون شد(عقده اي بازي در مياورد ديگه)
بعد برگشت بهمون گفت:همون بهتر كه بريد خفه شيد
بعد همه چشاشون گرد شد
بعد چند ثانيه گفت:از گرما
 

GSTfire

کاربر فعال
ارسال‌ها
50
امتیاز
240
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

سال سوم سر ورزش تو رشته فوتسال ، همه باید تو یه ردیف موازی دیوار وایمیستادیم و هرکی یه توپ می داشت ، هی شوت می کردیم طرف دیوار و می رفتیم میاوردیم توپو !
آقا ما این توپو شوت کردیم طرف دیوار ، رفتیم ورش داشتیم ، از همه جا بی خبر ، خوشحال و خندون برگشتیم که دوباره بریم سر جامون و به شوت کردن ادامه بدیم ، اما همین که سر و تنه مونو بر گردوندیم دیدیم یک توپ با سرعت 120 کیلومتر بر ثانیه داره نزدیک و نزدیکتر می شه ، و چهره بهت زده لعیا (شوت کننده اون توپ !) که به توپ نگاه می کرد که نهایتا ...
خلاصه تا چند دقیقه مرکز ثقل بدن ما بی حس بود و دوستان اطرافمون ما رو ریشخند می کردن که اگه پسر بودی الان زار می زدی از درد !! :-/ :D
 

vergilio

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
14
امتیاز
62
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی
شهر
فقط تهران
مدال المپیاد
المپ کامپ
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
-
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

آخ جان! :| اولین پستم تو این سایت :|

این دخترا چقد بامزن
کلی هم خاطره بامزه تعریف میکنن :|
--------------------

کل سال اول دبیرستان ما رو هوا بود

من و کامی و داود و جاوید 4 تنه کلاسو میچرخوندیم

یه معلم داشتیم اسمش دوستی بود
یعنی یه ابله محض!

مام که کلاسشو به صورت هوافضا اجرا میکردیم.

وقتایی که دیگه شورشو درمیآوردیم از کلاس مینداختمون بیرون. مام درحال خنده میرفتیم بیرون!

خلاصه یه بار سر کلاسش گندشو درآوردم

اومد جلو نیمکتم گفت : همین الان بهت میگم. گمشو بیرون از کلاس من. گمشو! X-(
منم حوصله م سر رفته بود بس بیکاری میکشیدم بعد اخراج. برگشتم بهش گفتم: نمیرم. میخوای چیکار کنی؟
دوستی هم که عادت داشت تا داد میکشید خودمون میرفتیم بیرون. اینو که گفتم یهو هول کرد به تته پته افتاد. گفت: نـ نمیری بیرون دیگه؟ نمیری دیگه؟ بـ باشه ... یه منفی که بهت دادم حالیت میشه!

کلاس درجا ترکید!

----------------------------------

سوم راهنمایی سر کلاس ریاضی شلوغ میکردیم. معلم هم دونه دونه داشت بچه هارو اخراج میکرد. : فلانی بیرون! بهمان بیرون. توم بیرون. تو یکی هم برو...

همین جوری داشت اسم میگفت. من که یکی از ارکان اصلی شلوغی مذکور بودم یهو پاشدم قبل از اینکه به من برسه گفتم : استاد میشه منم برم؟

برگشت یه نگاهی کرد گفت : نه لازم نکرده. تو بشین سرجات!

بچه ها همه کف کردن!

---------------------------------
کل 4 سال درس خوندن من خاطره س! حسش نیس شاخاشو تعریف کنم
 

SOUL KEEPER

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,161
امتیاز
8,025
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
گنبد کاووس
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

کلاس دیفرانسیل بود ، 12تا2 ، زنگ قبلش فوتبال بازی کرده بودیم (دبیر نداشتیم) ، همه خسته و کوفته ، روزشم روز بدی بود ، از سر صبح هیشکی حال و حوصله نداشت
این دبیر هم بسیار جددی و خشک در درس دادن بود ، البته شوخی میکرد بعضی وقتا(2-3بار در طول سال !، اونم فقط با کلاس ما ،بقیه کلاسا اینجوری بود :| )...

انتظار داشتیم نیم ساعت درس بده بعد بگه تعطیل ما بریم خونمون ، دیدیم انتظاره بی جاییه ، گفتیم 1ساعت درس بده دیگه حتما" میفرسته بریم ، ساعت 1 شد دیدیم نه از رو نمیره ، بعضیا خواب بودن (البته نمیذاشت کسی بخوابه ، دراز کشیده بودن و تو عالم هپروت بودن) ، بعضیا درودیوار نگاه میکردن ، بعضیا با گوشی بازی می کردن و بعضیا هم با هم پچ پچ میکردن (اجازه حرف زدن هم نمیداد البته ! ولی خب ...) ، گیر داده بود به یه مسئله ی سخت و طولانی ، 2سری تخته رو پاک کرد و نوشت تا این مسئله حل شه ! تازه بعد دوباره گفت بنویسین سریع که پاک کنم ، اون یکی راهشم بگم ...
یهو یکی از وسط کلاس ، خیلی ریلکس ، شاکی ، جددی ، بلند شد گفت ، خب آخرش که چی ؟ با همین قیافه :| ، دبیر برگشت نگاش کرد اومد یه چیزی بگه ، بچه ها همه زدن زیر خنده ، کلاس منفجر شد ، دبیر جوش آورد یکم داد بیداد کرد بعد رفت بیرون و بالاخره به خواستمون رسیدیم و یک ربع زودتر رفتیم !
خوب بود :D
 

Spacegirl

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
233
امتیاز
8,136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
برنز کشوری نجوم دوره نهم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

معلم جغرافيمون ميگه امسال بايد يه كار عملي واسه جغرافي انجام بديد.
مثلا يه سد درست كنيد :D
ما:خانم سد؟؟؟؟؟؟چه جوري؟؟؟؟
معلممون:خيلي نميخواد پيشرفته باشه.فقط درحدي كه برق توليد كنه :))
 

Alfredo

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
637
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اردبیل
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

سال اول بودیم زمستون بود واسه همین همه کاپشن تنمون بود تنفس با هم قرار گذاشتیم وسط زنگ همه با هم کاپشنامونو دربیاریم. :>
زنگ که شد اول معلم درس پرسید بعد شروع کرد به درس دادن وسطای درس بود که یکی از ردیف آخر شروع کرد آروم شمردن. 1.2.3 بعد همه با هم از صندلیها بلند شدیم کاپشنارو در آوردیم رفتیم جلوی رخت آویز وایسادیم صف. =))
تصور کن 25 نفر با هم جلو رخت آویز صف بکشن. =))
جالب ترش اونجاست که وقتی همه با هم پا شدیم معلم هم پاشد فرار کنه :)) فکر کرد زلزله اومده =))

هنوزم وقتی یادم میفته قیافه معلمه رو از خنده میمیرم. :))
 

melika.m.r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
1,888
نام مرکز سمپاد
دبیــرســتانِ فرزانگانِ یک
شهر
تــــهران!
دانشگاه
خدا بخواد ، تهران .
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

آقا ! چی از این شیرین تر که سرِ کلاسِ فیزیک 2بار هندزفری تو گوش با مشاورِ مدرسه یِ قبلیت حرف بزنی ُ وقتی سرت ُ بالا کردی ، معلّم ِ نفهمه. بعد واسه اینکه یه وقت شک نکنه ، الکی یه چیزی بپرونی ُ از قضا ، دُرُست ـم از آب دربیاد! !!!! :))
 

س__ارا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
995
امتیاز
22,611
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سنندج
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
93
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

سه شنبه که عید غدیر بود و تعظیل
5 شنبه ها هم که تعظیله
منم مونده بودم برم مدرسه یا نه ؟که دیدم مدرسه رفتن از بیکاری خیلی بهتره
هیچی رفتیم مدرسه دیدم 19 نفر اومدن(30 نفر هستیم) زنگ اول و اخر فیزک داشتیم
دبیر فیزیک ما هم یه مردی هستش که ...
اخی خیلی نازه :) :) :)
بعد زنگ اخر اومد سر کلاس فقط من بودم و دوستم
بهش گفتیم بچه ها همه رفتن ما هم موندیم به شما خبر بدیم و بریم
هیچی دیگه اونم باور کرد و رفت
(بچه ها هم که تو کلاس بغلی قایم شده بودن اومدن بیرون و بیکار بودیم کل زنگ)
خلاصه بسیار حال داد
فقط نمی دونم چرا یه خورده از شنبه می ترسم
اخه فیزیک داریم :-" :-" :-"
 

smartgirl

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
480
امتیاز
1,113
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
کامپیوتر (البته ب جایی نرسیدم متاسفانه ... )
دانشگاه
خوارزمی، امیرکبیر
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

امروز معلم فیزیکمون اومده سر کلاس میگه "آزمون گاجو دادین؟؟؟"
(هیچ کوم از بچه ها نداده بودن ....)
یکی از بچه ها : آره خیلی سخت بود ...
- آره خانم خیلی وقتش کم بود ....
- دیــــــــــــــــــــــــــر(با کشش بخونید) بود
- آره هی اونی که سرمون بود میگف دیـــــــــــــــره
معلم: اینا که خیلی آسون بود . همشو خونده بودیم .
- نه خانم دیــــــــــــر حل میشد ....
- دیـــــــــــــــــر ...
- دیـــــــــــــــــر ...
- دیـــــــــــــــــر ...
- دیـــــــــــــــــر ...

معلم بیچاره :O :O :O پس باید رو سرعتتون کار کنید ... حالا کجا رفتید امتحان دادید ....
- :-" :-" :-" :-" :-" خانم دیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر .... :D
 

lovely_mahsa

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
529
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

تمام روزهایی که امتحان نداشته باشیم در کنار دوست عزیزم بهترینه x:
 

dokhtar-e-tanha

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
4,609
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

اینم از کلاس ما:
توی کلاس ما علاوه بر زریدن های خودمون و جیغ کشیدن های معلم هامون،صداهای دیگه ای هم مانع درس خوندن ما میشه!
پنکه:لخ...لخ...لخ...لخ...!
لامپ:ززززززززززززززززززز!
صدای میکروفون:که معاون(خانم ب)هر موقع دلش میگیره توش فوت میکنه!وسط درس یا صدای اذان پخش میشه یا ترانه ی بارون بارون بارونه هی!!!!
صدای در کلاس که دیگه هیچی_(حرفی واسه گفتن نمیمونه :D)
دیوارها اینقد نازک که صدای گچ روی تخته ی کلاس بغلی میاد کلاس ما و میره رو اعصاب ~X(
میز و نیمکت هام که هر کدومون یه صدایی میدن ;;)
صدای جیغ و داد بچه های توی حیاط و بوق زدن ماشین هام جای خود داره :-"
حالا به همه ی اینا صدای پاشنه های کفش دبیر کامپیوتر(خانم ک )رو هم اضافه کنین {-8


+خداییش تو یه همچین کلاسی آدم میتونه 2 کلمه درس بخونه؟نه...میتونه؟؟
+همینه که ما هیچ وقت پیشرفت نمیکنیم دیگه ;;)
ریاضی میشیم 5...
جغرافی میشیم 15...
بیخیال...
+ما اعتراض داریم...سکوت نیاز داریم :D
 

ناهید

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
2,907
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 نیشابور
شهر
نیشابور
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

سر کلاس بودیم یکی از بچه ها گفت پنجره هارو باز کنین هوای بهاری بیاد تو بهد معلممون گفت والا تو ولایت ما به این هوا میگن پائیزی نه بهاری =)) :))
 
بالا