• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

آقا یک چند روزی نیومدم این سوتی ها رو هم انباشته شده الان :))

یک روز رعدو برق بودا اینا تو زنگ زبان بودیم ;;)

بعد این مهری دوستم کنار دستیم کنار پنجره اس پنجره هم باز بود داش با دقت به درس گوش میداد :))

بعد یک هو آسمون صدا داد نیگا کردم دیدم مهری داره میاد طرفم :))

ترسیده حتی :))

پرید طرف من همه هم داشتن نیگاش میکردن یکهو کلاس ترکید :))

اصن هر موقع صدای آسمون میومد همه برمیگشتن به طرف مهری نیگا میکردن دوباره کلاس میترکید از بس که این ترسیده بود :))

بعد در همین حالت رعدو برق و صدا و اینا الهه گف میگم چقد باحال میشه برقا بره الان :-"

بعد ما هم هی به یکی از بچه ها میگفتیم برو چراغو خاموش کن فضا باحال میشه 8->

رفته خاموش کرده :D

یکهو الهه از جاش پرید گف دیدی؟دیدی گفتم برقا میره؟ :)) :))

دوباره کلاس ترکید :))


پریروز با یاسمن اینا تو نماز خونه بودیم ;;)

بعده امتحان ترممون بود معلم آمادگی دفاعی اومده بود سوالای امتحان نهایی پارسالو بگه :-"

بعد در همین حالت ما هم که حوصله نداشتیمو اینا :-"

یاسمن یک تیکه از آهنگ ریحانارو داد میزد میخوند وختی همه بچه ها حرف میزدن =))

خیره شده بود به معلمه میخوند هم فقط یک تیکه رو تکرار میکرد =))معلمه هم نمیفهمید =))

روبروش هم بودیم نیم متر فاصله =))

بعد نمیدونم معلمه چی گف یاسمن برگش تو چشاش خیره شد گف تو خفه شو دیگه =))

هم هر تیکه ای که میگف دوتامون باهم میترکیدیم بلند میخندیدیم =))

هی میگف کثافت آشغال بلند حتی =))

زنگ اول بود حرفه داشتیم آشپزی :D

بعد کلن تو کلاس یک خانواده داریم ما که منو یاسمن به ترتیب میشیم خواهر شوهر و عروس ;))

بعد واستادیم دم در سالن تو حیاط بعد گفتم یاسمن بیا دعوا :-"

بعد دیگه روبرو هم واستادیم آستینامونو دادیم بالا پاچه شلوار حتی :))

بعد یکهو من دیدم یک پسره از پشت یاسمن داره میاد داره مارو نیگا میکنه =))

بعد دیگه یکهو خندیدم برگشتم گفتم پشتتو نیگا کن یاسمن =))

برگش در همین حالت ناجور پاچه هامونو دادیم پایین آبرو ریزی اصن =))

بعد رفتیم جای بچه ها گفتیم چی شده یکهو ترکیدن =))

خنده فاطمه هیچوخ یادم نمیره من همش بخاطر خنده اون میخندیدم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از بچه ها قرار بود ساعتی غیر از ساعت مدرسه بره خونه بعد باباش نمیدونسته زنگ میزنه ب معاونمون ک ببینه اون روز باید میموندن یا نه همون لحظه دوستم ب باباش اس میده که من فلان ساعت میام خونه باباشم برمیگرده ب معاونمون میگه : خیلی ممنون خود دخترم الآن اس ام اس داد گفت ک کی میاد خونه ! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خوب نوبتی هم ک باشه نوبته منه
اوایل سال بود قبل از امتحانات ترم 2 اولش من و پریوش کنار هم میشستیم بعد یکی دیگ از بچه ها هم اومد پیش ما نشست (اخه ما ک به سر کلاس هایی غیر از فیزیک و ریاضی ب درس گوش نمیدادیم :-[ )ینی 3 نفر تو یه میز
اونروز من وسط نشسته بودم پریوشم سر میز ....سر کلاس شیمی بودیم و دبیرمون غرق درس دادن ما هم کمو کان پچ پچ میکردیم و میخندیدیم بعد منم با خودم گفتم ما ک به درس گوش نمیدیم بقیه در چ حالین سرمو اوردم بالا یه سکوت خفنی همه جارو فرا گرفته بود (; بچه ها هم یا خواب بودن یا تو خوابو خیال یا هم درحال پچ پچ و نامه بازی (به هر حال هیشکی ب درس گوش نمیداد )منم برگشتم کنار جزوم نوشتم انگار ...(فامیل دبیرمون رو گفتم )داره یاسین تو گوش خر میخونه .... پریوشم یکی از اون خنده های از ته دلش کرد البته بدون صدا ...همینجوری همه چی پیش رفت با نامه بازی و ...البته در حین درس دادن میدیدم دبیرمون با قیافه ای متعجب داره مارو نگاه میکنه فک کردم فهمیده گوش نمیدیم ... بعد از تدریس دبیرمون گفت پریوش چیز خنده داری تو سرو وضعم دیدی میخندی ..منم مونده بودم ک الان پریوش چی میگه اما نامردی نکرد با یه خنده از ته دل اعتماد بنفس کامل هنوز حف دبیر تموم نشده بود گفت :نه هیچی فقط داشتیم حرف میزدیم میخندیدیم...منو ریحانه با سر رفتیم تو میز و خنده روده بر شدیم =)) =)) ب خودم گفتم مث اینک پریوش حالش خوب نیس پاشو تا اخراج نکردتمون ~X( جمع و جورش کن منم بلند شدم(پریوش داش ب چرت و پرت گفتن ادامه میداد)پریدم وسط حرفش گفتم نه این پریوش یه ماه تو هر سال قاطی میکنه الکی میختده و.... نمیدونم هرچی گیرم اومد گفتم ولی هیچ وقت یادم نمیره (حرف میزدیم میخندیدیم =)) =)) )
 
پاسخ : سوتی‌ها

من:مد دخترخالم کيفاره گشتن موبايل دخترخالمو گرفتن هرچي فکرکني توش بود عکساي بوق فيلم بوق(ازگفتن الفاظ معذوريم:D)
بعد خيلي شيک پشتمو نگاه کردم ديدم معلم فيزيک دست به سينه وايساده منو نگاه ميکنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

اخ اخ نمیدونین خیرسرم امسال به مامان و بابام گفتم ک برای تولدم مبایلو عوض کنین ب جاشhtcبگیرین پاشدیم رفتیم بیرون شروع کردیم ب گشتن مغازه ها مامانم کنارم بود گفتم مامانی اینو نگاه کن چقدر قشنگه مامانمم می خواست مثلا زود تر از بابام بجنبه رفت تو مغازه رو ب پسره کرد گفت :ببخشید این مبایل هاچ سی تیتون چنده حالا من از خنده داشتم می مردم چون مامانم اینجوری تلفظ کرده بابامم می خندید برگشتم گفتم نگاه کن بابا این ب تو گیر میده خودشو نمی بینه بابام گفت باباجون تلفظش ب کنار اچ سی تی می دونی چیه؟ من:نه بابا بابام آزمایش حاملگیه حالامن =)) بابام: :)) مامانم :-? : :-w :-? L-:پسره :D وای مونده بودم خجالت بکشم !بخندم یا گریه کنم ک خندیدنو انتخاب کردم ولی کلا دلم برای مامانم میسوزه خیلی سوتی میده
 
پاسخ : سوتی‌ها

زمان: دوشنبه
موضوع بحث: جلسه روز چهارشنبه

+++
پیام دوستم: خودمون یک راست میریم جلسه یا از مدرسه میریم؟
جواب من: جلسه روز چهار شنبه هست ها!! فک کنم خودمون میریم.
جواب دوستم: خودم میدونم.منظورم از فردا روز چهار شنبه بود.
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار رفته بودیم عروسی
داداشم میخواست به داماد بگه مبارک باشه،بهش گفته:قبول باشه =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم دم خونه دوستم داداشش درو وا کرد بهش گفتم فلانی(اسم دوستم) هست؟ گفت آره گفتم میگین بیاد؟ گفت آره ؛ گوشی... :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرصبح یکی ایفون رو زده منم برداشتم میگم: الـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال رفته بودیم یه جایی مهمونی.از این مهمونی های خیلی رسمی و شیک و مجلسی!!! :Dاز اول تا آخر مثه آدم آهنی نشستم رو مبل و هی لبخند تحویل بقیه دادم.رسید موقع شام:یه میز چیده بودن از این سر تا اون سروپر غذاهای رنگارنگ و بعضا اجق وجق!منم از صبح کلاس بودم کلی گشنم بود.آقا نشستیم سر میز من اول سوپ کشیدم واسه خودم.مثه این ندیده ها سریع شروع کردم خوردن.وای X_Xهمین که قاشقو گذاشتم دهنم،احساس کردم آتیش داره از تو گوشام میزنه بیرون!!! :Dخیلی داغ بود.زبونم بی حس شد.حالا صاحب خونه بدو بدو رفته واسه من آب آورده!!وای داشتم از خجالت میمیردم.یه کم که گذشت اومدم واسه خودم نوشابه بریزم دستم خورد به یه لیوان،نوشابه پخش میز شد.به من چه خو میزشون خیلی شلوغ پلوغ بود!!!!دیگه واقعا میخواستم بمیرم اون جا از خجالت.
خدا واستون نیاره!!!!!!!!!
+
حالا که فکراشو میکنم میبینم باید اینو تو "تا حالا ضایع شدین" مینوشتم.دیگه ببخشید!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی بده آدم گم کنه بعد بره از دفتر دار بپرسه شما موبایل پیدا نکردین؟ :-/آخه یکی از کلاس سومامون این کارو کرده بود
به قول خواهرم اونروزی که شب بود... :|
مثلا خواست با ذوق خاطره تعریف کنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه هامون بود که همیشه مقنعش کیپ کیپ بود.موهاشم معلوم نبود.یه روز صبح اومده بود مقنعشو گشاد کرده بود و موهاشم بیرون بود!

ما رو میگی چشامون چارتا شده بود! :O فکمون به زمین چسبیده و اینا... :-\

یکی از بچه هامون اومد بش تیکه بندازه میخواس بگه: قرتی شد من دیگه باهات نمیگردم!

گف: قرتی شدی من دیگه باهات[size=12pt] نمیرقصم[/size]

وای دیگه ما به این حالت بودیم: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

موندم چه جوری دووم آورده تا حالا افسردگی نگرفته از این که م دیگه باش نمیرقصه! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیال کردم تاپیک حرف بزن ریست شده ، اما ده دقیقه بعد دیدم یک تاپیک دیگه با همون اسم ساخته شده و قبلی ریست نشده ! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

.
 
پاسخ : سوتی‌ها

فکر کنید الان یکی از دوستام اس داده بعد شمارشو ندارم بعد یه ساعت صحبت کردن و اینا بهش گفتم
راستی شما :D
-------------------------
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند هفته پیش سر ریاضی داشتم با گوشیم کار میکردم بعد معلم گفت که درس تموم شده و میتونین برین بیرون.منم وقتی داشتم میرفتم بیرون برای معلمه دست تکون دادم که یعنی دارم میرم بیرون...بعدش تازه متوجه شدم موقعی که دست تکون میدادم گوشیم تو دستم بود!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار شماره یکی از بچه ها رو از دوستم گرفتم بهش اس دادم که:
سلام. من نیلوفر ظ... هستم. شماره خانم فلان رو داری؟
جواب داد:سلام.نه ندارم
اس دادم:پس چطور باش هماهنگ میکردی؟
جواب داد:من هماهنگ نمی کردم که
اس دادم:پس کی هماهنگ میکرد؟
.
.
خلاصه بعد کلی اس دادن گفتم:مگه تو آریانا نیستی؟
جواب داد:نه،سرکاری :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به دوستم اولین بار اس دادم: سلام مریم فردا جزوه تو بیار....مهسا
جواب داد: باشه...مریم
=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

وقتی شقایق بیش از حد زیست میخواند :D:
محدثه:شقایق اون لنف تعریفش چی بود؟؟!
شقایق:آها همون مولوبول هایی که...
-چی؟ :O
-ها؟هیچی ...اصلا نمیدونم! :-"
=))
وقتی شقایق زیادی شیمی میخواند :D:
هستی:شقایق تعریف ذوب چی بود؟
شقایق:آخه چه سوالای مسخره ای میپرسین بخدا! L-:ذوب تبدیل یخ مایع به آب جامد بود دیگه! :))
 
Back
بالا