یه بار یکی از بچه ها قرار بود ساعتی غیر از ساعت مدرسه بره خونه بعد باباش نمیدونسته زنگ میزنه ب معاونمون ک ببینه اون روز باید میموندن یا نه همون لحظه دوستم ب باباش اس میده که من فلان ساعت میام خونه باباشم برمیگرده ب معاونمون میگه : خیلی ممنون خود دخترم الآن اس ام اس داد گفت ک کی میاد خونه !
خوب نوبتی هم ک باشه نوبته منه
اوایل سال بود قبل از امتحانات ترم 2 اولش من و پریوش کنار هم میشستیم بعد یکی دیگ از بچه ها هم اومد پیش ما نشست (اخه ما ک به سر کلاس هایی غیر از فیزیک و ریاضی ب درس گوش نمیدادیم :-[ )ینی 3 نفر تو یه میز
اونروز من وسط نشسته بودم پریوشم سر میز ....سر کلاس شیمی بودیم و دبیرمون غرق درس دادن ما هم کمو کان پچ پچ میکردیم و میخندیدیم بعد منم با خودم گفتم ما ک به درس گوش نمیدیم بقیه در چ حالین سرمو اوردم بالا یه سکوت خفنی همه جارو فرا گرفته بود بچه ها هم یا خواب بودن یا تو خوابو خیال یا هم درحال پچ پچ و نامه بازی (به هر حال هیشکی ب درس گوش نمیداد )منم برگشتم کنار جزوم نوشتم انگار ...(فامیل دبیرمون رو گفتم )داره یاسین تو گوش خر میخونه .... پریوشم یکی از اون خنده های از ته دلش کرد البته بدون صدا ...همینجوری همه چی پیش رفت با نامه بازی و ...البته در حین درس دادن میدیدم دبیرمون با قیافه ای متعجب داره مارو نگاه میکنه فک کردم فهمیده گوش نمیدیم ... بعد از تدریس دبیرمون گفت پریوش چیز خنده داری تو سرو وضعم دیدی میخندی ..منم مونده بودم ک الان پریوش چی میگه اما نامردی نکرد با یه خنده از ته دل اعتماد بنفس کامل هنوز حف دبیر تموم نشده بود گفت :نه هیچی فقط داشتیم حرف میزدیم میخندیدیم...منو ریحانه با سر رفتیم تو میز و خنده روده بر شدیم ب خودم گفتم مث اینک پریوش حالش خوب نیس پاشو تا اخراج نکردتمون جمع و جورش کن منم بلند شدم(پریوش داش ب چرت و پرت گفتن ادامه میداد)پریدم وسط حرفش گفتم نه این پریوش یه ماه تو هر سال قاطی میکنه الکی میختده و.... نمیدونم هرچی گیرم اومد گفتم ولی هیچ وقت یادم نمیره (حرف میزدیم میخندیدیم )
اخ اخ نمیدونین خیرسرم امسال به مامان و بابام گفتم ک برای تولدم مبایلو عوض کنین ب جاشhtcبگیرین پاشدیم رفتیم بیرون شروع کردیم ب گشتن مغازه ها مامانم کنارم بود گفتم مامانی اینو نگاه کن چقدر قشنگه مامانمم می خواست مثلا زود تر از بابام بجنبه رفت تو مغازه رو ب پسره کرد گفت :ببخشید این مبایل هاچ سی تیتون چنده حالا من از خنده داشتم می مردم چون مامانم اینجوری تلفظ کرده بابامم می خندید برگشتم گفتم نگاه کن بابا این ب تو گیر میده خودشو نمی بینه بابام گفت باباجون تلفظش ب کنار اچ سی تی می دونی چیه؟ من:نه بابا بابام آزمایش حاملگیه حالامن بابام: مامانم : پسره وای مونده بودم خجالت بکشم !بخندم یا گریه کنم ک خندیدنو انتخاب کردم ولی کلا دلم برای مامانم میسوزه خیلی سوتی میده
+++
پیام دوستم: خودمون یک راست میریم جلسه یا از مدرسه میریم؟
جواب من: جلسه روز چهار شنبه هست ها!! فک کنم خودمون میریم.
جواب دوستم: خودم میدونم.منظورم از فردا روز چهار شنبه بود.
پارسال رفته بودیم یه جایی مهمونی.از این مهمونی های خیلی رسمی و شیک و مجلسی!!! از اول تا آخر مثه آدم آهنی نشستم رو مبل و هی لبخند تحویل بقیه دادم.رسید موقع شام:یه میز چیده بودن از این سر تا اون سروپر غذاهای رنگارنگ و بعضا اجق وجق!منم از صبح کلاس بودم کلی گشنم بود.آقا نشستیم سر میز من اول سوپ کشیدم واسه خودم.مثه این ندیده ها سریع شروع کردم خوردن.وای همین که قاشقو گذاشتم دهنم،احساس کردم آتیش داره از تو گوشام میزنه بیرون!!! خیلی داغ بود.زبونم بی حس شد.حالا صاحب خونه بدو بدو رفته واسه من آب آورده!!وای داشتم از خجالت میمیردم.یه کم که گذشت اومدم واسه خودم نوشابه بریزم دستم خورد به یه لیوان،نوشابه پخش میز شد.به من چه خو میزشون خیلی شلوغ پلوغ بود!!!!دیگه واقعا میخواستم بمیرم اون جا از خجالت.
خدا واستون نیاره!!!!!!!!!
+
حالا که فکراشو میکنم میبینم باید اینو تو "تا حالا ضایع شدین" مینوشتم.دیگه ببخشید!!!
خیلی بده آدم گم کنه بعد بره از دفتر دار بپرسه شما موبایل پیدا نکردین؟ آخه یکی از کلاس سومامون این کارو کرده بود
به قول خواهرم اونروزی که شب بود...
مثلا خواست با ذوق خاطره تعریف کنه
چند هفته پیش سر ریاضی داشتم با گوشیم کار میکردم بعد معلم گفت که درس تموم شده و میتونین برین بیرون.منم وقتی داشتم میرفتم بیرون برای معلمه دست تکون دادم که یعنی دارم میرم بیرون...بعدش تازه متوجه شدم موقعی که دست تکون میدادم گوشیم تو دستم بود!
یه بار شماره یکی از بچه ها رو از دوستم گرفتم بهش اس دادم که:
سلام. من نیلوفر ظ... هستم. شماره خانم فلان رو داری؟
جواب داد:سلام.نه ندارم
اس دادم:پس چطور باش هماهنگ میکردی؟
جواب داد:من هماهنگ نمی کردم که
اس دادم:پس کی هماهنگ میکرد؟
.
.
خلاصه بعد کلی اس دادن گفتم:مگه تو آریانا نیستی؟
جواب داد:نه،سرکاری