• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را ؟
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را ؟
آگاه نیست آدمی از گشت روزگار
شادان همی نشیند و غافل همی رود
ماند بر آن باشد که در کشتی ای روان
پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود
 
آگاه نیست آدمی از گشت روزگار
شادان همی نشیند و غافل همی رود
ماند بر آن باشد که در کشتی ای روان
پندارد اوست ساکن و ساحل همی رود

دستی افشان ، تا از سر انگشتانت صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی ، باشد که به صد سوزن نور
شب مارا بکند روشن روشن
 
دستی افشان ، تا از سر انگشتانت صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی ، باشد که به صد سوزن نور
شب مارا بکند روشن روشن
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانی، آیدش بازیچه در گوش
 
شاید زندگی ام جای گمشده ای نوسان داشت
و من انعکاسی بودم
که بیخودانه همه ی خلوت ها را به هم میزد
و در پایان همه ی رویاها در سایه ی بهتی فرو میرفت
 
شاید زندگی ام جای گمشده ای نوسان داشت
و من انعکاسی بودم
که بیخودانه همه ی خلوت ها را به هم میزد
و در پایان همه ی رویاها در سایه ی بهتی فرو میرفت
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
 
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
و می‌سوزاند این آتش
حوالی های آنجایی
که روزی از فراغش دل
زمین بر آسمان میدوخت
 
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام
می‌روم زین شهر امّا بس که رویم بر قفاست
می‌توان هنگام رفتن کرد استقبال من!

#تنهای_قمی
 
ما ز بالاییم و بالا می رویم / ما ز دریاییم و دریا می رویم
 
منتظران بهار فصل شکفتن رسید
مژده به گل ها برید، یار به گلشن رسید
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
 
قاعدتا باید د می‌دادید ولی مهم نیست
اگر عنقا ز بی برگی بمیرد
شکار از چنگ گنجشکان نگیرد
سعدی
اوه ببخشید دقتم کم شده
ایندفعه د میدم ;;)
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
 
قاعدتا باید د می‌دادید ولی مهم نیست
اگر عنقا ز بی برگی بمیرد
شکار از چنگ گنجشکان نگیرد
سعدی
اوه ببخشید دقتم کم شده
ایندفه د میدم ;;)
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
 
اوه ببخشید دقتم کم شده
ایندفه د میدم ;;)
در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
يارا يارا گاهی دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را چو مسيحا
به دميدن آهی روشن کن
 
يارا يارا گاهی دل ما را
به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را چو مسيحا
به دميدن آهی روشن کن
نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
 
Back
بالا