• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

دیر گاهی است که افتاده ام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم

من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که فویی به صحرا بمیرد

مهدی حمیدی شیرازی
 
دیر گاهی است که افتاده ام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

مجذوب تبریزی
 
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

مجذوب تبریزی
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص می‌نگری
ما در آثار صنع حیرانیم
سعدی
 
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد در اشتباه کردنست

شهریار
 
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آل عبا

کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بی منت خلق یا علی الاعلی

ابوسعید ابوالخیر
 
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آل عبا

کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بی منت خلق یا علی الاعلی

ابوسعید ابوالخیر
یارب مددی کن که در این قوم بداندیش
این عاشق صادق به سر دار نباشد
بر چهره زرد و دل خونین نظری کن
مجنون صفتی نیست کز عشق تو بیمار نباشد
 
یارب مددی کن که در این قوم بداندیش
این عاشق صادق به سر دار نباشد
بر چهره زرد و دل خونین نظری کن
مجنون صفتی نیست کز عشق تو بیمار نباشد
دوستان وقت گل آن به که عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم
 
من خنده ﺯَﻧَﻢ بر دل، دل خنده ﺯَﻧَﺪ بر ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ مى خندﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
"وحشی بافقی"
 
همه را بیازمودم ز تو خوش ترم نیامد
چوفرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
-مولانا
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

حافظ
خداییش نمی دونم تکراریه یا نه ! :-?
 
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

حافظ
خداییش نمی دونم تکراریه یا نه ! :-?


ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده‌ی عشق را زیارت کرد
حافظ
 
تو مثل حاصل کار کمال الملک نقاشی و
من خط خطی های کج یک ادم ناشی
یارا غزلی گوی که مستانه بگرییم
مستانه در این غربت عصرانه بگرییم
یادی کن از آن عاشق سودا زده مجنون
زان شور که برخاست از افسانه بگرییم
 
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است

شهریار
 
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

حافظ
 
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

حافظ
روز از برم چو رفتی شب آمدی به خوابم
این‌ست اگر کسی را عمری بود دوباره!

کلیم کاشانی
 
هر کجا عدل روي بنموده است
نعمت اندر جهان بيفزوده است
 
Back
بالا