• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

نوازش های عشق او لطافت های مهر او
رهانید و فراغت داد از رنج و نصب ما را

مولانا
 
نیک‌بختان در جهان بسیار آیند و روند
لیک بر درگاه شمس‌الدین نباید رد شود

مولانا
 
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه ای ز هر طرف می زندم به چنگ و دف
 
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
 
من نگویم که آن عالیجناب
هست پیغمبر ، ولی دارد کتاب
 
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
 
من ارچه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنان محترم نخواهد ماند ...
 
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم

مولانا
 
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از روی که مست
 
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
"حافظ"
 
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه بازبه من مينكنى
دل و جانم به تو مشغول ونظر درچپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
سعدی
 
من مانده‌ام مهجور از او ، بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او ، در استخوانم می‌رود

سعدی
 
شبان اهسته می گریم
که شاید کم شود دردم
تحمل می رود
اما
شب غم سر نمی اید

مهدی اخوان ثالث
 
Back
بالا