برین جلو آینه
یه نگاه به خودتون بندازین
یه نگاه به چشماتون
و به خاطر تموم بدی هایی که در حق خودتون کردین معذرت خواهی کنین
به خاطر تموم تحقیر شدنایی که تقصیر خودتون بوده عذرخواهی کنین
خودتون بیشتر از هرکس به عذرخواهی و صد البته جبران نیاز داره
تنهاش نزارین
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد ...
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد ...
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام ...
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که مرا بیخیال تر از همیشه کنند ...
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم ...
سکوت چه بلایی که بر سر آدم ها نمی آورد..
یک دنیا حرف نگفته صف میکشد پشت دیوار لب ها...
چه بغض هایی که دفن میشود در گلو...
حتی هوا هم هوای دلخوری میشود...
سکوت است دیگر..
شاید مملو باشد از حرف هایی که نیمه شب در صفحه ی چت هایتان تایپ شدند اما سرنوشتشان پاک شدن بود...
نه شنیده شدن...
سکوت هوای دلگیری دارد..
بغض سنگینی دارد...
غم سهمگینی دارد...
سکوت جنازه ی احساسی است که به دست خودمان به دار کشیده شده...
گاهی چقدر دلم يك رفيق شش دانگ ميخواهد...
كسي كه به دور از جنسيت همراهت باشد،
مذكر و مونث فرقي ندارد...
فقط كسي باشد كه بفهمد حالت را...
بتواني به دور از حاشيه و ترس از هر چيزي،
تا نا كجا آبادهِ زندگي بروي..
اگر كمي حد دوستي هاي معمولي خود را مي دانستيم؛
كمي دندان به جگر مي گذاشتيم و احساساتمان را بيان نمي كرديم
حال قضيه فرق ميكرد و بهترين هاي زندگيمان را هنوز هم كنار خود داشتيم!
مي توانستيم تا ساليان دراز از ديدن حالشان؛حالمان جان بگيرد
مي توانستيم
به جاي خاطراتِ تلخ ؛
زندگي را پراز خاطراتِ شيرين و دوست داشتني كنيم..
مگر چه ميشود كه پاي عشق را وسط نكشيد؟!
همه چيز كه نبايد به عشق ختم شود...
بعضي دوستي ها بايد ناب بمانند...
خالصِ خالص...
اکنون گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داغ فرح باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سفنجیم
چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم
ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم.
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار...
افسوس که این مزرعه را آب گرفته!
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته!
وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته!
چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته!
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته!
از همان زمان که نامههای بلندبالا شد پیامک، پیامک شد استیکر،
از همان زمان که چای کیسهای را به چایی لاهیجان دیردم خودمان ترجیح دادیم،
از وقتی فستفود جای ساعتها قلقل قرمهسبزی روی اجاقگازمان را گرفت،
از همانموقع که همهفصل همهمیوهای در اختیارمان بود و یک فصل انتظار نکشیدیم تا میوهی نوبرانهمان برسد،
همهچیز باید دمدستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد!
از وقتی هر چیز را سریع خواستیم،
از وقتی هرچیز را آسان به دست آوردیم،
و اگر آسانبهدستنیامدنی بود رهایش کردیم،
صبر و انتظار برایمان کسالتآور و بیمعنی شد!
در " نقاشی هایم " تنهاییم را پنهان می کنم...
در " نوشته هایم " درد دلم را...
در " دلم " دلتنگی ام را...
در " سکوتم " حرف های نگفته ام را...
در " لبخندم " غصه هایم را...
" دل " من.........
چه خردساااااال است...!!!
ساده می نگرد..!!
ساده می خندد..!!
ساده می پوشد..!!
ساده می گرید..!!
" دل " من.........
از تبار دیوارهای کاهگلی است...!!!
ساده می افتد..!!
ساده می شکند..!!
ساده می میرد..!!
"" خیلی ساده ""
من زندگی کردن را یاد گرفته ام ...
برای یک زندگیِ خوب ، نباید به هیچ چیز و هیچ کس وابسته شد ...
وابستگی فقط درد دارد !
آدمِ وابسته ، جایگاه و ارزش و شخصیتش یادش می رود ...
آدمِ وابسته ، با دستانِ خودش تحقیر می شود ...
وابسته که باشی ؛
محدود می شوی ،
از قطارِ موفقیت جا می مانی ...
زندگی یعنی بپذیری بعضی ها شعار نمی دهند و واقعا بخاطرِ خودت می روند ...
بپذیری بعضی از دست دادن ها به نفعِ توست ...
در این دایره ی سرگردان ، "عشق" به کارِ آدم نمی آید ...
دنبالِ واقعیت ها باش ...
گام هایِ موفقیتت را محکم تر بردار ...
حس می کنم از دور بهتر می شود هوایِ کسی را داشت !
حس می کنم ، بعضی نداشتن ها ؛
با ارزش ترین داشته هایِ آدم است.
+ چرا از اونجا رفتی؟
- چون هیچوقت احساسِ خوبی نداشتم
+ اما بنظرت این دلیل کافیه؟!
- بعضی وقتا نباید حتما شمشیر به روت کشیده بشه تا زخمی بشی و خیلی چیزارو بفهمی، درونِ بعضی از آدما ندیده پیداست از نگاه کردن، حرف زدن و لبخندهای زورکیشون.
رفتم چون فهمیدم اونجا جایِ من نیست.