• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ساینا - ۵۷۴۴

  • شروع کننده موضوع
  • #21

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
روی ماه خداوند را ببوس

روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور - نشر مرکز

God.png

به قول مصطفی مستور، در زندگی گذرگاه‌هایی به نام «شک» وجود دارد، که وجودشان اشکالی ندارد، امّا اگر گذرگاه‌ها تبدیل به ایستگاه شوند، آن‌وقت باید نگران بود. روی ماه خداوند را ببوس، داستان یکی از این شک‌هاست. داستان برخورد چند عقیده‌ی دینی و فلسفی مختلف با هم و تقابلشان است. و البته چاشنی‌های تکراری مصطفی مستور، عشق و ماجراهای همیشگی‌اش. مصطفی مستور از آن نویسنده‌هاییست که نمی‌شود راجع به کتابش، جدای شخصیّتش قضاوت کرد. من، مستور را یک نویسنده‌ی خوب نمی‌دانم، شاید حتّی نویسنده‌ای معمولی هم ندانم، زیرا فضای داستان‌های مستور، برخلاف ایده‌ی کلّی داستان‌هایش، کسل‌کننده، پر از کلیشه و تکراریست. مستور شاید اندازه‌ی نیمی از «روی ماه خداوند را ببوس» حرف جدید برای گفتن داشته باشد، یعنی خیلی کمتر از تعداد متعدد کتاب‌هایش.
به قول یکی از Reviewهایی که از این کتاب در Goodreads خوانده‌بودم؛ «آرزو می‌کنم روزی شخصیّت‌های مستور از کتاب بیرون بیایند و زندگی کنند.» و همین جمله می‌تواند بیانگر بزرگ‌ترین ضعف این نثر، یعنی شخصیّت‌های خام و غیرواقعی آن باشد. شخصیّت‌هایی که زندگی نمی‌کنند، خلق می‌شوند که عاشق باشند، خلق می‌شوند که یک پاراگراف نوشته از دهنشان بیرون بیاید و بعد، مثل پرونده‌ای درشان بسته شود. همین شخصیّت‌پردازی ضعیف، روی ماه خداوند را ببوس، را رمانی نه‌چندان جذّاب می‌کند.
و امّا اگر بخواهم از نقاط قوّت رمان بگویم، می‌توانم از ایده‌ی خوب داستان و موضوع خوبش دفاع کنم. پرداختن به مشکلی که کم و بیش تمام افراد روزی با آن مواجهه می‌شوند. شک به هستی، خودشان و خداوند. و اصلا به قول مولانا: «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌روم آخر، ننمایی وطنم.»
نهایتاً به عنوان کتابی که دست کم ایده‌ی جدیدی دارد، خواندنش پیشنهاد می‌شود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #22

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم

18854345090748165664.bmp
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم - جی.دی سلینجر
درباره‌ی کتاب : کتاب مجموعه داستان های کوتاهه ( البته مثلا نسبت به کتابی مثل اوتوبوس پیر ، خیلیم کوتاه نیست. ) . نه تا داستانه . سه تاش راجع به خانواده‌ی گلسه . یه جاهاییش به کتابای دیگه‌ی سلینجر و شخصیتاش اشاره داره که اگر مثل من ، یکی از اولین کتابایی ( از سلینجر) باشه که می خونید ، خب گیج می‌شید کمی . داستان ها ظرافت خاصی داشتن . به نظرم تو بعضیاش خیلی به " زمان و مکان" نپرداخته بود . من عادت دارم راجع به زمان و مکان داستان فضاسازی زیادی داشته باشم . ( سلیقه‌ایه البته ) نمی تونم بگم موضوع و اهداف داستان ها شاهکار بودن ، اما روایاتی بودن که بشون قشنگ پرداخته شده و بود و توی قالب خوبی چیده شده بودن ، قالب نثر سلینجر !
درباره‌ی نویسنده : سلینجر ، نویسنده‌ی آمریکایی که به زیاد نوشتن و کم منتشر کردن معروفه . از شاهکاراش میشه به " ناتور دشت" اشاره کرد . توی این کتاب هم نثر سلینجر ، قابل شناسایی و تشخیص دادن بود . اما کلا سلینجر ِ ناتور دشت رو بیشتر می پسندم .

نکات خوب : داستان ها روند قشنگی رو داشتن ، روندی که خود من دوست داشتم داستا تموم نشن ، چون خوندنشون و خوندن ظرافتای نثر سلینجر ، خیلی لذت بخشه .
نکات منفی : اگر با کتابای سلینجر آشنا نباشید ، گیج میشید یه کم و علاوه بر اون ، داستانا یک سری روایت قشنگن و اگر دنبال اهداف خیلی خاص هستید ، ممکنه ته این کتاب بگید : که چی ؟
در کل پیشنهاد می‌شه .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #23

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
اتوبوس پیر

18854345090748165664.bmp
اتوبوس پیر - ریچارد براتیگان

درباره‌ی کتاب : مجموعه داستان های کوتاه ار ریچارد براتیگان . نظرم راجع به دلتنگی های نقاش خیابان چهل هشتم شبیه نظرم راجع به اتوبوس پیره ، کتاب مجموعه‌ای از داستان های کوتاهه که هر کدوم داستانی رو روایت می کنند و حتی بعضی وقتا مختصر تر ، صرفا صحنه‌ای رو ترسیم می کنن و توصیفش می کنن . برای همین به نظر من به اینجور کتابا نمی‌شه گفت شاهکار . اما به وسیله‌ی این کتابا می‌شه نویسنده‌ش رو شناخت و شاید بهتر بشه نویسنده‌ش رو بررسی کرد و راجع به نثرش صحبت کرد .
درباره‌ی نویسنده : راجع به نثر براتیگان هم قبلا توضیح دادم . براتیگان خاص پسنده و این موضوعم باعث می‌شه همه خوششون نیاد . یا به قولی یه طنز نهفته‌ای توی حرفاش هست که بعضیا بش میگن نمکدونی . :د اما اگر نثر براتیگان رو با دقت بررسی کنید ، نمی تونید از ظرافتاش توی پرداختن به یک سری مسائل ، چشم پوشی کنید . مثلا پرداختن به تک تک عناصر داستان ، اونم توی داستان ِ حتی یک صفحه‌ای . اینا به نظر من هنر براتیگانه .

نکات مثبت : آشنایی بیشتر با براتیگان‌خوانی ؛ ظرافت توی پرداختن به عناصر داستان ؛ گاها" خلاقیت و زاویه‌ی دید براتیگان و در کل نثر نویسنده‌ش .
نکات منفی : خب ، نباید دنبال ارزش خیلی زیاد ( غیر از ارزش ادبی) تو این داستانا بود و یک موضوع دیگه هم روند داستانا بود که ممکنه به سلیقه‌ی هر کسی نخوره . روند ِ وقوع وقایع و اینا
 
  • شروع کننده موضوع
  • #24

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج

68194368741323253481.bmp
سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج - کورت وُنه‌گات
در کل می تونم بگم در طول کتاب به این حالت -> 8-> به سر میبردم!
درباره‌ی کتاب:
کتاب در کل راجع به وقایع جنگ‌جهانی دومه. از طرفی به شرایط آمریکا در قبل و بعد از جنگ هم می‌پردازه. برای درست پرداختن به این قضایا، ونه‌گات بازی فوق‌العاده‌ای با زمان کرده. از بُعد ِ چهارم زمان حرف می‌زنه و خواننده رو دنبال خودش توی سفر به زمان، می کشونه. شخصیت اصلی داستان، بیلی پیل گریمه. کسی که جریان داستان اون رو که یک آمریکایی بوده به جنگ می‌بره و بعد اسیر می‌شه و ماجراهای بعدش. بیلی آدمیست که حتی "سرباز" واقعی نبوده ولی دست روزگار اون رو به وقایع جنگ‌جهانی و بمب‌باران شهر درسدن می کشونه. انتخاب شخصیتی مثل بیلی، خیلی خیلی حرفه‌ای بوده.فردی که روند زندگیش، جنگ رو زیر علامت سوال قرار نمی‌ده و یا اون رو تایید نمی‌کنه، بلکه صرفا اون رو روایت می‌کنه. از طرفی توی کتاب شخصیت‌ها فوق‌العاده کامل بودند. وقتی توی کتابی با شخصیت‌های کامل در رابطه باشی، یعنی شخصیت‌هایی که به افراد واقعی نزدیکن، در نتیجه از کتاب واقعا لذت می‌بری و حتی می‌تونی رفتار کاراکترها رو پیش‌بینی کنی. مثلا توی این کتاب با مطالعه و توجه روی شخصیت‌هاش می‌شه خیلی چیز ها از جنگ جهانی و اوضاع روانی افراد در اون زمان یاد گرفت. مثلا شخصیتی مثل ویری، نشون دهنده‌ی وضع روانی حاکم بر سرباز‌های آمریکایی و خانواده‌هاشون بوده. یا با بررسی روابط اسرا، من این رو فهمیدم که این شرایط روانی بد، چه قدر باعث تفرقه بین سربازان بوده. چیزی که شاید هیچ کتاب تاریخی اون رو روایت نکرده باشه. و این که کلا این پیام رو می‌داد که شخصیت خیلی از افرادی که توی جنگ شرکت دارن، شخصیت یک سرباز نیست. اصلا اسم دیگر کتاب هم "جنگ صلیبی کودکان" بوده که نشون دهنده‌ی همین موضوعه. قالب داستانی کتاب هم بسیار هیجان انگیز بود. بیلی پیل گریم مدام توی زمان سفر می‌کنه و تصویر جدیدی از مفهوم زمان توی ذهن ها شکل می‌گیره. توی تمام کتاب وقتی بحث از مرگ افراد هست، نویسنده با جمله‌ی "بله، رسم روزگار چنین است" ، تاسف خودش رو نشون می‌ده و از طرفی با تصویری که از بُعد زمان می‌ده ثابت می‌کنه مرگ چیز ناخوشایندی نیست.
در کل نمی‌خواستم خیلی توضیح بدم چون کتابیه که ازرش خوندن رو داره و دوست دارم همه خودشون لذت خوندن این کتاب رو ببرن.
نکات مثبت: شخصیت پردازی عالی؛ روند وقوع اتفاقات به بهترین شکل، دید جدید نویسنده به موضوع جنگ، سبک خلاقانه، نثر روان و ...
نکات منفی : نسبت به کتاب هایی که خوندم، می تونم بگم کتابی بود که نتونستم درست و حسابی نکته‌ی منفی براش گیر بیارم.

قسمت هایی از کتاب :
من یک زمینی هستم و مجبورم به ساعت و تقویم ایمان داشته باشم.

_ : من چطور - چطور به اینجا آمدم؟
+ تشریح آن، کار یک زمینی دیگر است. زمینی‌ها مفسران بزرگی هستند؛ تشریح می‌کنند چرا کیفیت این واقعه چنین است؛ چگونه می‌توان به وقایع دیگر دست یافت یا از وقایع دیگری اجتناب کرد. من یک ترالفامادوری هستم و نحوه‌ی نگرش من به زمان مثل نحوه‌ی نگرش ما به پهنه‌ای کوه های راکی است. تمامی زمان ، تمامی زمان است. تغییر نمی‌کند. زمان وجود دارد، همین. زمان را لحظه به لحظه نگاه کنید و آنگاه همانطور که گفتم، می‌بینید ما همگی ساس‌هایی هستیم که در کهربایی گرفتار آمده‌ایم.
بیلی گفت: به نظرم می‌رسد شما به اختیار معتقد نیستید.
ترالفامادوری گفت: اگر وقت زیادی صرف مطالعه‌ی زمینی‌ها نکرده بودم، هرگز نمی‌فهمیدم " اختیار" یعنی چه. من سی و یک سیاره‌ی مسکون جهان را دیده‌ام، و گزارش های صد سیاره مشابه را نیز مطالعه کرده‌ام. تنها در زمین، سخن از اختیار است.

و البته لوط به زنش گفته بود پشت سر خود را نگاه نکند تا چشمش به جایی که زمانی خانه و کاشانه‌ی آن همه مردم بود نیفتد. اما زن لوط برعکس پشت سر خود را نگاه کرد و من به خاطر همین کار، دوستش دارم. زیرا عمل او کاری انسانی بود.
و به ستونی از نمک تبدیل شد، بله رسم روزگار چنین است.
قرار نیست انسان پشت سر خود را نگاه کند. من هم صد البته دیگر این کار را نمی‌کنم.
کتابی که می‌خواستم درباره‌ی جنگ بنویسم، تمام شده‌است. کتاب بعدی کتاب سرگرم کننده‌ای است. این یکی، کتاب موفقی از کار در نیامد. جز این هم انتظار نمی‌رفت. آخر، این کتاب را یک ستون نمک نوشته‌است.

× اگر خیلی چرت و پرت گفتم ؛ پیشنهاد می‌کنم این رو بخونید .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #25

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
در روياي بابل

04963243713878556412.bmp
در روياي بابل- ريچارد براتيگان- براتيگان در بهترين براتيگان بازي‌اش!

درباره‌ي كتاب: در روياي بابل، كتاب نسبتا متفاوتي از ريچارد براتيگانه. كتاب قالب كارآگاهي داره. هر چند به نظر من از قالب ِ كارآگاهيش نبايد انتظار خيلي زيادي داشت، براتيگان، شرلوك هلمز نيست. اما جور ِ ديگه‌اي خواننده رو غافل‌گير مي‌كنه. با نثرش. نثر اين كتاب هم مثل اكثر كاراي براتيگان، شاهكاره. خلاقيت براتيگان توي اين كتاب به بيشترين حد خودش مي‌رسه. به نظر من منظور عبارت "براتيگان در بهترين براتيگان بازي‌اش" دقيقا همين خلاقيت نثر براتيگانه. عناصر جديد و فوق العاده‌اي كه براتيگان توي كتاب به كار برده بود، قابل تحسينن. خانومي كه هر چه قدر آبجو مي‌خوره، دسشوئي نمي‌ره. يا "گردن" و "لبخند" و "پاچوبي". اينا عناصر هيجان‌انگيز كتابن. اما خب به هر حال قالب كارآگاهي كتاب هم قابل نقده. از نظر تلفيق ژانر هاي سنتي ِ براتيگان بسيار راضيم. يعني به نظرم كارآگاهي بودن كتاب همراه با نثري مثل نثر براتيگان، به جهت دهي كتاب كمك كرده.

جهت‌دهي بهتر به روند اتفاقات كتاب + هيجان و جذابيت بيشتر< ----- ژانر هاي سنتي + نثر و خلاقيت براتيگان

شخصيت هاي اين كتاب هم خوب انتخاب شدن. سي.كارد آدميه كه تمام كمبود هاي خودش رو، توي روياهاي خودش جبران مي‌كنه. فضاي روياهاش، فضاي بابل باستانه. اين كه بابل باستان انتخاب شده به نظر من خيلي هوشمندي مي‌خواد. به نظر من نشان‌دهنده‌ي فرار بشر از وضعيت اون موقع جهان (با توجه به جنگ ها و وضعيت نامناسب آمريكا و جهان) و پناه آوردنشون به اسطوره و باستانه. بابل مقصد ذهن همه‌ي ماست كه پررنگ تر و نمادين تر نشون داده شده. اين شخصيت هم مثل خيلي از انسان هاي جهان امروز، كمبودهاي خودش و حتي فراتر، كمبود هاي جامعه رو توي بابل براي خودش جبران و اون رو ترسيم مي‌كنه. اما آيا اين از نشون دهنده‌ي ضعف سي.كارد هست؟ شك دارم که این‌طور باشه.
بقيه شخصيت ها هم خوب بشون پرداخته شده. به قول نرگس؛ توي نثر براتيگان هيچ عنصر اضافه‌اي وجود نداره، توي روياي بابل هم همين‌طوره.
نكات مثبت: كتاب متفاوتي بود از براتيگان؛ تلفيق ژانر هاي سنتي باعث جذاب‌تر شدنش شده بود؛ خلاقيت نثر براتيگان در حد اعلاي خودش توي اين كتاب بروز داده شده بود؛ و در كّل مثل همه‌ي كتاب هاش ديد براتيگان رو تحسين مي‌كنم. در كل كتابي بود كه ويژگي هاي مثبت زیادی رو در كنار هم ديگه داشت.
نكات منفي: [ يكي از عذاب‌آور ترين كار هايي كه من توي قفسه‌م انجام دادم، نقاط منفي پيدا كردن براي كاراي براتيگان بوده] - بزرگترين انتقادي كه به داستان مي‌شه، همين قالب كارآگاهي بودنشه و اين كه طرح ماجراي كارآگاهي خوب پيش‌نرفت و پايان بدي داشت و انتظار چيز هيجان‌انگيز تري رو داشتيم. كه البته اين هم با شناخت ِ براتيگان قابل توجيهه. اما در كل براي خودمم سوالاتي باقي مونده بود در آخر كه روند ماجرا جوابي براش نداشت.

قسمت‌هايي از كتاب:
ماشين نعش‌كش جلوي مجتمع پارك كرده بود. يك نفر توي مجتمع مرده بود. سعي كردم حدس بزنم كدام‌يك از مستاجر ها مرده اما نتوانستم تصور كنم كسي در اين محل مرده باشد. اجاره نشين شدن در همچو جايي خودش نوعي مردن بود، مرگ ديگر براي چه؟

دنيا قطعا جاي غريبي است. تعجبي ندارد كه اين همه وقت‌ام را صرف روياي بابل مي‌كنم. اين امن‌تر است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #26

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

10338905171894349531.bmp
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی
درباره‌ی نویسنده:
اوریانا فالاچی روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی ایتالیاییه. کودکیش با خاطرات بد از جنگ جهانی دوم همراهه. از اونجایی که پدرش از مبارزان سیاسی زمان خودش بوده، اوریانا هم توی فضای سیاسی بزرگ می‌شه. بعد کم‌کم توی روزنامه های ایتالیایی مطلب می‌نویسه و برای لحن بی پرواش به زودی مشهور می‌شه. اوریانا ادبیات ضدجنگی داره و از جنگ بیزاره. چون معتقده وقتی جنگی صورت می‌گیره هر دو طرف به یک اندازه مقصرن و در واقع هیچ‌کدومشون پیام‌آور صلح و دوستی نیست. بخشی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد رو نقل قول می‌کنم:
به نقل از نامه به کودکی که هرگز زاده نشد - صفحه‌ی ۶۸ و ۶۹ :
می گفت که یاران سر می‌رسند، با یک ارتش کامل از دوستانی که نامشان متفقین بود. فردای آن روز شهر محل زندگی دخترک کوچولو بمباران شد. آن هم به وسیله‌ی دوستانی که آنان را متفقین می‌نامیدند. دخترک هاج و واج ماند. اگر آن ها دوست بودند این کار را برای چه می‌کردند؟ پدرش برای او توضیح داد که باید به آنها کمک کنند، زیرا آرمان مشترک آنها فرداست. بعد با شکیبایی به انتظار ورود ارتشی نشست که فردا می‌بایستی بیاید. این ارتش هرگز نرسید.

درباره‌ی کتاب:
کتاب راجع به خانومیه که به تازگی آبستن شده و از روزی که این احساس رو می‌کنه، برای بچه‌ش نامه می‌نویسه. توی این نامه‌ها به خیلی مسائل پرداخته می‌شه، از جمله:
روزمرگی های یک زن باردار، دغدغه های شخصی و اجتماعیش و احساسات و مشکلاتش
نشون دادن دنیا به فرزندی که هنوز به دنیا نیومده و شرح بدی‌ها و خوبی‌های زندگی و فلسفه‌ی زندگی و ...
خب فالاچی تقریبا توی پرداختن به این مسائل موفق بود. غیر از بعضی وقتا که احساس می‌کردم شرح مشکلات زنانش داره تبدیل می‌شه به غر غر های یک زن ِ باردار!
در کل فالاچی ِ "جنس ضعیف" رو بیشتر دوست داشتم. فالاچی ِ نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، کمی غرغرو بود، کمی هم تظاهر به عدالتی می‌کرد که توی قضاوت هاش نداشت.
درباره‌ی مترجم:
من ایتالیایی بلد نیستم که بخوام متن اصلی این کتاب رو بخونم، متن انگلیسیش هم پیدا نکردم، اما با شناختی که از اوریانا فالاچی ِ جنس ضعیف (با ترجمه‌ی یغما گلرویی) دارم، می‌تونم بگم ترجمه‌ی زویا گوهربین چیزی نزدیک به افتضاح بود. یعنی به نظرم گوهربین هیچ شناختی از اوریانا فالاچی نداشته، هیچ شناختی. و در کل مطمئنم چیزی که فالاچی نوشته خیلی بهتر و قابل تحمل تر از چیزیه که گوهربین ترجمه کرده.

نکات مثبت: چون راوی داره برای بچه‌ش نامه می‌نویسه یک‌سری مفاهیم رو خیلی قشنگ و در عین سادگی بیان می‌کنه.
نکات منفی: اول از همه ترجمه‌ی بد و ویراستاری بد - قضاوت های ناعدلانه‌ی فالاچی توی بعضی قسمت هاش - گاهی توی کتاب احساس " از هر دری سخنی" به آدم دست می‌داد. انگار فالاچی می‌خواست هر چی حرف داره و فشرده توی نامه‌هاش بگنجونه.

قسمتی از کتاب:
البته این جست و جو به یک درد می‌خورد. به درد فهمیدن این که هیچ چیز به اندازه‌ی تمایلی که یک موجود به موجود دیگر دارد، مثلا تمایل یک مرد به یک زن یا یک زن نسبت به یک مرد، آزادی را تهدید نمی‌کند. نه بند ها، نه زنجیر ها، نه میله‌های آهنی، هیچ یک این چنین بندگی کورکورانه، این چنین ضعف ناامیدانه‌ای را در پیش نمی‌آورند.

ولی اگر مرد به دنیا آمدی، همان‌قدر شادمان خواهم شد. شاید هم بیشتر، زیرا تو از این همه سرافکندگی دور خواهی بود. اگر مرد به دنیا آمدی، از این بیم نخواهی داشت که در خم یک کوچه‌ی تاریک به تو تجاوز شود. برای این‌که در اولین نگاه تو را بپذیرند به صورت زیبا نیاز نداری، و برای پنهان کردن هوشت محتاج اندام موزون نیستی. با هر کس که بخواهی هستی بدون این که مجبور به تحمل قضاوت های بدخواهانه باشی، هرگز به تو نخواهند گفت که گناه روزی پدید آمد که تو سیبی از درخت چیدی ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #27

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
بارون درخت‌نشین

بارون درخت‌نشین - ایتالو کالوینو - انتشارات نگاه

بارون درخت‌نشن، روایت پسریست که برای فرار از دنیایی که تا ۱۲ سالگی در آن زندگی کرده، به درخت پناه می‌برد و تصمیم می‌گیرد دیگر به آنجا برنگردد. روایت زندگی عجیب "کوزیمو" این فرصت را به نویسنده می‌دهد که از وضعیت روز جامعه و محدودیت‌هایش هم صحبت کند. نکته‌ای که راجع به این کتاب، بسیار حائز اهمیت است، خلاقیت نویسنده در بیان یک روایت جدید و طرحی نوست. در طول کتاب، همیشه "نو" بودن ایده به شما ثابت می‌شود و از این نو بودن لذت می‌برید. نکته‌ی بعدی هم رشد شخصیت‌ها در داستانه. "کوزیمو" در طول داستان، حقیقتاً رشد می‌کند. با بزرگ شدن "کوزیمو"، فکر خواننده و سطح نگرش او به داستان و کتاب هم، نمو می‌یابد.
نو بودن ایده‌های جالب و روایت‌های متفاوت، در کل یکی از ویژگی‌های بارز ادبیات ایتالیاست. از آنجا که که در کشور ما به ادبیات ایتالیا، معمولاً کمتر از ادبیات دیگر کشورها توجّه می‌شود، به نظرم بارون درخت‌نشین خوش‌آمد گویی ِ خیلی خوبی برای ورود به دنیای ادبیات ایتالیاست. و البته از نکات منفی کتاب، می‌توان به آن اشاره کرد که هرچند چشم‌پوشی از ایده‌ی زیبای کالوینو غیر قابل قبول است؛ امّا با این وجود در بعضی قسمت‌ها این نو بودن، در زیاده‌گویی‌های خام و جزئیات ظریف‌تر به چشم نمی‌آمد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #28

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
صالحان

صالحان - آلبر کامو - نشر ماهی

«در هر نسل ۳۶ نفر متولّد می‌شوند که بار رنج جهان را به دوش می‌کشند تا جهان را از پلیدی‌ها مصون و محفوظ بدارند و جان خود را هم در این راه فدا می‌کنند.» [nb]مقدمهٔ مترجم[/nb]

آلبر کامو، در صالحان، انسان‌هایی را روایت می‌کند که با تمام آنچه به معنای واقعی «ایمان» نام دارد، برای هدفشان می‌جنگند و مرگ را بالاترین لذّت این‌کار می‌خوانند. این نمایش‌نامه کاملاً به شکل رئالیستی نوشته‌شده و تمام شخصیت‌هایش، با جزئیات ظریف، وجود خارجی دارند و حتّی نامشان عوض نشده‌است. آلبر کامو نخواسته این افراد را تقدیس کند، امّا به قول خودش سعی داشته ایمان‌های واقعی را روایت کند. او به خوبی نشان داده، گروهی از انسان‌های اندک، در تمام دنیا هستند که آنقدر به هدفشان ایمان دارند که مرگ را بهترین پایان، برای آن می‌دانند.و به این جهت به آن‌ها صالحان می‌گویند که در سخت‌ترین شرایط، باز هم قادر نبودند دل و قلبشان را نادیده بگیرند.
فضای داستان، روایتگر گروهی از افراد است که در سال ۱۹۰۵ در روسیه با دل و جان برای پایان دادن به ظلم، می‌جنگند و برای رسیدن به حکومت سوسیالیسم، جان خود را از دست می‌دهند. جدا از شرح فداکاری‌های پر شکوه این انسان‌ها، شرح این وقایع سال‌ها بعد از آن واقعه به نظر من، تنها هدف کامو نبود. آلبر کامو، همان‌طور که در خیلی از دیالوگ‌هایش بارز است، سعی بر ایجاد این سؤال در ذهن خواننده دارد که آیا با ترور ظالمین، راه برای عدالت باز خواهد شد؟ آیا نبرد تا سر حدّ مرگ، برای رسیدن به هدف کافیست؟ و خیلی سؤالات ذهنی دیگر که این نمایش‌نامه را به عقیدهٔ من شاهکار می‌کند.
اگر بخواهیم بیشتر راجع به نثر نمایش‌نامه بگوییم، این نمایش‌نامه به شدّت متّکی بر دیالوگ‌هاست. دیالوگ‌هایی که به بهترین شکل، عزم قوّی و ظاهری افراد و شک درونی آن‌ها را به نمایش می‌گذارد. نهایتاً به نظر من آلبر کامو نمی‌توانست چیزی خلق کند، که بهتر از صالحان به حساب بیاید.

ترجمهٔ صالحان: ترجمهٔ خشایار دیهیمی خود یکی از امتیازات این کتاب محسوب می‌شود. ترجمه‌ای به شدّت حرفه‌ای و مناسب. پیشنهاد می‌کنم صالحان را به دیگر ترجمه‌های این کتاب -عادل‌ها و راستان- ترجیح بدهید!

قسمتی از نمایش‌نامه در پردهٔ سوّم:

کالیایف: حق با تو بود. قکر می‌کردم کشتن خیلی آسونه، و همین که آرمانی داشته‌باشی کافیه، و البتّه دل و جر‌أت.
ولی من به اون مرتب‍‍‍‍ه نرسـیدم. حالا می‌دونـم که هیچ چیز خوبی توی نفرت نیـست. همه‌ٔ این‌ها شرّه، همهٔ
این‌ها شرّه، چه در من چه در دیگرون. قتل و بزدلی و بی‌عدالتی. آخ! ولی لازمه، باید بکشمش ... باید تا ته
خط برم و می‌رم! ورای نفرت!

دورا ورای نفرت؟ چیزی ورای نفرت نیست.

کالیایف چرا، هست. عشق.
 
بالا