نکنید این کارو، الان بابای من معدلش از من بیشتره چپ میره راست میره میگه بدبخت یه پیرمردی مثل من معدلش از توعه جوون بیشتره، همه جاهم گفته آبرو برام نذاشته، خیلیم جدی هر ترم معدلمو میپرسه با معدل خودش مقایسه میکنه و میخنده
والا نمیدونم اینجا باید بگم یا چی..
ولی پدر مادر من وقت ب چیز زیاد میدن... هر ظهر میخوابن.. تمام تایمشون ب بازی کردن میره...
تاکید شدیدی دارن ک همه بریم از ایران... و خب قطعا حقوق بازنشستگی دو تا کارمند کفاف 4 نفر(برفرض ک من خودم رو پای خودم باشم) رو نمیده.. من هر چی میگم برن ی حرفه ی مفید یاد بگیرن فایده نداره... بابام بهونه میاره چمیدونم ادم سالم باشه فلان و اینا...
حرفه ی پیشنهادی ندارین دیسک کمر جز معضلاتش نباشه... خودم ی چند تا گفتم... نیاز دارم دست پر تر باشم
خب بچههای عزیز
من به فنا رفتم!
مامانم رشتهاش کلا چیز دیگری بوده که خب به دلایلی دوست نداشته ادامه بده.
من از دهم بهش میگفتم بیا کنکور انسانی بده( با توجه به اینکه معتقده چون در خانوادهی فرهنگی به دنیا اومده، شم ادبی خیلی خوبی داره و واقعا هم درسته)، خلاصه از من اصرار از مامانم انکار.
حالا چند روزه که میبینم کتابهایی از من گمشده و در گوشه و کنار خونه با یک خودکار یا مداد در لای صفحات شون، پیدا میشن
وقتی از مامانم پرسیدم گفتن که تمایل دارن کنکور انسانی شرکت کنن.
اصلا خوشحال نیستم، ممکنه با هم کنکور بدیم و چون مامانم خیلی آدم عجیبیه، اون روزی رو تصور میکنم که حسینی بای بیاد و به عنوان رتبه یک کنکور باهاش مصاحبه کنه و من مجبور شم پشت کنکور بمونم