خلوتونه....

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع nazaninpary
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خلوتونه....

و من
بي قرارتر از ديروزم
دست در گريبان اين افکار آزار دهنده
روي سراميکي ازخيال
باتو و او و همه مي جنگم....


اووووووووووووووووووه!!!!! =D> =D>

قشنگ بود عزیز دلم....البته بهترم میشه عزیز...موفق باشی... :-* >:D<
 
پاسخ : خلوتونه....

خيلي قشنگ بود خيلي خيلي...!
واقعاقلمت زيباست ومهارت زيادي داري دوست گلم من كه ازخوندن نوشته هات لذت ميبرم.موفق باشي عزيزم!
 
پاسخ : خلوتونه....

واي بچه ها ببخشيد قبل از آخرين شعرم چند خطي رو جا انداختم!!!
بازم با گوشي مي نويسم...
من بي گناهم
فريادي که ناخن بر گلويم مي سايد
در اين چار ديواري بي صدا
من چرا
اسير انوار قشنگ خورشيد
که از پنجره اي به آن بزرگي مي تابد
نيستم؟
شايد اين بار
خورشيد هست
نور هست
صدا هست
من نيستم...
هرکدام از افکارم را
مثل آهن ربايي به طرفي
پرت ميکنم
تاکه در جايي منزل گزيند...
بقيش رو در پاسخ قبلي بخونيد ب
 
پاسخ : خلوتونه....

بچه ها اينم براي عذر خواهي:
روي رگبرگ هاي اين زندگي
مي رقصم
و به دنبال نوايي خدايي مي گردم
مي دانم خدا هست
اما نمي بينمش
بويش را احساس نميکنم
و صدايش را نمي شنوم
يکي به من بگويد درد من از چيست؟؟؟
يکي به من بگويد من کجاي اين بوته زار گم شده ام؟؟؟
يکي مرا پيدا کند...
يکي من را دريابد...
يکي صداي من را بشنود...
داد مي زنم : کمک کمک ، کسي اينجا نيست؟؟؟
و ندا مي آيد: نيست نيست نيست...
 
پاسخ : خلوتونه....

روي رگبرگ هاي اين زندگي
مي رقصم
و به دنبال نوايي خدايي مي گردم

عالی!!! =D> =D> =D>

قسمت آخرشم جالب بود....نیست.. نیست.. نیست..

به هر حال پیش میاد بعضی وقتا ایرادی نداره.... :x
 
پاسخ : خلوتونه....

به نقل از nazaninpary :
هيچ خانه پر محبتي
در به روي دل بي رنگ افکارم
نمي گشايد
هرکدام خسته از جستجويي
بي پايان
روي چمنزاري پراز علف هاي هرز
مي نشيند
و من
بي قرارتر از ديروزم
دست در گريبان اين افکار آزار دهنده
روي سراميکي ازخيال
باتو و او و همه مي جنگم
چه خوب
در اين دنيا
لااقل من هميشه خودم هستم...؛هميشه....
----------------
منظور از خودم معني اسم واقعيمه که يعني پيروز...
این یکی خیلی پر احساس تر بود :((
 
پاسخ : خلوتونه....

به نقل از nazaninpary :
بچه ها اينم براي عذر خواهي:
روي رگبرگ هاي اين زندگي
مي رقصم
و به دنبال نوايي خدايي مي گردم
مي دانم خدا هست
اما نمي بينمش
بويش را احساس نميکنم
و صدايش را نمي شنوم
يکي به من بگويد درد من از چيست؟؟؟
يکي به من بگويد من کجاي اين بوته زار گم شده ام؟؟؟
يکي مرا پيدا کند...
يکي من را دريابد...
يکي صداي من را بشنود...
داد مي زنم : کمک کمک ، کسي اينجا نيست؟؟؟
و ندا مي آيد: نيست نيست نيست...
واقعا شاهکاره ... :x :x :x :x
و روی رگبرگ های این زندگی می رقصم ... فوق العاده است :x :x :x
 
Back
بالا