برگزیده های "حرف بزن"
- شروع کننده موضوع sayyed
- تاریخ شروع
sayyed
کاربر فوق‌حرفه‌ای
- ارسال‌ها
- 653
- امتیاز
- 298
- نام مرکز سمپاد
- شهيد قدوسي قم
- شهر
- قم
- مدال المپیاد
- کمی شیمی
- دانشگاه
- شريف
- رشته دانشگاه
- مکانیک
پاسخ : برگزیده های "حرف بزن"
از nemesis:
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مُهر ِ نماز از سر ِ ریا
نام خدا نبردن از ان به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا ، خدا !
از knight_black_lord:
چرا هیچکی نمیخواد باور کنه.
آقا ،خانم،ایهاالناسسسسسس!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم میتونه تغییر کنهههههههههههههههههه.
آخه وقتی نمیدونین چی تو زندگیه آدم داره میگذره واسه چی بیخودی قضاوت میکنین؟
به قول مامانم که میگه این قرن قرنه سوتفاهمه.
نمیدونم مشکل چیه.
چرا تهمت آخه؟ چرا هیچکی برای یه بارم که شده نمیخواد منو باور کنه؟
آقا اینا یعنی چی؟؟؟؟
اصلا آدم بدی بودم. قبول
بی شخصیتو احمق بودم قبول
بچه بودم بازم قبول
حالا بزرگ شدم.
من نمیدونم مگه یه تحول نمیتونه یه شبه اتفاق بیوفته؟
عجب دورانی شده. هرکی میخواد یکم اخلاقش تغییر کنه ، فوری میزنن تو پوزش. نه بابا. فلانی؟
عوض شده؟
چی میگیییییییییییی؟؟؟؟؟؟
اون همون ...... که بود هست. داره فیلم میاد. بازیشه.
احمقی اگه خامش بشی.
باشه. به خاطر تموم کارای بدم معذرت خواهی میکنم.
اینقدر میکنممممممممممممممممممم
میکنم میکنم میکنم میکنم میکنمllllllllllllllllم تا بخشیده شم
تا بلاخره یکی دوزاریش بیوفته که این تو بمیریا ازون تو بمیریا نیس.
از الهه:
حرف هایش را بارها و بارها میخوانم...
میخواهم کمک کنم اما...
نمیدانم شاید بلد نیستم!
شاید هم....
من هنوز ناراحتم!از حرف ها!ولی باز هم به خاطره تو سکوت میکنم!
میبینم میشکنی ولی من کاره ای نیستم...زخم تو به استخوان رسیده است....
تا سایه سیاه تو اینسان
پیوسته در کناره تو باشد
هرگز گمان مبر ک در آن جا
چشمی به انتظار تو باشد!
از saf.sade:
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت.هنوز مشکلاتم بچه گانست هنوز دوروبریام مثل بچه ها فکر میکنن.خدایا یعنی میشه هیچوقت بزرگ نشم!
از nemesis:
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مُهر ِ نماز از سر ِ ریا
نام خدا نبردن از ان به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا ، خدا !
از knight_black_lord:
چرا هیچکی نمیخواد باور کنه.
آقا ،خانم،ایهاالناسسسسسس!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم میتونه تغییر کنهههههههههههههههههه.
آخه وقتی نمیدونین چی تو زندگیه آدم داره میگذره واسه چی بیخودی قضاوت میکنین؟
به قول مامانم که میگه این قرن قرنه سوتفاهمه.
نمیدونم مشکل چیه.
چرا تهمت آخه؟ چرا هیچکی برای یه بارم که شده نمیخواد منو باور کنه؟
آقا اینا یعنی چی؟؟؟؟
اصلا آدم بدی بودم. قبول
بی شخصیتو احمق بودم قبول
بچه بودم بازم قبول
حالا بزرگ شدم.
من نمیدونم مگه یه تحول نمیتونه یه شبه اتفاق بیوفته؟
عجب دورانی شده. هرکی میخواد یکم اخلاقش تغییر کنه ، فوری میزنن تو پوزش. نه بابا. فلانی؟
عوض شده؟
چی میگیییییییییییی؟؟؟؟؟؟
اون همون ...... که بود هست. داره فیلم میاد. بازیشه.
احمقی اگه خامش بشی.
باشه. به خاطر تموم کارای بدم معذرت خواهی میکنم.
اینقدر میکنممممممممممممممممممم
میکنم میکنم میکنم میکنم میکنمllllllllllllllllم تا بخشیده شم
تا بلاخره یکی دوزاریش بیوفته که این تو بمیریا ازون تو بمیریا نیس.
از الهه:
حرف هایش را بارها و بارها میخوانم...
میخواهم کمک کنم اما...
نمیدانم شاید بلد نیستم!
شاید هم....
من هنوز ناراحتم!از حرف ها!ولی باز هم به خاطره تو سکوت میکنم!
میبینم میشکنی ولی من کاره ای نیستم...زخم تو به استخوان رسیده است....
تا سایه سیاه تو اینسان
پیوسته در کناره تو باشد
هرگز گمان مبر ک در آن جا
چشمی به انتظار تو باشد!
از saf.sade:
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت.هنوز مشکلاتم بچه گانست هنوز دوروبریام مثل بچه ها فکر میکنن.خدایا یعنی میشه هیچوقت بزرگ نشم!
sayyed
کاربر فوق‌حرفه‌ای
- ارسال‌ها
- 653
- امتیاز
- 298
- نام مرکز سمپاد
- شهيد قدوسي قم
- شهر
- قم
- مدال المپیاد
- کمی شیمی
- دانشگاه
- شريف
- رشته دانشگاه
- مکانیک
پاسخ : برگزیده های "حرف بزن"
از witted:
قهر که میکنی!
_:"مگه دوساله ای؟"
دلم برایش تنگ میشود!دلم برای خودمان تنگ میشود!
بوی خدا میداد!گفتم:شبیه حاجی ها شده ای!
لیست دعایم خالی بود!عاقبت به خیری و تمام!
هرچقدر من جلو تر میایم تو بیشتر پس میزنی مرا...
بعد بگو:.....
چرا بزرگ شده ام و نشده ام؟!
چقدر حرف که روی دلم مانده!
"قبل از هر تصمیم خوب فکر کن!
شب بخیر!
این را برای "شما" مینویسم!
با خوش خیالی تمام که من بی عرضه باقی بمانم....
که "شما" هیچوقت "تو"نشوید.....
و من شرط امروز را ببرم!
تمام دیشب را به "شما" فکر میکردم!
ارام!
انقدر ارام که فکر کردم حتی از خیالاتتان هم ارامش میبارد!
من "شما" را دوست دارم!
قبولتان دارم!
و بیشتر برایتان احترام قائلم!
و وقتی برای "شما" مینویسم حتی جمله هایم هم ارام میشود!
کاش....
از saf.sade:
موضوع انشا : کشور خارج کجاست؟
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند !
در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند !!!
کشور خارج جایی است که رییس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد بس که تشریفاتی و مرفه است !
تازه در خارج کراوات هم می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است !
خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !!!
مردم خارج ، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر ... !!!
اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و بافرهنگیم !
ما در ایران خیلی همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی !
اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم ، ولی مقاماتمان میگویند دارید !
و ما از بس که نفهم هستیم ، اصرار میکنیم و میگوییم پس کو ؟!!!
آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش !!!
در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند !
خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد ! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند !
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است !
خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند ، با دیدن موی نامحرم ، هیچ چیزیشان نمی شود !!!
اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم ! بس که محکم است این اعتقاداتمان !
خارجی ها فکر میکنند ما در جنگ جهانی هستیم چون کوپن داریم و سهمیه بندی !
آنها وقتی جنگ جهانی میکردند همه چیزشان سهمیه بندی بود !
ما همیشه در حال جنگ جهانی هستیم !
آنجا کشیش ها و پاپ حوزه علمیه ندارند بس که بی فرهنگ هستند !
خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند ، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست !
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است !
آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است !
آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند، بس که الاغند،
در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند ، اجازه ندارد شاد باشد !
خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمیداند این را !
ما قطب جهان اسلامیم در حالی که خارج در جهان اسلام هیچ چیز نیست !
ما میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط مجسمه آزادی دارند !!!
و هر بچه ای میداند که اصلا مجسمه یعنی هیچ کاره ! پس ما آزادی داریم ولی خارجی ها ندارند !
آن ها خواننده هایی دارند که همش اعتراض میکنند بس که بی ادبند ،
در حالی که خواننده های ما میخوانند همه چی آرومه بس که هنرمندهای مودبی هستند !
آن ها بس که به بزرگترشان احترام نمیگذارند ، هیچ وقت آل پاچینو و جرج کلونی و آنجلینا جولی را ،
نمی فرستند دست بوس اسقف و پاپ تا بلکه عبرت بگیرند و کار بد نکنند در فیلم ها !
ما در ایران تعداد صندلی های دانشگاه هایمان از متقاضی ها بیشتر است بس که علم داریم !
فیلم های ما در ایران هیچ وقت پایان غمگین ندارد بس که ما شادیم ،
ولی خارجی ها همه افسرده هستند و همه اش در فیلم ها در حال خون ریزی و کارهای بد بد !
در حالی که همه میدانند لذت هر فیلمی به عروسی انتهای آن است !
آن ها بس که سوسول هستند هر 4 سال یک نفر میشود همه کاره مملکتشان ،ولی ما همیشه گفته ایم که حرف مرد یکی است و هیچ کس عوض نمیشود !
ما در ایران خانواده خود را خیلی دوست داریم و هر وقت کاره ای شدیم ،تمام فک و فامیل خود را میکنیم مدیر !
اما آن ها بس که بنیان خانواده قوی ندارند ، این کارها را بلد نیستند !
ما از این انشاء نتیجه میگیریم که خارج جای بدی است !
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
از witted:
قهر که میکنی!
_:"مگه دوساله ای؟"
دلم برایش تنگ میشود!دلم برای خودمان تنگ میشود!
بوی خدا میداد!گفتم:شبیه حاجی ها شده ای!
لیست دعایم خالی بود!عاقبت به خیری و تمام!
هرچقدر من جلو تر میایم تو بیشتر پس میزنی مرا...
بعد بگو:.....
چرا بزرگ شده ام و نشده ام؟!
چقدر حرف که روی دلم مانده!
"قبل از هر تصمیم خوب فکر کن!
شب بخیر!
این را برای "شما" مینویسم!
با خوش خیالی تمام که من بی عرضه باقی بمانم....
که "شما" هیچوقت "تو"نشوید.....
و من شرط امروز را ببرم!
تمام دیشب را به "شما" فکر میکردم!
ارام!
انقدر ارام که فکر کردم حتی از خیالاتتان هم ارامش میبارد!
من "شما" را دوست دارم!
قبولتان دارم!
و بیشتر برایتان احترام قائلم!
و وقتی برای "شما" مینویسم حتی جمله هایم هم ارام میشود!
کاش....
از saf.sade:
موضوع انشا : کشور خارج کجاست؟
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند !
در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند !!!
کشور خارج جایی است که رییس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد بس که تشریفاتی و مرفه است !
تازه در خارج کراوات هم می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است !
خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !!!
مردم خارج ، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر ... !!!
اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و بافرهنگیم !
ما در ایران خیلی همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی !
اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم ، ولی مقاماتمان میگویند دارید !
و ما از بس که نفهم هستیم ، اصرار میکنیم و میگوییم پس کو ؟!!!
آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش !!!
در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند !
خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد ! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند !
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است !
خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند ، با دیدن موی نامحرم ، هیچ چیزیشان نمی شود !!!
اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم ! بس که محکم است این اعتقاداتمان !
خارجی ها فکر میکنند ما در جنگ جهانی هستیم چون کوپن داریم و سهمیه بندی !
آنها وقتی جنگ جهانی میکردند همه چیزشان سهمیه بندی بود !
ما همیشه در حال جنگ جهانی هستیم !
آنجا کشیش ها و پاپ حوزه علمیه ندارند بس که بی فرهنگ هستند !
خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند ، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست !
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است !
آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است !
آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند، بس که الاغند،
در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند ، اجازه ندارد شاد باشد !
خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمیداند این را !
ما قطب جهان اسلامیم در حالی که خارج در جهان اسلام هیچ چیز نیست !
ما میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط مجسمه آزادی دارند !!!
و هر بچه ای میداند که اصلا مجسمه یعنی هیچ کاره ! پس ما آزادی داریم ولی خارجی ها ندارند !
آن ها خواننده هایی دارند که همش اعتراض میکنند بس که بی ادبند ،
در حالی که خواننده های ما میخوانند همه چی آرومه بس که هنرمندهای مودبی هستند !
آن ها بس که به بزرگترشان احترام نمیگذارند ، هیچ وقت آل پاچینو و جرج کلونی و آنجلینا جولی را ،
نمی فرستند دست بوس اسقف و پاپ تا بلکه عبرت بگیرند و کار بد نکنند در فیلم ها !
ما در ایران تعداد صندلی های دانشگاه هایمان از متقاضی ها بیشتر است بس که علم داریم !
فیلم های ما در ایران هیچ وقت پایان غمگین ندارد بس که ما شادیم ،
ولی خارجی ها همه افسرده هستند و همه اش در فیلم ها در حال خون ریزی و کارهای بد بد !
در حالی که همه میدانند لذت هر فیلمی به عروسی انتهای آن است !
آن ها بس که سوسول هستند هر 4 سال یک نفر میشود همه کاره مملکتشان ،ولی ما همیشه گفته ایم که حرف مرد یکی است و هیچ کس عوض نمیشود !
ما در ایران خانواده خود را خیلی دوست داریم و هر وقت کاره ای شدیم ،تمام فک و فامیل خود را میکنیم مدیر !
اما آن ها بس که بنیان خانواده قوی ندارند ، این کارها را بلد نیستند !
ما از این انشاء نتیجه میگیریم که خارج جای بدی است !
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
sayyed
کاربر فوق‌حرفه‌ای
- ارسال‌ها
- 653
- امتیاز
- 298
- نام مرکز سمپاد
- شهيد قدوسي قم
- شهر
- قم
- مدال المپیاد
- کمی شیمی
- دانشگاه
- شريف
- رشته دانشگاه
- مکانیک
پاسخ : برگزیده های "حرف بزن"
از witted:
ادم ها گم شده اند!
ادم ها در ازدحام این روز های تاریک گم شده اند.....
حوا ها ترسیده اند!
حوا های دلتنگ وحشتزده به دامان لبخند های دندان نما پناه برده اند.....
ادم ها!حوا ها!
و خدایی که از بالا به تئاتر مضحک نیمه کاره مینگرد!
هی حرف میزند و حرف میزند....
ان وقت یادش میرود که قبل از اینکه تند تایپ کند باید فکر کند!
که این حرف را باید بزند یا نه؟!
سرش را تکان میدهد تا فکر های مزاحم بروند پی کارشان....
بعد ته دلش میگوید مهم نیست که بعدش چه میشود!
که برجی که با همین حرف ها ساخت روی سرش اوار میشود....
همین که عجیب حس ارامش دارد کافی است....
بعد....
حرف میزند و حرف میزند!
حرف هایی که سروته ندارند اما مثل یک غده اند که باید کنده شوند!
_:ممنون!
از witted:
ادم ها گم شده اند!
ادم ها در ازدحام این روز های تاریک گم شده اند.....
حوا ها ترسیده اند!
حوا های دلتنگ وحشتزده به دامان لبخند های دندان نما پناه برده اند.....
ادم ها!حوا ها!
و خدایی که از بالا به تئاتر مضحک نیمه کاره مینگرد!
هی حرف میزند و حرف میزند....
ان وقت یادش میرود که قبل از اینکه تند تایپ کند باید فکر کند!
که این حرف را باید بزند یا نه؟!
سرش را تکان میدهد تا فکر های مزاحم بروند پی کارشان....
بعد ته دلش میگوید مهم نیست که بعدش چه میشود!
که برجی که با همین حرف ها ساخت روی سرش اوار میشود....
همین که عجیب حس ارامش دارد کافی است....
بعد....
حرف میزند و حرف میزند!
حرف هایی که سروته ندارند اما مثل یک غده اند که باید کنده شوند!
_:ممنون!
