مهاجرت ، آری یا خیر

زهرای خوشحال (:

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
13
امتیاز
219
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1407
سلام و عرض ادب!
مهاجرت ، ی دوراهیه که احتمالا خیلی ها درگیرش شدن ، خصوصا بچه های سمپاد
حالا اینجا کسایی رو داریم که یا مهاجرت کردن ، یا قصدشو دارن ، یا دارن آماده میشن براش یا اصلا این قضیه تو برنامه هاشون نیست
خوشحال میشم علت مهاجرت کردن یا نکردنتون، تصورات یا تجربیات و اطلاعاتی که ازش دارید رو به اشتراک بذارید و به من تو تصمیم‌گیری کمک کنید!
*مدیرا ببینن:این تاپیک مثل قبلی صرفا درباره علت مهاجرت کردن بچه ها نیست ، ی مشورته برای شنیدن نقطه نظرات و تجربیات 🌱
 
من موقعی که مهاجرت کردم چند تا از دوستان ازم پرسیدن راجبش، و گفتم بزارم یکم شرایطم استیبل تر بشه بعد بیام بنویسم

پروسه مهاجرت من اینشکلی بود که
راضی کردن خانواده حدودا ۴ سال طول کشید (کاملا جدی میگم)
از اقدام تا ویزا شدنم هم حدودا ۲ سال طول کشید
من با بی ثبات ترین شرایط مهاجرت کردم، از دانشگاه ایرانم انصراف ندادم، اینجا پذیرش نداشتم، کار نداشتم، و هیچی، مطلقا هیچی
ولی از طرفی بابام دوسال بود اینجا بود و از نظر محل زندگی مشکلی نداشتم

من بابت پذیرش گرفتن دانشگاه خون دلها خوردم دوستان، داداشم @Sina و @U3F در جریانن، من چندین بار تصمیم گرفتم برگردم:)) در این حد افتضاح که یه بار حتی داشتم تاریخ بلیط تعیین میکردم
استرس به قدری بود که مریض شدم نمیتونستم غذا بخورم و از بابت اونم مریض تر میشدم:))

من کارایی افتاد گردنم که تو ایران تا قبل ازدواجم ممکن نبود انجام بدم، تمام خریدا، کارای مربوط به اجاره خونه و صحبت با صاحبخونه، جلسه های مدرسه داداشم، تعین سطح مدرسه داداشم، کارای آموزش پرورش مدرسه داداشم، کارای پرونده های پزشکی، کارای بانکی، قسط‌ها، مدارک و پرونده آماده کردن و صحبت با وکیل
به معنی واقعی کلمه معذرت میخوام ولی سرویس شدم دوستان

پذیرش گرفتنم و درست شدن کارام حدودا ۴ ماه زمان برد، اخرم همونجور که دلم میخواست و با رضایت ۱۰۰ی انجام نشد:)) ولی خب خداروشکر بالاخره اوکی شد

الانم همچنان از دانشگاه ایرانم مرخصی دارم و بله

اما نتیجه، با وجود تمام این شرایط و سختی ها و مشکلات، آیا اگه برگردم عقب، باز هم مهاجرت میکنم؟!
بله، و قطعا بله
چرا؟! چون اینجا بهشته؟!
خیر، اینجام به اندازه خودت به فنا میری
پس چی؟!
چون بعد از مهاجرت و با تموم بدبختی ها و سختی ها، واقعا حس میکنم بزرگتر شدم.
حداقل اینه که میتونم زندگی کنم
دوستان مفهوم زندگی برای هر کسی فرق داره
ولی اینجا، حداقل غیر ممکن نمیدونم که یه روزی بتونم با حقوقم هم اجاره خونه بدم، هم قسط ماشین بدم، هم بتونم یخچال خونه مو پر کنم
من دختر ولخرجی نیستم، با دوستام کافه نمیرم، ماهی n تومن خرید نمیکنم، مسافرت مجردی و گروهی نمیرم، ولی با حقوق کار جنرالم تو ایران، عملا فقط هزینه رفت و آمدم به دانشگاه و هزینه سلف و شهریه کلاس زبانم در میومد، هیچی نمیموند برای شرایط دیگه، مثلا اگر بیرون رفتنی بود، تفریحی بود، حتی برای پس انداز، هیچی نمیموند
اینجا وضع کاریش در حال حاضر افتضاحه ولی حداقلش اینه که میدونم اگه تو مصاحبه رد بشم، (به غیر از بحث نژاد پرستی بعضی جاها)، به خاطر این نیست که نمیدونم تو فلان راهپیمایی چه شعاری دادن یا امام جمعه سابق محل کی بوده، بلکه رد شدنم بخاطر نداشتن سطح خوب علمی بوده
چون وقتی فکر میکنم میبینم این روزا اگه تهران بودم واقعا تو خرج خودمم میموندم، من از ۱۶ سالگی رفتم سرکار و بخشی از خرج مو جدا کردم، مسلمه که دلم نمی‌خواسته تو ۲۰ و ۲۱ سالگی در حالی که هنوز خونه والدینم زندگی میکنم، خرج و پول تو جیبیمم اونا بدن
اینجا "عه زنه، عه دختره" نیستم، اینجا "دختر خانوم" هستم، کسی بابت دختر بودنم سوارم نمیشه، بهم توهین نمیکنه، بد نگاهم نمیکنه، وقتی مصاحبه کاری میرم علاوه بر کار، نمیخوان که از دختر بودنم هم مایه بزارم.

و اما آیا پیشنهاد میکنم؟!
بله
اگه میتونین و تو فکرشین، مهاجرت کنین دوستان
راه خونه همیشه بازه، ولی شرایط مهاجرت هر روز، سخت و سخت تر میشه
شاید یه روز پیشمون شید از مهاجرت، میتونین برگردین، یه بلیط برگشت میگیرید
ولی اگه از مهاجرت نکردن پشیمون بشید، نمیتونید همون لحظه بلیط رفت بگیرید
 
من این موضع رو از قدیم داشتم و هنوزم بهش باور دارم

محدوده افرادی که اگر مهاجرت بکنن وضعشون به احتمال زیاد بهتر میشه طیف نرمال جامعست

میخوام ۲ تا مثال بزنم

یکی آز آشناها خونشون تو تهران روبروی پالادیوم بود، یک ویلا پلاک ۱ ساحل عباس آباد شمال داشتن، تک دختر خانوادشون نمیدونست عدم موجودی چیه؟!

پدر و مادر خانواده مهاجرت کردن کانادا، ولی از اونجایی که دخترشون ۲۱ سال رو رد کرده بود و تقریبا ۳۰ سالش بود؛/ کانادا بهش ویزا نداد، پدرخاتواده بعد از کلی خرج دخترش رو فرستاد اتریش

حالا نه میتونه برگرده ایران(فکر کنم پرونده داره) نه کانادا

و شاکی تمام، تو ایران اصلا نمیدونست BRT چیه، مترو چیه، کار چیه(هنوزم کار نمیکنه اونقدر) و خیلی چیزایی که ما افراد عادی باهاش زندگی میکنیم

یعنی اگر ایران برات بهشته به احتمال زیاد هیچ بهشتی به راحتی ایران برات درست نمیشه


.....

و دسته دوم افرادی که تمکن مالی تقریبا صفر دارن، به امید و ارزوی پولدار شدن میرن اونور و اوضاع اونقدرام خوب پیش نمیره و بوم اونورم شکست...


ولی اگر دسته نرمال هستید، با اون اراده ای که تو ایران شما ادم نرمال شدی اونور یه زندگی خیلی بهتر از ایران در انتظارته، آزادی تو هر چیزی که فکرشو بکنید از اینور بهتره

اونور خیلی زود به همین نرمال بودن میرسید، خیلی تلاش خوبی کنید چون علم و دانش خوبیم داریم(اکثرا تحصیلی میرن) مراتب پیشرفت رو بدست میاری


من خودم تو برنامم از ابتدای ورودم به رشته ریاضی مهاجرت پلن A بود، اما تمام تخم مرغام رو یک سبد نمیذارم

وابستگی من به خانواده، وابستگی خانواده به من، سربازی، اقتصاد فلک زده برای تامین هزینه های مهاجرت اینها مانع های من و امثال من هستن.
 
من موقعی که مهاجرت کردم چند تا از دوستان ازم پرسیدن راجبش، و گفتم بزارم یکم شرایطم استیبل تر بشه بعد بیام بنویسم

پروسه مهاجرت من اینشکلی بود که
راضی کردن خانواده حدودا ۴ سال طول کشید (کاملا جدی میگم)
از اقدام تا ویزا شدنم هم حدودا ۲ سال طول کشید
من با بی ثبات ترین شرایط مهاجرت کردم، از دانشگاه ایرانم انصراف ندادم، اینجا پذیرش نداشتم، کار نداشتم، و هیچی، مطلقا هیچی
ولی از طرفی بابام دوسال بود اینجا بود و از نظر محل زندگی مشکلی نداشتم

من بابت پذیرش گرفتن دانشگاه خون دلها خوردم دوستان، داداشم @Sina و @U3F در جریانن، من چندین بار تصمیم گرفتم برگردم:)) در این حد افتضاح که یه بار حتی داشتم تاریخ بلیط تعیین میکردم
استرس به قدری بود که مریض شدم نمیتونستم غذا بخورم و از بابت اونم مریض تر میشدم:))

من کارایی افتاد گردنم که تو ایران تا قبل ازدواجم ممکن نبود انجام بدم، تمام خریدا، کارای مربوط به اجاره خونه و صحبت با صاحبخونه، جلسه های مدرسه داداشم، تعین سطح مدرسه داداشم، کارای آموزش پرورش مدرسه داداشم، کارای پرونده های پزشکی، کارای بانکی، قسط‌ها، مدارک و پرونده آماده کردن و صحبت با وکیل
به معنی واقعی کلمه معذرت میخوام ولی سرویس شدم دوستان

پذیرش گرفتنم و درست شدن کارام حدودا ۴ ماه زمان برد، اخرم همونجور که دلم میخواست و با رضایت ۱۰۰ی انجام نشد:)) ولی خب خداروشکر بالاخره اوکی شد

الانم همچنان از دانشگاه ایرانم مرخصی دارم و بله

اما نتیجه، با وجود تمام این شرایط و سختی ها و مشکلات، آیا اگه برگردم عقب، باز هم مهاجرت میکنم؟!
بله، و قطعا بله
چرا؟! چون اینجا بهشته؟!
خیر، اینجام به اندازه خودت به فنا میری
پس چی؟!
چون بعد از مهاجرت و با تموم بدبختی ها و سختی ها، واقعا حس میکنم بزرگتر شدم.
حداقل اینه که میتونم زندگی کنم
دوستان مفهوم زندگی برای هر کسی فرق داره
ولی اینجا، حداقل غیر ممکن نمیدونم که یه روزی بتونم با حقوقم هم اجاره خونه بدم، هم قسط ماشین بدم، هم بتونم یخچال خونه مو پر کنم
من دختر ولخرجی نیستم، با دوستام کافه نمیرم، ماهی n تومن خرید نمیکنم، مسافرت مجردی و گروهی نمیرم، ولی با حقوق کار جنرالم تو ایران، عملا فقط هزینه رفت و آمدم به دانشگاه و هزینه سلف و شهریه کلاس زبانم در میومد، هیچی نمیموند برای شرایط دیگه، مثلا اگر بیرون رفتنی بود، تفریحی بود، حتی برای پس انداز، هیچی نمیموند
اینجا وضع کاریش در حال حاضر افتضاحه ولی حداقلش اینه که میدونم اگه تو مصاحبه رد بشم، (به غیر از بحث نژاد پرستی بعضی جاها)، به خاطر این نیست که نمیدونم تو فلان راهپیمایی چه شعاری دادن یا امام جمعه سابق محل کی بوده، بلکه رد شدنم بخاطر نداشتن سطح خوب علمی بوده
چون وقتی فکر میکنم میبینم این روزا اگه تهران بودم واقعا تو خرج خودمم میموندم، من از ۱۶ سالگی رفتم سرکار و بخشی از خرج مو جدا کردم، مسلمه که دلم نمی‌خواسته تو ۲۰ و ۲۱ سالگی در حالی که هنوز خونه والدینم زندگی میکنم، خرج و پول تو جیبیمم اونا بدن
اینجا "عه زنه، عه دختره" نیستم، اینجا "دختر خانوم" هستم، کسی بابت دختر بودنم سوارم نمیشه، بهم توهین نمیکنه، بد نگاهم نمیکنه، وقتی مصاحبه کاری میرم علاوه بر کار، نمیخوان که از دختر بودنم هم مایه بزارم.

و اما آیا پیشنهاد میکنم؟!
بله
اگه میتونین و تو فکرشین، مهاجرت کنین دوستان
راه خونه همیشه بازه، ولی شرایط مهاجرت هر روز، سخت و سخت تر میشه
شاید یه روز پیشمون شید از مهاجرت، میتونین برگردین، یه بلیط برگشت میگیرید
ولی اگه از مهاجرت نکردن پشیمون بشید، نمیتونید همون لحظه بلیط رفت بگیرید
اجازه دارم بپرسم به کدوم کشور مهاجرت کردید🌱؟
 
Back
بالا