فقط با سایه ی خودم خوب میتوانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند ، فقط او میتواند مرا بشناسد ، او حتماً می فهمد … می خواهم عصاره ، نه ، شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم:
” این زندگی من است!
پیوسته به این فکر کنید که چگونه میتوانید کارها را بهتر انجام دهید.
خودی را چو شمع افروز، پروانه شو
به هر سو که میرود، تو در آن سودا شو
ز خود بیگانه مشو، خودی آموز از خویش
که این ره روشن است و آن ره تاریک و دشوار