• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

شعر نوروز

  • شروع کننده موضوع
  • #1

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
شاید با وجود سایت‌هایی مثه گنجور و شعر نو و امثالهم و داشتن قابلیت سرچ، زدن چنین تاپیکی عبث باشه، اما از روی بیکاری و برای غنی تر شدن سایت گفتم بد نیست چنین موضوعی داشته باشیم و بشینیم شعرایی که در مورد نوروز شنیدیم و پسندیدیم اینجا به اشتراک بذاریم.

درسته تاپیک تو انجمن شعر پارسی قرار گرفته، ولی شما هر شعری در مورد نوروز، به هر گویش و زبانی (فارسی، کردی، ترکی، لری، گیلکی و مازنی، عربی، بلوچی و الخ) داشتید بذارید :D این دیگه باگ سایته که همه چیز رو تحت عنوان پارسی آورده :))
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
داستان یادگار شدن نوروز برای ما از زبان فردوسی:

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ ازان روزگار
به ما ماند ازان خسروان یادگار


فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش یک
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
ئه م روژی سالی تازه یه نه وروزه هاته وه /
امروز روز نوروز و سال نو دوباره آمد

جیژ نیکی کونی کورده به خوشی و به ها ته وه /
جشن کهن کردان با خیر و خوشی دوباره آمد

چه ند سال بوو گولی هیوای ئیمه پی په ست بوو تاکو پار/
سالهاست گل امید ما دربند بوده و اسیر

هه ر خوینی لاوه کان بوو گولی ئالی نه وبه هار/
و خون سرخ جوانان گل نوبهار ما بوده

ئه و ره نگه سوو ره بوو که له ئاسوی بلندی کورد/

همواره همین رنگ سرخ از بلندای افق کردستان

مژده ی به یانی بو گه لی دوور ونزیک ئه برد/
مژده فردای روشن را به ملت کرد نوید میداد

وا روژهه لات له به نده نی به رزی ولاته وه/
هنگام غروب خورشید از بلندای کوههای وطن

هه ر خوینی شه هیده ره نگی شه فه ق شه وق ئه داته وه/
رنگ سرخ خون شهید است که میدرخشد

نه وروز بوو ئاگریکی وه ها خسته جه رگه وه/
نوروز بود که آتش این شور را به دلها انداخت

لاوان به عه شق ئه چوون به ره و پیری مه رگه وه/
تا جوانان با اشتیاق به پیشواز مرگ بروند

تا ئیستا رووی نه داوه له تاریخی میلله تا/
تاکنون در تاریخ هیچ ملتی سابقه نداشته

قه لغانی گوله سنگی کچان بی له هه لمه تا/
سینه دختران سپر گلوله های نبرد باشند

پیی ناوی بو شه هیدی وه ته ن شیوه ن وگرین/
برای شهید وطن گریه و زاری نمیکنیم

نامرن ئه وانه وا له دلی میلله تا ئه ژین /
آنان که در دل ملت هستند همیشه زنده اند

ماموستا پیره مێرد
 
ارسال‌ها
220
امتیاز
3,551
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
برای دوستای المپیادیم دعا میکردم D:
قصیده شماره ۵ سعدی - در وصف بهار

علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست

تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست

طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
شکر آن را که زمین از تب سرما برخاست

این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟

چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست

طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لؤلؤ لالا برخاست

موسم نغمهٔ چنگست که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست

بوی آلودگی از خرقهٔ صوفی آمد
سوز دیوانگی از سینهٔ دانا برخاست

از زمین نالهٔ عشاق به گردون بر شد
وز ثری نعرهٔ مستان به ثریا برخاست

عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست
که دل زاهد از اندیشهٔ فردا برخاست

هر دلی را هوس روی گلی در سر شد
که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست

گوییا پردهٔ معشوق برافتاد از پیش
قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست

هر کجا طلعت خورشید رخی سایه فکند
بیدلی خسته کمر بسته چو جوزا برخاست

هرکجا سروقدی چهره چو یوسف بنمود
عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست

با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست

سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست
که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست

به سخن گفتن او عقل ز هر دل برمید
عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست

روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
که حجاب از حرم راز معما برخاست

سعدیا تا کی ازین نامه سیه کردن؟ بس
که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
شاد باش


بانگ خروس از سرای دوست برآمد
خیز و صفا کن که مژده سحر آمد
چشم تو روشن
باغ تو آباد
دست
مریزاد
هشت حافظ به همره تو که آخر
دست به کاری زدی و غصه سر آمد
بخت تو برخاست
صبح تو خندید
از نفست تازه گشت اتش امید
وه که به زندان ظلمت شب یلدا
نور ز خورشید خواستی و برآمد
گل به کنار است
باده به کار است
گلشن و کاشانه پر ز شور
بهاراست
بلبل عاشق ! بخوان به کام دل خویش
باغ تو شد سبز و سرخ گل به بر آمد
جام تو پر نوش
کام تو شیرین
روز تو خوش باد
کز پس آن روزگار تلخ تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آمد
رزم تو پیروز
بزم تو پر نور
جام به جام تو می زنم ز ره دور
شادی آن صبح آرزو
که ببینیم
بوم ازین بام رفت و خوش خبر آمد

ه.ا. سایه
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
جهان از باد نوروزی جوان شد

زهی زیبا که این ساعت جهان شد

شمال صبحدم مشکین نفس گشت

صبای گرم‌رو عنبرفشان شد

تو گویی آب خضر و آب کوثر

ز هر سوی چمن جویی روان شد

چو گل در مهد آمد بلبل مست

به پیش مهد گل نعره‌زنان شد

کجایی ساقیا درده شرابی

که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد

قفس بشکن کزین دام گلوگیر

اگر خواهی شدن اکنون توان شد

چه می‌جویی به نقد وقت خوش باش

چه می‌گوئی که این یک رفت و آن شد

یقین می‌دان که چون وقت اندر آید

تو را هم می‌بباید از میان شد

چو باز افتادی از ره ره ز سر گیر

که همره دور رفت و کاروان شد

بلایی ناگهان اندر پی ماست

دل عطار ازین غم ناگهان شد

عطار
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
ای عطر گلاب افسون! ای باغ بهارآور!
ای آب حیات افزا! ای دشت پر از گوهر!
از روزن هر کوهت خورشید نمایان است
سرچشمه‌ی هر جویی‌ست آبادی هر معبر
سبز است حریم دشت چون خلعت نوروزی
گلگون به قبایی سرخ آلاله‌ی سیمین بر
در کوچه خرامان‌اند گاوان و خران ده
از غصه گریزان‌اند مردان و زنان یکسر
در خطه‌ی افریم است زیبایی و سرسبزی
یا رب! تو نگاهش دار از طالع بداختر
بی عشق مگر می‌شد دشتی که پر از شهو است؟
شیرینی هر تلخی‌ست نوشیدن زلف تر!

می‌پیچم و می‌تابم بر سرو نگاه یار
تا بشکنم از زلفش یک شاخه مشک انبر
از دشت بیا تا کوه؛ از «شلدره» تا «هیکو»
از «نوذری» و شعرش این‌گونه پیام آور:
از روز درخشان‌تر! از شام سیه‌گون‌تر!
چشمان تو بر منظر، گیسوی تو بر معبر!

کام از لب یاران در حلقه‌ی وصل؟ آری!
می‌گیرم و می‌گیرم تا نیمه شبی دیگر
ای مردم عاشق کیش! نوروز شما خوش باد!
همواره شما را باد سرمستی از این ساغر!
~مرحوم نوذری، با اندک تغییرات :-"
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
بایرام اولوب، قیزیل پالچیق ازه رلر
ناقیش ووروب، اوطاقلاری بزه رلر
طاغچالارا دوزمه لری دوزه رلر
قیز _ گلینین فیندیقچاسی، حناسی
هوه سله نر آناسی، قایناناسی.


ترجمه:


عیدگاهان گل قرمز بسازند
پر از نقش و نگارشان نمایند
(روز طاقچه چیزایی که باید بگذارند را بگذراند) شیوه های مراسم را بدانند
دخترك _ عروس و فندقچه و حنایش
غرق شادی (مادرش و مادر شوهرش ) اقربا و كسانش




ای وطن آمده بودم به سلام نوروز
مگرم کوکب اقبال تو تابد پیروز
آمدم در پی آن کوکب آفاق افروز
لیک از این غمکده رفتم همه درد و همه سوز
دگر ای مادر غمدیده بخون زیور کن
جشن نوروز بهل، شیون شهریور کن
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
زن نو کن ای دوست هر نو بهار
که تقویم پاری نیاید به کار

#سعدی
 
بالا