نقطه ضعف من...پیشنهاد شما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع wdr
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
سلام
شاید تاپیک شبیه این وجود داشته باشه، ولی من قصدم ایجاد یک تاپیک جنرال تو همه ی زمینه هاست. از مسائل اخلاقی تا نقاط ضعف جسمی، یا جایگاه اجتماعی یا هر چیز دیگه ای(تصمیم گیری بر عهده مدیران)

اما روند تاپیک اینطوری باشه که هرکس بیاد یک نقطه ضعف(چنتا داخل یک پست ننویسید) رو بیان کنه. و بقیه نظر یا تجربه شون رو در اون زمینه بگن. شاید یه جرقه ای خورد توی ذهنش و به یه راه حل تازه ای دست پیدا کرد.

پشاپیش از حضورتون ممنون
 
من خودم چراغ اولو روشن میکنم(هرچند هنوز بیم پاک شدن تاپیک رو دارم!)

من یه چیزی که خیلی ازارم میده و شاید کل زندگیمو تحت تاثیر قرار داده، اینه که انگار همیشه دلم میخواد یکی رو داشته باشم که باهاش حرف بزنم! و اصلا ادمی نیستم که از خودم توی فضای عمومی حرف بزنم. و پست هایی که تو این سایت دارم از خودم مینویسم، تقریبا بی سابقه است.

این شاید از این جهت خوب باشه که ادم سفره ی دلشو همه جا وا نمیکنه، و فردا بقیه ازش اتو نمیتونن بگیرن که موقع دعوا، چیزایی که ازش میدونن رو ازش سو استفاده کنن. ولی از اونطرف همه ی بار این حرف زدن میفته گردن یه نفر. یه دوست صمیمی(که حتما جنس مخالفه دیگه!) که باید بیاد همه ی اینارو گوش بده. و این یعنی من باید تو کل عمرم همیشه میگشتم یه دوست جنس متفاوت(نگوییم مخالف!) پیدا میکردم که باهاش حرف میزدم. و وقتایی هم که به هر دلیل دوستی تموم میشد، باید میگشتم دنبال یکی دیگه!

نمیدونم واقعا این ژن معیوب رو از کی به ارث بردم، و هنوزم نتونستم یه راه حل درست درمون واسش پیدا کنم. البته به فکرم رسید زن بگیرم ولی اونم به دلایلی نشد. الانم فکر رفتن از ایرانم، و دیگه زن گرفتن یه جورایی کنسله چون شرایطم خیلی رو هواس و نمیخوام توی ایران درگیری تازه برای خودم درست کنم. و زن گرفتنم خودش حداقل 1 سال پروسه داره. (اینکه قبلا چرا نگرفتم هم چون شرایطش(پولش!!)نبود.و یه دخترم 3 سال معطل کردم که شرایطش جور شه...اخرش خسته شد ول کرد رفت و البته ضربه های زیادیم با این کارش به من زد و تصمیم گرفتم دیگه تا پولش جور نشده از این کارا نکنم)

حالا نمیدونم واقعا چطور میشه این ضعف رو برطرف کرد. بعضی وقتها حسودیم میشه به کسی که میبینم اصلا دوست جنس متفاوت(چه لغت باحالی...هرچند به همینم میشه گیر داد!) نداره و میتونه تنها اینقدر حال کنه با خودش و زندگیش! بعضی وقتا فکر میکنم اگر منم اینطوری بودم تا حالا نصف دنیارو گرفته بودم.

اینم از نقطه ضعف احمقانه ی من :))
 
شاید بشه گفت بزرگترین نقطه ضعفم اینه که اگر اول کاری رو نتونم خیلی خوب و مجلسی شروع کنم تا اخر همون روز حوصله انجام هیچ کاری رو نداشته باشم یا اینکه وقتی میخوام برای آینده برنامه ریزی کنم اگه یه مشکلی پیش بیاد از ادامه بقیه اون برنامه ناامید میشم ولی این به اون معنا نیست که بیخیالش شم ولی یه چن ساعتییا حتی چند روزی طول میکشه که خودمو جم جور کنم.نقطه ضعف دومم اینه که همیشه شعار میدم از فردا یا از همین امروز برای رسیدن به هدفم میجنگم ولی نمیدونم چرا اون لحظه نمیرسه که خودمو در حال سخت تلاش کردن ببینم شاید همین خودش یکی از ارزوهام باشه امیدوارم دوستان بتونن کمکم کنن
 
شاید بشه گفت بزرگترین نقطه ضعفم اینه که اگر اول کاری رو نتونم خیلی خوب و مجلسی شروع کنم تا اخر همون روز حوصله انجام هیچ کاری رو نداشته باشم یا اینکه وقتی میخوام برای آینده برنامه ریزی کنم اگه یه مشکلی پیش بیاد از ادامه بقیه اون برنامه ناامید میشم ولی این به اون معنا نیست که بیخیالش شم ولی یه چن ساعتییا حتی چند روزی طول میکشه که خودمو جم جور کنم.نقطه ضعف دومم اینه که همیشه شعار میدم از فردا یا از همین امروز برای رسیدن به هدفم میجنگم ولی نمیدونم چرا اون لحظه نمیرسه که خودمو در حال سخت تلاش کردن ببینم شاید همین خودش یکی از ارزوهام باشه امیدوارم دوستان بتونن کمکم کنن

این مشکلی که میگی فکر میکنم همون کمالگرایی هست ... یه جور تفکر 0 و 1(یا همه چیز - یا هیچ چیز)
منم اینو دارمش. راه حلی نصفه نیمه ای که براش یافتم، این هست که، بدون فکر کردن به نتیجه، اون کاری که از قبل براش برنامه ریختی رو شروع کن. معمولا از وسط راه حالت هم خوب میشه و نتیجه هم در نهایت حتی از پیش بینی ات ممکنه بهتر بشه.

مثلا گفتی من از فردا 6 ضبح بیدار میشم و 2 فصل میخونم. اگر 11 بیدار شدی. سعی کن هرطور هست مطالعه رو شروع کنی. حتی قبلش بگو من امروز رو سوخته فرض میکنم، ولی میخوام یه پیش مطالعه ی روزنامه ای برای فردا بکنم. بعد میبینی بعد از چند صفحه مطالعه انگیزه میگیری و یهو تا شب 3 فصل میخونی!

مهم اینه استارت کنی. و یکمی پیش بری تا انگیزه ات برگرده.
 
من خودم چراغ اولو روشن میکنم(هرچند هنوز بیم پاک شدن تاپیک رو دارم!)

من یه چیزی که خیلی ازارم میده و شاید کل زندگیمو تحت تاثیر قرار داده، اینه که انگار همیشه دلم میخواد یکی رو داشته باشم که باهاش حرف بزنم! و اصلا ادمی نیستم که از خودم توی فضای عمومی حرف بزنم. و پست هایی که تو این سایت دارم از خودم مینویسم، تقریبا بی سابقه است.

این شاید از این جهت خوب باشه که ادم سفره ی دلشو همه جا وا نمیکنه، و فردا بقیه ازش اتو نمیتونن بگیرن که موقع دعوا، چیزایی که ازش میدونن رو ازش سو استفاده کنن. ولی از اونطرف همه ی بار این حرف زدن میفته گردن یه نفر. یه دوست صمیمی(که حتما جنس مخالفه دیگه!) که باید بیاد همه ی اینارو گوش بده. و این یعنی من باید تو کل عمرم همیشه میگشتم یه دوست جنس متفاوت(نگوییم مخالف!) پیدا میکردم که باهاش حرف میزدم. و وقتایی هم که به هر دلیل دوستی تموم میشد، باید میگشتم دنبال یکی دیگه!

نمیدونم واقعا این ژن معیوب رو از کی به ارث بردم، و هنوزم نتونستم یه راه حل درست درمون واسش پیدا کنم. البته به فکرم رسید زن بگیرم ولی اونم به دلایلی نشد. الانم فکر رفتن از ایرانم، و دیگه زن گرفتن یه جورایی کنسله چون شرایطم خیلی رو هواس و نمیخوام توی ایران درگیری تازه برای خودم درست کنم. و زن گرفتنم خودش حداقل 1 سال پروسه داره. (اینکه قبلا چرا نگرفتم هم چون شرایطش(پولش!!)نبود.و یه دخترم 3 سال معطل کردم که شرایطش جور شه...اخرش خسته شد ول کرد رفت و البته ضربه های زیادیم با این کارش به من زد و تصمیم گرفتم دیگه تا پولش جور نشده از این کارا نکنم)

حالا نمیدونم واقعا چطور میشه این ضعف رو برطرف کرد. بعضی وقتها حسودیم میشه به کسی که میبینم اصلا دوست جنس متفاوت(چه لغت باحالی...هرچند به همینم میشه گیر داد!) نداره و میتونه تنها اینقدر حال کنه با خودش و زندگیش! بعضی وقتا فکر میکنم اگر منم اینطوری بودم تا حالا نصف دنیارو گرفته بودم.

اینم از نقطه ضعف احمقانه ی من :))

به نظر من حرف زدن از مشکلات شخصی با دیگران در اکثر موارد آثاری داره که گاهی حتی از خود مشکل هم آزار دهنده تر میشه و اینکه هر کسی نمی تونه اونطور که می خواییم ما رو درک کنه و نهایتا به چیزی که می خواییم نمی رسیم
به نظر من وبلاگ شخصی با هویت گمنام ، کانال شخصی تلگرام ، دفتر خاطرات ( الکترونیک یا مکتوب ) ، صفحات مجازی و حرف زدن با افراد مجازی که قرار نیست هیچوقت همدیگر رو بشناسین ، می تونن بهتر باشن
حتی گاهی آدم با خودش خلوت می کنه و با خوش حرف می زنه و این باعث میشه راحت تر با شرایطش کنار بیاد

من حس رقابت ندارم و در نتیجه اراده ام خیلی ضعیفه
چیکار می تونم بکنم ؟
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
به نظر من حرف زدن از مشکلات شخصی با دیگران در اکثر موارد آثاری داره که گاهی حتی از خود مشکل هم آزار دهنده تر میشه و اینکه هر کسی نمی تونه اونطور که می خواییم ما رو درک کنه و نهایتا به چیزی که می خواییم نمی رسیم
به نظر من وبلاگ شخصی با هویت گمنام ، کانال شخصی تلگرام ، دفتر خاطرات ( الکترونیک یا مکتوب ) ، صفحات مجازی و حرف زدن با افراد مجازی که قرار نیست هیچوقت همدیگر رو بشناسین ، می تونن بهتر باشن
حتی گاهی آدم با خودش خلوت می کنه و با خوش حرف می زنه و این باعث میشه راحت تر با شرایطش کنار بیاد

راستش همه اینایی که میگی رو انجام میدم، ولی نمیدونم چرا تهش انگار از همش خسته میشم، و دلم میخواد یه ادم واقعی(البته فقط 1 ادم) رو هم قاطی کنم! نمیدونم چرا! انگار واسم مهمه حتما یه ادمی باشه که حرفامو میشنوه:-? و فقطم بشنوه ها! یعنی اصلا راهنمایی و اینام نمیخوام!! خودمم توش موندم این چه مرضیه که من دارم
 
راستش همه اینایی که میگی رو انجام میدم، ولی نمیدونم چرا تهش انگار از همش خسته میشم، و دلم میخواد یه ادم واقعی(البته فقط 1 ادم) رو هم قاطی کنم! نمیدونم چرا! انگار واسم مهمه حتما یه ادمی باشه که حرفامو میشنوه:-? و فقطم بشنوه ها! یعنی اصلا راهنمایی و اینام نمیخوام!! خودمم توش موندم این چه مرضیه که من دارم
راستش منم اینطوری بودم ولی وقتی یبار یه ادم خوب و مطمئن پیدا میکنی اما بازخورد دلخواه رو نمی گیری و ناراحتت می کنن خود به خود تصمیم می گیری به کسی حرفی نزنی :))
 
  • لایک
امتیازات: wdr
من حس رقابت ندارم و در نتیجه اراده ام خیلی ضعیفه
چیکار می تونم بکنم ؟

من اتفاقا کاملا برعکسم... یعنی من حتی وقتی کنار یکی وایسم 2 سانت از من بلندتر باشه(187م) دلم میخواد بزنم قلم پاشو خورد کنم که از من بیاد پایینتر:)) قشنگ میرم با بیشترین فاصله ی ممکن وایمیسم از این ادم! و تو بقیه ی چیزام همینم. اصلا انگار باید تو هر جایی و تو هر زمینه ای به همه اثبات کنم من از همه بهترم! یا حداقلش مساوی هستیم و کسی بهتر از من نیست!! [-|(جالبه خودمم میدونم توقعم شدنی نیستا ... ولی از اول عمر تا امروز همچنان پیگیرم!)
یاد این جادوگر تو سفیدبرفی میفتم. ای آینه یالا بگو ببینم کی از همه خوشگلتره:)):)):))

اگر میشد این اخلاقمون رو یکمی جا به جا کنیم شاید جفتمون نرمال میشدیم!

اما اینکه چطور حس رقابت ایجاد کنی در خودت:-?
فکر کنم باید ژنتیکی باشه.... نمیدونم والا

میخوای یه کار کنیم. برای اینکه اسپم هم نشده باشه، تو به نظرت من چکار کنم حس رقابتم کم بشه. بعد شاید معکوسش روی خودت جواب داد و حس رقابتت رو افزایش داد!(منم همچنان بهش فکر میکنم)
 
راستش منم اینطوری بودم ولی وقتی یبار یه ادم خوب و مطمئن پیدا میکنی اما بازخورد دلخواه رو نمی گیری و ناراحتت می کنن خود به خود تصمیم می گیری به کسی حرفی نزنی :))

متاسفانه ژنش در من قوی تر از این حرفاس...ده تا ادم عوض کردم تا حالا ... میگم عب نداره یکی دیگه میاد! او بالاخره خواهد امد!!
 
من اتفاقا کاملا برعکسم... یعنی من حتی وقتی کنار یکی وایسم 2 سانت از من بلندتر باشه(187م) دلم میخواد بزنم قلم پاشو خورد کنم که از من بیاد پایینتر:)) قشنگ میرم با بیشترین فاصله ی ممکن وایمیسم از این ادم! و تو بقیه ی چیزام همینم. اصلا انگار باید تو هر جایی و تو هر زمینه ای به همه اثبات کنم من از همه بهترم! یا حداقلش مساوی هستیم و کسی بهتر از من نیست!! [-|(جالبه خودمم میدونم توقعم شدنی نیستا ... ولی از اول عمر تا امروز همچنان پیگیرم!)
اگر میشد این اخلاقمون رو یکمی جا به جا کنیم شاید جفتمون نرمال میشدیم!

اما اینکه چطور حس رقابت ایجاد کنی در خودت:-?
فکر کنم باید ژنتیکی باشه.... نمیدونم والا

میخوای یه کار کنیم. برای اینکه اسپم هم نشده باشه، تو به نظرت من چکار کنم حس رقابتم کم بشه. بعد شاید معکوسش روی خودت جواب داد و حس رقابتت رو افزایش داد!(منم همچنان بهش فکر میکنم)
سعی کن قبول کنی که هر ادمی تو یه زمینه هایی خوب هست و همین جالبه . و اینکه محبوب بودن و تایید شدن هیچ ربطی به برتر بودن در همه ی رشته ها نداره و گاهی با حداقل ها ممکنه . ( تو یه مقاله ای خوندم ادم های موفقی که خطا ها ی کوچک می کنن یا عیب های کوچک دارن ، نسبت به ادم های موفقی که خطا یا عیب ندارن ، محبوب ترن )
و اینکه خودت ، خودت رو باور کن و به نظر مردم اهمیت نده ، اشتباهاتت رو بپذیر اصلا خودت اونا رو سوژه کن و بهشون بخند و از ازندگی با خود واقعی لذت ببر
 
سست اراده
فوق العاده احساسی
به همه اعتماد میکنم:/


توروخدا کمک کنین!!!
 
و اینکه محبوب بودن و تایید شدن هیچ ربطی به برتر بودن در همه ی رشته ها نداره و گاهی با حداقل ها ممکنه . ( تو یه مقاله ای خوندم ادم های موفقی که خطا ها ی کوچک می کنن یا عیب های کوچک دارن ، نسبت به ادم های موفقی که خطا یا عیب ندارن ، محبوب ترن )

به به! احسنت
این دلیلیه که اینجا پست میذارم. همین حرفایی که یکی میزنه و باعث میشه یه جرقه ای بخوره تو ذهن آدم. آفرین چقدر قشنگ گفتی. درواقع میدونی، منم همیشه این تیکه از حرفاتو سالهاست با خودم میگم:
سعی کن قبول کنی که هر ادمی تو یه زمینه هایی خوب هست و همین جالبه .
اما چون من یه ادمی هستم که به کم راضی نمیشه، فلذا انگار ناخوداگاهم همیشه مقابله میکرد. میگفت من اگر برترین بودن رو رها کنم، جاش چی بذارم؟ جاش خالی میمونه! پس رهاش نمیکنم! اما تو یه راه حل دادی الان. محبوبیت رو بذارم جای برتریت! (هرچند میترسم بعدا با اینم مشکل پیدا کنم ولی سعی میکنم درست هضمش کنم تا بعدا توی دام از همه محبوبتر شدن نیفتم:|)
تو ام اگر باز کامنتی داشتی بگو...جالب بود... باید بهش فکر کنم.

و اینکه خودت ، خودت رو باور کن و به نظر مردم اهمیت نده ، اشتباهاتت رو بپذیر اصلا خودت اونا رو سوژه کن و بهشون بخند و از ازندگی با خود واقعی لذت ببر

نه این نیست اصلا مشکلم. من اتفاقا مشکل خود بزرگ بینی کاذب هم دارم!! و حتی یه تاپیکم واسش ساختم که گویا اینقدر شبیه ادم فضایی ها بود کسی یه نظر هم نگذاشت(هیچکس همذات پنداری نکرد:)))


چقدر نقطه ضعف دارم...تمومی ندارن انگار:|
 

در این مورد، به نظرم اهداف زندگیتو خیلی دوس نداری....انگار توی راهی نیستی که عاشقش باشی
ادم وقتی توی یه راهی که عاشقشه قدم برمیداره، انگیزه اش تمومی نداره... هرچقدرم زمین بخوره بلند میشه.... تو ام اگر فکر میکنی به اجبار والدین یا اجتماع داری یه کاری رو میکنی و توش سستی، حتما تجدید نظر بکن و عمرتو بیخودی هدر نده ... جلوی ضرر رو از هرجا بگیری(هرچند خیلی سخته) ولی تهش منفعته....بخصوص اگر جایگزینش کنی با عشق و علاقه ی واقعیت(اون بهت انگیزه میده تا سختیش رو بگذرونی)
 
بی هدف(البته هدف زیاد دارم اما نمی دونم کدوم اصلیه و انقدر هم که تفاوت دارن اتنخاب کردن سخته)
ترس از اینده
خیلیم درون ریزم
 
مشکل زیاد دارم:D
ولی فک کنم مهم ترینش اعتماد به نفس نداشتن توی برقراری ارتباط هست. اینکه فکر میکنم زیادی و مزاحم هستم و همه منو مسخره میکنن. حالا میدونم اینا فقط ساخته و پرداخته ی ذهن خودم هستا ولی هروقت یه ارتباطی رو با کسی شروع کردم احساس بدی داشتم. چون احساس مزاحم بودن دارم میخوام سریع بحث رو جمع کنم و تموم کنم برم.
خب تلاشی که کردم برای بهبود این مشکل این بوده که این فکر مزاحم وقتوقت طرف بودن رو بذارم کنار و حرف بزنم ولی نتیجش اصلا رضایت بخش نبودت. بازخوردی که گرفتم: طرف بهم گفته چرت و پرت میگی و گاهی هم خودم حس میکنم حرف چرت زدم:D واقعا نمیدونم بعضی وقتا چی باید بگم:-? واسه همین نمیدونم سکوت کردن و کلا حرف نزدن بهتره یا حرف بزنم ولی چرت و پرت بگم:D
 
مشکل زیاد دارم:D
ولی فک کنم مهم ترینش اعتماد به نفس نداشتن توی برقراری ارتباط هست. اینکه فکر میکنم زیادی و مزاحم هستم و همه منو مسخره میکنن. حالا میدونم اینا فقط ساخته و پرداخته ی ذهن خودم هستا ولی هروقت یه ارتباطی رو با کسی شروع کردم احساس بدی داشتم. چون احساس مزاحم بودن دارم میخوام سریع بحث رو جمع کنم و تموم کنم برم.
خب تلاشی که کردم برای بهبود این مشکل این بوده که این فکر مزاحم وقتوقت طرف بودن رو بذارم کنار و حرف بزنم ولی نتیجش اصلا رضایت بخش نبودت. بازخوردی که گرفتم: طرف بهم گفته چرت و پرت میگی و گاهی هم خودم حس میکنم حرف چرت زدم:D واقعا نمیدونم بعضی وقتا چی باید بگم:-? واسه همین نمیدونم سکوت کردن و کلا حرف نزدن بهتره یا حرف بزنم ولی چرت و پرت بگم:D

خب با کسایی ارتباط برقرار کن که بهت نگن مزاحم و چرت و پرت گو!
حس میکنم میخوای انگار توی یه جمع خاص دوستان وارد شی که تیریپشون متفاوته و تورو نمیپذیرن...اگر اینه بیخیالشون شو...لازم نیس خودتو شبیه اونا کنی
 
بی هدف(البته هدف زیاد دارم اما نمی دونم کدوم اصلیه و انقدر هم که تفاوت دارن اتنخاب کردن سخته)
ترس از اینده
خیلیم درون ریزم

هدف اصلی اونیه که تورو به حرکت وامیداره!
پیش بینی و برنامه ریزی و خوش بینی به اینده تا حدود زیادی میتونه جلوی ترس از اینده رو بگیره
درون ریزی بدیش اینه که بالاخره ظرفیت ادم پر میشه و یهو منفجر میشه. این خیلی بده. بهتر اینه ادم مشکلات رو همونطور کوچیک کوچیک مطرح و حل کنه و جمع نکنه هیچوقت. چون اخرش به ضرر خودش میشه، حتی اگر حق باهاش باشه!
 
فوق العاده احساسی
به همه اعتماد میکنم:/

اینا تقریبا شبیه همه. ادمهای احساسی معمولا دوست دارن به همه اعتماد کنن
به نظرم یاداوری خاطراتی که به خاطر همین احساسات یا اعتماد باعث ضربه خوردنت شده، و نتیجه گیری قاطع ازشون(که دیگه تکرار نکنی) شاید تا حدودی کمک کننده باشه
 
من یه مشکلی دارم وقتی میخوام با یکی دوست شم اصن نمیتونم برم جلو زبونم بند میاد:/
 
  • لایک
امتیازات: wdr
من یه مشکلی دارم وقتی میخوام با یکی دوست شم اصن نمیتونم برم جلو زبونم بند میاد:/

فکر کنم اولش باید روی اعتماد به نفست کار کنی.‌ بعد سعی کن با آدمای مختلف آشنا بشی . فک کن ببین چه موضوع مشترکی بین تون وجود داره و در موردش شروع کن به صحبت کردن تا اونم وارد بحث شه
 
Back
بالا