پاسخ : سوتیها
دیرووز منُ هدیه آقای فاطمیُ اوون آقا لهجه دار ارُ پیچووندیم اوومدیم بیروون!
بعدش هوا سرد بوود!
سره کووچه یه مقدار از این جوانک ها وایستاده بودن ، بعد یکیشوون گف خب سرده توون میشه!
یه چن بار اینو گف ، بعدش من یهو وایستادم ، دستمو دراز کردم گفتم : بده!!
بعد پسره هنگ بوود ک من دارم...