• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نتایج جستجو

  1. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور خیر مهندس! ایشون علاوه خوندن درساشون مشقاشونم نوشتند! :| یه اِپسیلون جنبه شوخی حتی! :| باز دم آقای هجانگیری گرم ته جنبه بودن.
  2. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور دوستان این آقای جهانگیری رتبه ی 8 منطقه دو شدناااا! :-" یاد بگیریم با همقد خودمون شوخی کنیم! ;D مستر جهانگیری تبریک!
  3. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور تبریکات ویژه ی ما را هم بپذیرید. <:-P
  4. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور با جو جدید مدرسه و این همه بچه حال نخواهم کرد! با سر و صدای زنگ ورزشای این راهنمایی ها چیکار کنیم! 8-| مثلا امسال پیشیم 8-| کلا ورودیای جدید ممکنه درسشون بهترم شه از بکس خودمون.اما مث بچه های ما تیز نیستند.کلا ورودیای دبیرستانم همینطورند!اکثرا خرخونند. چه کار مسخره ای...
  5. دلنوشته‌های رمضان

    پاسخ : دلنوشته‌های رمضان خدایا! دو دقه اومدیم خودتو ببینیم چاق سلامتی کنیم همش تو آشپزخونه ای که! ;D
  6. آرزوی دوران بچگی!

    پاسخ : آرزوی دوران بچگی! آرزو داشتم با پسر همسایمون ازدباج(!) کنم!!! :-" آرزو داشتم میز صندلی داشته باشم!! ;D
  7. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! اعتراف میکنم وقتی میخوام تر حرف بزن درد دل کنم چن تا موقعیتو با هم قاطی میکنم تا کسی نفهمه دقیقا چی شده! بعد اعتراف میکنم یبار با اینکه قضیه عشقی نبود یجورنوشتم انگار عاشق شدم و بعد اعتراف میکنم تمام آقایون محترمی که اون روز به من پی اِم دادن و خواستن من رو از اون عشق{...
  8. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها جدیدا چقدر سوتی زیادههـــ! دیشب تو ماه عسل: علی ضیا:اروزتونو بگید خانومه:آرزو دارم مرگ ارومی داشته باشم چون زندگی پرتلاطمی داشتم. علی ضیا:انشالله انشالله!!!! اصن اینقدر خندیدم چایی پرید تو گلوم! =)) *** ی بارم همسایه ی عمم اینا داشته واسش میگفته:....حاج خانوم!من بهش گفتم اینجوری...
  9. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها خواهرم بی اجازه به دفتر شعرم* دست زد بعد این دفتره خیلی خوشگله یهو در حالیکه داد و بیداد میکنه:مااااامان!این دخترتو ببین!دفتر ب این قشنگیو هی توش مینویسه خَرَم!خَرَم! X-( من:خودتی بی ادب!بی شخصیت ****!{ :-"} کجاش نوشتم خَرَم؟! :| خواهرم:اَه!بی حافظه!ببین نوشتی:خَرَم آن روز کز این...
  10. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یبارم یکی از فریندای فیس بوکم بم گفت: فلانی عروس شده؟ من:پسر؟ طرف: =)) یعنی کاملا جید بودمااا!اما خوب باورم نمیشد دختر 17 ساله عروس شه! ;D *** یبارم با دوستم رفتیم مغازه ی ادکلن و اینا مرده:واسه خودتون عطر میخواید یا کادو میخواید؟ دوستم:اومدیم بو کنیم ;D مغازه دار: :-w من: =))
  11. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها آجیم(9 سال):مامان؟؟؟اگه یه پسره بت شماره داد گفت میخوام بات ازدواج کنم باید چی بگی؟ مامانم: :| باید بگی نه و شماره رو نگیری و بگی با خانوادش بیاد و براش ناز بیاری *اگه اومد و نپسندیدید تو و بابا چی؟؟اصن اگه نیومد چی؟اگه بهش برخورد و دیگه نیومد چی؟ مامانم:به درک خوب!نیاد!چیزی که...
  12. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور اصلاح میکنم!شادی! ;D عزیزم دیشب الهام به من اس داد و گفت میان همین یکی دو روز دیگه... برای ریاضیا:خود الهام عزیز,مستر پورفخرایی,مستر شاملی و امین اکبری{درسته؟همینه؟} و چن تای دیگهکه اصلا اسماشون آشنا نبود میان! برای تجربیا هم فروغ و الهه و مهسا میان...البته ای کاش...
  13. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور سلام بچه های سوم فرزانگان!!! خسته نباشید با ایام امتحانا قراره یه کارسوق تو مدرسه ی شهیدبهشتی برگزار بشه در مورد کنکور که توش رتبه های برتر نیشابور میرن و بچه ها رو راهنمایی میکنند. الهام جعفری به من زنگ زد گفت از شماها بپرسم اگه تو مدرسه ی خودمونم برگزار بشه نظرتون...
  14. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امروز دوستم میخواس بگه در دست تحقیق گفت در دست کشف! ;D ***** امروز یکی داشت شعر میخوند: این جهان نیرزد ب چیز گفت یعنی چی خانوم؟نَیِر زد ب چیز یعنی چی؟! =))
  15. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امروز داشتم با مامانم حرف میزدم: من:مامااااان؟وقتی منو حامله بودی ویار چی داشتی؟ ;;) مامانم:شیرینی جات خیلی میخوردم!کل شیرینیهای شهرو تموم کردم! ;D بابام:چی شد؟چی شد؟شادی چی گُف؟ مامانم:هیچی!گفت وقتی حامله بوده من چی میخوردم. :) من:من حامله بودم؟؟؟؟؟کی بود؟چی شد؟ :)) یهو خواهر...
  16. یه جمله از طرف شما تقدیم به سمپاد !

    پاسخ : یه جمله از طرف شما تقدیم به سمپاد ! فقط دو جمله: سمپاد خراااااااااابتـــــــــــــــم!سوراخ جورابتـــــــــــــــــم! ;D مرسی بابت اسمی که داشتی که وقتی حتی هیچی هم نداشتم میتونسم بت افتخار کنم,عزیزمی! :x روزمون مبارکــــــــــــــــــ /m\ <:-P ;)
  17. شعرای بچگیمون

    پاسخ : شعرای بچگیمون اینو همیشه وقتی بچه بودم یکی از دوستای مهدم ک اسمش مصطفی بود برام میخوند فک کنم بعد جهانی شد و بقیش گفته شد ک یادم نمیاد! ;D فریده ی ورپریده از رو دیوار پریده رفته آداس خریده ××× یه دختر دارم شا نداره صورتی داره ما نداره از خوشگلی تا نداره به کس کسونش نمیدم به همه کسونش...
  18. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دوستم خودشو به خوابیدن زده داداشش:ناهید خوابی؟ دوستم:آره! داداشش:پاشو درستو بخون بینم! :| ×××× سر کلاس استاد ریاضی مون ب شدت بم گیر داد اصن اصاب نذاشته بود برام بعد ی مسئله میخواس حل کنه. استاد:خانم ر چ فکری درباره ی این مسئله میکنند؟ ;;) من با این حالت تو گوش بغل دستیم:داره فک...
  19. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها بابام یه چیزی گرفته,یه بطری درحقیقت که توش عصاره ی آلوئه ورا داره و واسه پوست خوبه! امروز بابام:شادیـــــ!من اون بطری رو گرفتم واسه عمم؟!چرا استفاده نمیکنی؟! :-w من{داشتم ساختمان پزشکان میدیدم میخواستم فقط ی چی گفته باشم!} چی؟!ها!چشم!چشم!اتفاقا دیشب خوردم.میخورم.میخورم.بعدِ ناهار...
  20. سمپادی‌های نیشابور

    پاسخ : سمپادی‌های نیشاپور چرا آقایونِ رحمانی حوصله ی چُ.سان فِسانِ *مدارسِ خاص رو ندارند؟ :-< *پُز دادن و اینا!کلمه بهتر یادم نیومد! ^-^
بالا