پاسخ : سوتیها
قرار بود بچه هامون يه نمايشگاه بزنن، تو سالن نشسته بودن داشتن كاراشونو ميكردن. بعد معلم دينيمونم (مجرده!) نشسته بود پيش اينا ولي لباساش شبيه اينا بود!
بچه ها يه آينه ي بزرگ گذاشته بودن،داشتن بهش ور ميرفتن (براي نمايشگاهشون بود!)
بعد من رفتم پيشون، پشت معلممون وايستادم، دستم رو...